مشاهد منوّره و مقابر مقدّسه بلده طيّبه دارالمؤمنين قم


(حوالي 1320. ق)



تأليف : فخرالواعظين سيد محمدباقر بن مرتضي حسيني خلخالي



مشاهد منوّره و مقابر مقدّسه بلده طيّبه دارالمؤمنين قم(1)



بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم



«الحمد لله الّذي جَعَلنا من زائرين العتبة العليّة، ومِنَ المجاورين للرّوضة الرّضوية، ووفّقني بتقبيل جِداره وَضَريحه بُكرةً وعَشيّة.



تشكر:



والصّلاة وَالسَّلام علي محمّدٍ وآله أشرف البَريّة، لاسِيّما عَلي الإمام الثّامن الزَّكيّة، الّذي يكون حضور [عند] مرقده ومشهده مِنَ السّعادات الأبديّة، والتوطّن في جَوار مَزاره وسيلةً إلي الكرامة السَّرمديّة، والاستخلاص مِنْ العقبة الأخرويّة.



نعم ما قال:



شكر خدا هر آنچه طلب كردم از خدا بر منتهاي مقصد خود كامران شدم

أمرُّ عَلي الدّيار ليلي



اُقبّلُ ذَا الدّيار وَذَا الجدارا



وَما حُبُّ الدّيار شَغَفنَ قَلْبي



وَلكنْ حُبُّ مَنْ سَكَن الدّيارا



ثُمُّ السَّلامُ علي أخته الّتي هي السيَّدة الجَليلة الجَميلة التَقيّة، مليكة النّساء الهاشميّة، والعَريزة المُحتَرَمة في البَناتِ الكاظميّة، أعني فاطمة الكُبري، خاتون مُخدّرات الموسويّة، الشّهيرة بستّي مَعصُومة العلويّة».



وبعد: يقول الغريق في بحر الجرائم والمعاصي، والمُنهمك في البوادي والمَلاهي، محمدباقر بن مرتضي، المشتهر بالرّياضي، بن آقا باقر، بن عبدالغفار المشتهر بالمستجاب الدّعوة، بن محمد زكي شيخ الإسلام، بن محمّد رضا المجتهد الشهير بالمير، بن محمّد باقر، بن محمّد رضا، (وكان قاضي القضاة في مملكة آذربايجان)، بن السيّد شمس الدّين (وكان أيضاً قاضي القضاة ونقيب النقباء بالجيلان وآذربايجان، وعليه اختصّت رياسة أحكام الملّة، وسياسة العامة والخاصة في زمان الشاه إسماعيل الصّفوي، وكان قدس سره من أفاضل عصره، وأجلّة دهره، وكان في الفضل و الاشتهار كالشمس في رابعة النّهار، ومن جملة تصانيفه، مدول في علم الحساب مشهور بين الأفاضل والطلّاب، وهو أوّل من توطّن في ديار الخلخال)، وهو بن ولي الدّين محمود بن حسين، بن علي، بن يوسف، بن المُستنصر بالله، بن شرف الدّين (وكان السيّد السَّند، الزاهد، الأورع شرف الدّين من جملة الأوتاد، وكان جامعاً بين فضائل العلوم الظّاهرية وفواضل الحِكَم الباطنيّة، وكان من السّالكين، وحصَّل المعارف والعلوم ببلدة مقدسة طوس عند بعض الأعاظم)، وهو بن الحسن، بن محمّد، بن الأمير أحمد، بن أبي الرجاء النّجفي (وكان قدس سره آدم هذه السّلسلة، خرج من بلدة طيّبة النّجف الأشرف هبط منها إلي ديار العَجَم، كما هبط آدم عليه السلام من الجنّة إلي دار المحنة)، وهو بن السّيد علي السّدري، بن يحيي، بن أحمد، بن محمّد، بن أبو عبدالله الحسين، بن أبو الحسن السيّد علي كتيله، بن يحيي، بن حُسين ذي الدمعة (وقيل ذي العبرة)، بن زيد الشّهيد، بن الأمام زين العابدين علي بن الحسين، بن علي بن أبي طالب عليه السلام.



ولله دَرُّ مَنْ قال:



بقاعٌ في البقيع مقدّساتُ وأكناف بطيّب طيّباتُ

وفي الكوفان آياتٌ عِظام تضمّنها الغري متوّثِقاتُ

وفي كربلَ وَبَغدادَ وطوس وفي سامَر نجومٌ زاهراتُ

مشاهدُ تَشهدُ البَرَكاتُ فيها وفيها الباقياتُ الصّالحاتُ

ظواهرها قبورُ دارساتُ بواطنها بدورٌ لامعاتُ

جبالُ العلم فيها راسياتُ بحار الجود فيها زاخراتُ

وليستُ في القبور لهم ولكن مواقع النّجوم مُعظّماتُ

بها الرحمن أقسم لو علمتم ففي القُرآن هُنَّ مُسمّياتُ

بيوت يُذْكَرُ اسمُ الله فيها رجالُ بالسُّجود لَهُم سِماتُ

رسول الله والهادي علّي وفاطمة وسبطا الهُدات

فإنّ المرتضي هادي عليّاً ليقصر مَنْ مناقبة لصّفاتُ

وزيرُ محمّدٍ حيّاً وميّتاً شواهده بذلك واضحاتُ



بدان كه: در عالم بقعه هاي بسيار و مقبره هاي بي شمار، داخلاً و خارجاً، به هر كوي و رهگذر، در كوهها و صحراها و مرغزار ديده مي شود كه بعضي را يا امامزاده دانند و برخي را شيخ و پير خوانند، وليكن چند بقعه و مزاري كه معروف و معدودند و محل خلاف نيستند، مابقي را ما نمي دانيم كه كيستند و به نام و لقب چيستند. به اسم و رسمي كه اكنون خوانده مي شود اعتمادي نيست، در چندين كتب محدّثين و تواريخ نوشته شده از انبياء واولياء و فضلاء و عرفاء در زير خاك عالم مدفون اند، نامي برده اند و شرح احوالشان را نموده اند؛ حتّي آنكه از محل دفن آنها ذكر كرده اند؛ امّا چه فايده كه مسطورات سابقه، مجهولات ما را معلوم نمي نمايد؛ مثلاً مي نويسند فلان پيغمبر قبرش در بالاي كوه زاغان است، فلان شيخ مدفنش در حظيره اي به محلّه جَصّاصان است، يا فلان پير قبرش در كوچه سَرّاجان است، يا فلان سيّد به دروازه دولت آباد به خاك سپرده اند، يا فلان عارف به دارالسّياده رخت از جهان برده؛ آيا آن مكان و محلّات كجاست؟ با اينكه در اكثر كتب رجال و اخبار تاريخ و انساب اصلاً از مواضع مراقد و مضاجع بزرگان دين را چندان نام نبرده اند. بر فرض اگر هم از محلّ و مكان قبور و مدفن ايشان نام برده باشند، ما را از آن اطلاعي حاصل نيست. بسا از محلّات كه اسمشان تغيير يافته، و چه بسيار از مساجد و مدارس از ميان رفته، نه از محلّه جصّاصان و نه از كوچه سرّاجان خبري و نه از دروازه دولت آباد و دارالسّياده اثري. اگر در قريه يا بلده يا شهري يا محلّه بقعه و مزار ببينيم، بر آن لوحي و خطّي نباشد، البته نخواهيم دانست كه صاحب آن مزار كه خواهد بود؟ آيا حسب و نسبش به كه منتهي مي شود؟ آيا سيّد است يا عامّ؟ مخالف است يا موافق؟ اگر به رؤيا كشف شده، آيا رؤياي صادقه است يا كاذبه؟ و مكرراً در خانه ها، در زير زمينها، سنگهاي مزار بزرگ را زير خاك برآمده و معلوم بوده كه الواح اولياي كرام است، ولي از پوسيدگي دانسته نشده است كه از كيست؟ و نامش چيست؟



بنائاً علي هذا از ذكر آنها مي گذريم؛ چون اگر مقصود دانستن مضاجع(2) ايشان است كه بر ما مجهول و نامعلوم است؛ اگر مراد شرح احوال آنها است، در كتب و دفاتر مسطور است. بلي، در اين صورت ما اكتفاء مي نماييم به ذكر امامزادگان، و انبياء و اصحاب و علماء و مشايخ و عرفاء كه مجهول المكان نيستند؛ بلكه صاحبان صحن و سرايند، و خفتگان در بقاع و تكايا و آثار هستند، و در كتب اهل تحقيق و معتبر به نظر رسيده به نگارش مي رود، بِمَنّه و لُطفه.



چنانچه فاضل نوري در تحية الزائر گويد كه امامزادگان عظام و شاهزادگان والامقام كه قبورشان محلّ فيوضات و بركات، و موضع نزول رحمت و عنايات الهيّه است، و علماي اعلام تصريح نمودند به استحباب زيارت قبور ايشان كه بحمدالله تعالي در غالب بلاد مؤمنين موجود، بلكه در قُرا وبَريّه(3) و اطراف كوهها و درّه ها، و پيوسته ملاذ(4) درماندگان، و مَلجاء(5) واماندگان، و پناه مظلومين، و تسلّي دلهاي پژمردگان بوده و خواهند بود تا يوم قيام، و از بسياري از ايشان كرامات و خوارق عادات مشاهده شد.



ولكن مخفي نماند كه امامزادگاني كه انسان به اطمينان خاطر محض درك فيوضات و كشف كُربات(6) بار سفر بندد، و شَدّ رحال كند به سمت قبر شريفش، بايد اوّل دو مطلب را درست كرده، آن گاه قصد مقصد كند:



اوّل: جلالت قدر، و عظمت شأن صاحب آن مرقد، علاوه بر شرافت نسب و علاقه نبوّت، به حسب آنچه از كتب احاديث و انساب معلوم مي شود.



دوّم: معلوم بودن قبر آن سيّد جليل، و صحّت نسب آن قبر به او.



و جميع اين دو بسيار كم است. چه بسياري قبوري كه نسبت مي دهند به آن بزرگواران، نه حال صاحبانش معلوم و نه مدفون بودن در آنجا، و جمله اي دفن در آنجا معلوم، و حال صاحبش مجهول، و پاره اي جلالت قدر آن امامزاده معلوم است، ولكن مرقد شريفش مُشتبه؛ مثل سيّد جليل عليّ بن جعفر صادق عليه السلام و تربيت كرده برادر بزرگوارش كه از بزرگان راويان و صاحب تصنيف كه تاكنون در دست است. بحمدالله آن بزرگوار چهار يا پنج امام [عليهم السلام ] را درك نموده و خدمت كرده، و لكن قبر شريفش مُشتبه و سه موضع است كه به او نسبت مي دهند:



اوّل: در بيرون قلعه سمنان در ميان باغچه با نظارت(7)، با قبّه عاليه رفيعه و عمارت مختصر در آنجا.



دوّم: در بلده طيبه قم، در قبه اي عاليه و صحن وسيع و آثار قديمه كه سبب اطمينان تمام آن بلد است در بودن قبر شريفش در آنجا.



سوّم: يك فرسخي مدينه در قريه عُرَيض كه مِلْك آن جناب و مَحل سُكناي خودش و ذريّه اش بود، ولهذا او را عليّ عريضي، و اولادش نيز به همين لقب در كتب انساب و غيرها معروف اند، و در آنجا بر قبر شريفش قبّه اي است عاليه.(8)



و اما در كتاب مستدرك شرح مشيخه صدوق قدس سره مسطور است كه مي گويد كه آن جناب اصلاً به عجم(9) نرفته. هر كه خواهد به آنجا رجوع كند.



و چند نفر از ذريّه او و ذريّه جعفر پسر امام علي نقي عليه السلام نيز معروف، و نام ايشان علي بن جعفر [مي باشد]، محتمل است آن دو قبر منسوب به آنها باشد.



باقي ماند قليلي كه هر دو جهت آن مكشوف است؛ مثل قبر اسماعيل پسر امام جعفر صادق عليه السلام كه در بقيع نزديك ائمه بقيع(10) [مي باشد]. بنده حال آن جناب را در ضمن حرم دوّم معروض داشتم، اكثر اين امامزاده ها به همين منوال مشتبه مي باشند - «العِلْمُ عِندالله وَعِند الرَّسول».



***



پس شروع [مي ]كنيم به ذكر مشاهد دارالمؤمنين قم:



بدان كه بلده دارالمؤمنين قم شهري است قديم و قصبه اي است كريم، و از جمله بلادي است كه هميشه دارالمؤمنين بوده است.



در كتاب مجالس المؤمنين و در كتاب معجم البلدان و غير آن مسطور است كه بلده طيّبه قم از بلاد و مدائن مُستحدثه اسلاميه(11) است، و اهالي آنجا از اوّل روز هميشه شيعه اماميّه بوده اند.



و ابتداي بناي قم در سنه هشتاد و سه از هجرت گذشته، در زمان عبدالملك مروان شد، و آن چنين بود كه عبدالرّحمن بن محمّد بن اشعث بن قيس، كه از قِبَل(12) حجّاج بن يوسف امير سيستان بود، چون بر او خروج كرد، در لشكر او هفده كس از علماي تابعين عراق عرب بودند. چون پسر اشعث از حجّاج منهزم شد، آن جماعت به ناحيه قم افتادند و از آن جمله چند برادر بودند نام ايشان: عبدالله، و احوص، و عبدالرّحمن، و اسحاق، و نعيم، پسران سعد بن مالك بن عامر اشعري. و در آن موضع چند قريه بود كه يكي از آنها كُمندان(13) نام داشت. برادران مذكور در آنجا به قهر و غلبه نزول كردند و بني اعمام ايشان از عراق بر ايشان جمع شدند، و آن چند موضع را از كثرت عمارت به هم متصل ساختند و به نام كمندان، كه يكي از آن مواضع بود، تسميه نمودند. بعد از آن بعضي از حروف آن نام اسقاط نموده، از روي تعريب قُمّ گفتند.



و ايضاً در كتاب معجم مذكور است كه مُقدّم(14) برادران مذكور عبدالله بن سعد بود، و پسري داشت در ميان شيعه كوفه، نشو و نما يافته بود و امامي مذهب بود. مقارن آن حال از كوفه به قم انتقال نمود و اهل آن ديار را قبل از آنكه نقض اعتبار اغيار در لوح خاطر ايشان قرار بگيرد، در متابعت مذهب ائمّه اطهار [عليهم السلام ]و التزام احكام طريقه حقّه استوار ساخت.



بالجمله در قم امامزاده هاي بسيار و اولياي كبار مدفون است.



در فضيلت و شرافت قم، و ثواب زيارت حضرت معصومه [عليها السلام ]



بدان كه قاضي نورالله در مجالس المؤمنين و فاضل نوري در تحية الزّائر از آن جمله شيخ فاضل خبير ماهر حسن بن محمّد قمي، كه معاصر شيخ صدوق است، در كتاب تاريخ قم كه به جهت كافي الكُفاة صاحب بن عباد نوشته كه اخبار بسيار از رسول مختار و از ائمه اطهار [عليهم السلام ] بسيار است، و به سند خود روايت كرده كه:



«قال الصادق عليه السلام: ألا إنّ للهِ حَرَماً وهو مكّة، ألا إِنَّ لرسول الله حَرَماً وهو المدينة، ألا إن لأمير المؤمنين حَرَماً وهو الكوفة، ألا إنّ حَرَمي وَحَرَم وُلْدي مِنْ بَعدي قُمّ، ألا إِنّ قُمّ كوفة الصّغيرة، ألا إنّ للجنّة ثمانية أبواب ثلاثٌ منها إلي قم، يُقبضُ فيها امرأةٌ هي من وُلْدي، واسمها فاطمة بنتُ موسي، يَدْخُلُ بشفاعتها شيعتي الجنّة بأجمعهم؛



جناب صادق عليه السلام فرمودند: به درستي كه از براي حق تعالي حَرَمي است و آن مكّه است، و از براي رسول خدا حَرَمي است و آن مدينه است، و براي اميرالمؤمنين حرمي است و آن كوفه است، و از براي اهل بيت عليهم السلام حرمي است و آن قم است. و بعد از اين دفن شود در آنجا زني از اولاد من كه ناميده مي شود به فاطمه. هر كه او را زيارت كند، بهشت بر او واجب شود. راوي گفت: وقتي كه حضرت اين را فرمود، هنوز حامله نشده بود مادر موسي به آن».



و به روايت ديگر منقول است كه زيارت فاطمه معادل با بهشت است.



و هم از آن حضرت روايت است كه گفت: «إذا عَمَّت البُلدان الفِتَنْ وَالبَلايا فَعَلَيْكُم بِقُمّ وحواليها وَنَواحيها فانّ البلايا مدفوعٌ عَنها».



و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود: «للجَنّة ثَمانية أبواب فثلاثة منها لأهل قُمّ، فَطُوبي لهم».



و سعد بن سعد الأتحزم [كذا] روايت كرده از آن حضرت كه فرمود: «يا سَعد مَن زارها فَلَهُ الجنّة، وهو مِنْ أهل الجَنّة».



و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت است كه فرمودند: «سَلامُ الله عَلي أهل قُمّ، وَرَحمةُ الله عَلي أهل قُمّ، سَقي اللهُ بلادَهُم الغَيثَ، يُنزّل عَليهم البَركات، فيبدّل اللهُ سَيئاتِهِم حَسَنات، وَهُمْ أهلُ ركوعٍ وَخُشُوعٍ وَسُجُودٍ وَقيامٍ وَصيامٍ، هُمُ الفُقهاء، وَهُمْ أهلُ الدّينَ وَالولاية، وحُسنُ العبادة، صلوات الله عليهم ورحمة الله وبركاته».



و بسياري از اكابر مُحدثين و افاضل مُجتهدين اماميه از آنجا برخاسته اند؛ من جمله المولي ابوالحسن علي بن الحُسين(15)، و محمّد بن علي(16)، هر دو پدر و پسر از اكابر علماي اماميّه بودند. و از حكماء، مؤيد الدّين محمّد بن محمد وزير المُنتصر، و محمد بن علي وزير المُعتصم، و ابوالفضل محمد وزير ركن الدوله، و شاه طاهر مشهور به دكني، ابوطاهر شرف الدّين وزير سلطان سنجر عموماً از آنجا بوده اند.



واعظ تهراني (طاب ثراه) در كتاب روح و ريحان گويد:



«فانّ بقعتها المباركة، ومرقدها المَرضيّة المُجلّلة، ستيّ فاطمة المشهورة بالمعصومة في بلدة قم، وقد ورد في الحديث: مَنْ زارها وَجَبتْ له الجَنّة».



مزار فيض [آثار] السّيدة المعصومة حضرت فاطمة بنت الامام موسي الكاظم عليه السلام، در آنجا مطاف اهالي روزگار است. هر سال جمع كثيري به عتبه بوسي آن خاتون به زيارت قبرش مي روند. آن خاتون در بابلان قم در حيات حضرت رضا عليه السلام در سال 202(17) از هجرت وفات كرد. حضرت رضا عليه السلام يك سال بعد از وفات آن مخدره در خراسان مسموم گرديد. اينكه مشهور است مي گويند حضرت معصومه در قم خبر وفات برادرش امام رضا عليه السلام را شنيد، خلاف واقع و غلط مشهور است.



ذكر بنيان روضه مطهّره و گنبد منوّره آن مخدره



در سال 529 به امر شاد بيگم دختر عماد بيك انجام يافت، و طلاي گنبد و بناي مدرسه فيضيّه با سنگهاي مرمر، و باب ضريح مطهّر، و دري كه در سمت شمال با طلا ساخته شده است و شاهكار است از مرحوم خاقان(18) خلد آشيان است، و گوي كوچكي كه مكلّل به جواهر است و بالاي سر آويخته شده و در ميان شده مرواريد قيمتي كه از طرفين گوي سر آن بيرون است با زنجير طلا و حُقّه جواهر و قناديل طلا و نقره نيز از آن مرحوم است.



مديحه:



معصومه اي كه در ره ايوان اقدسش از قدر و صدق حور و پري چاكر آمده



در بيان آمدن فاطمه معصومه به بلده قم و ذكر ساير مزارات



حسن بن محمد بن حسن الشيباني در كتاب تاريخ قم، و علّامه مجلسي قدس سره، و صاحب انوار المشعشعين و صاحب بدر المشعشع، و فاضل نوري در كتاب تحية الزّائر نوشته است، و بدين طريق ذكر كرده اند:



«بدان كه جماعت بسياري از بنات فاطميه، و سادات علويّه در قم در قُبّه ستي فاطمه عليها السلام مدفون اند؛ مثل: جمله اي از دختران حضرت جواد عليه السلام چنان كه [ذكر] خواهد شد، و بسياري از دختران موسي مبرقع عليه السلام مثل: امّ محمّد، و خواهرش ميمونه، و خواهر ديگر بريهيّه، و خواهر محمّد بن موسي، غير ايشان، مثل: اُمّ اسحاق جاريه محمّد بن موسي، و اُمّ حبيب جاريه محمد بن احمد الرّضا؛ چنانچه فاضل متقدم در تاريخ خود فرموده».



پس از آن فرموده كه:



«از جمله قبوري كه در قم است، قبر ابي جعفر موسي بن محمّد بن علي الرّضا عليهم السلام است، و مثل سيّده جليله معظمه ستّي فاطمه دختر امام موسي عليه السلام مدفونه به قم در نهايت جلالت و علوّ مقام است، و در سنه 201، كه پس از يك سال بود جناب امام رضا عليه السلام از مدينه به امر مأمون به مرو تشريف برده بودند، آن مخدره سال 201 به شوق ملاقات برادر خود از مدينه بيرون آمد. به طلب آن حضرت طي منازل فرموده، تشريف آورد تا به ساوه. وقتي كه آن خاتون به ساوه رسيد، در آنجا مريضه شد. پس فرمود: از اينجا تا به قم چقدر است؟ عرض كردند: ده فرسخ مي باشد. پس خادم خود را فرمود كه مرا به قم ببر. همين كه خبر رسيد به اشعريين از آل سعد پس اتفاق كرده، به استقبال آن خاتون مخدّره شتافتند و استدعا كردند كه آن خاتون محترمه در قم نزول فرمايد. پس موسي بن خزرج بن سعد، كه بزرگ آنها بود، از همه سبقت كرده، زماني كه به حضور فاطمه رسيد، مهار ناقه او را گرفت و كشيد تا وارد ساخت آن مكرمه را به قم و در خانه خود. پس آن معظّمه در خانه او نزول اجلال فرمودند، تا مدّت شانزده روز يا هفده روز در آنجا مكث كردند. پس، از دنيا رحلت يافتند. پس دفن نمود او را موسي بعد از تغسيل و تكفين در زميني كه مال خود موسي بود كه الآن مدفن فاطمه مي باشد و بنا كرد بر قبر فاطمه سقفي از بوريا. و اين سقف بر پا بود؛ تا آنكه بنا نمود زينب دختر حضرت جواد عليه السلام از براي قبر او قبّه اي.



و خبر داد مرا حسين بن عليّ بن الحسين بن موسي بن بابويه، از محمّد بن حسن الوليد: زماني كه از دنيا رفت فاطمه (رضي الله عنها)، غسل دادند و كفن نمودند او را و بردند او را به سوي بابلان و گذاردند بر زمين نزديك سردابي كه كنده بودند از براي فاطمه، و اختلاف كردند طايفه سعد كه آيا كدام كس برود در ميان قبر و دفن نمايد او را در آن سرداب، پس اتفاق كردند بر خادمي كه براي ايشان بود، و او مردي پير صالح با تقوا بود، و اسمش قادر بود. قرار شد كه قادرِ غلامْ فاطمه را دفن نمايد. و در اين خيال بودند، ناگاه ديدند دو سوار به تعجيل رسيدند؛ در حالتي كه دهان خودشان را پيچيده بودند. پس زماني كه شدند به جنازه و نماز خواندند بر فاطمه، بعد داخل سرداب شدند، برداشتند فاطمه را دفن نمودند و بيرون آمدند از سرداب و سوار شدند و رفتند، و ندانست احدي كه چه كسي بودند اين دو سوار».



علّامه مجلسي مي فرمايد:



«محراب عبادت فاطمه كه نماز مي كرد در آنجا، الآن موجود است؛ يعني در خانه موسي بن خزرج».



و شيخ محمّد علي قمي مترجم تاريخ قم در انوار گويد:



«محراب عبادت فاطمه در خانه موسي بن خزرج است، و خانه موسي و محراب در محله اي است كه مشهور است در اين زمان به ميدان مير و آن خانه را الحال ستيّه مي گويند».



و ستي، به معناي بي بي و خانم است. چون آن خاتون آنجا منزل نمود، از اين جهت نسبت به او مي دهند و ستيّه مي نامند، لكن تعجّب اين است كه محراب عبادت او را به تنور حضرت ناميده اند، اكنون در السنه وافواه عوام النّاس و زوّار مشهور به تنور حضرت مي باشد، و چقدر خلاف و بي ادبي است كه محراب عبادت آن مخدّره [را ]تنور حضرت [نام ] گذارده اند. و شايد ناميدن محراب را به تنور، آن باشد كه به شكل تنور گرد و مدوّر دور آن محراب ساخته اند. لهذا به خيال مردم عوام و زوّار كه غريب اند، تنور مي باشد. پس بايد شخص زائر كمال معرفت در حق آن مخدّره داشته باشد كه ثواب زيارت را به مقدار معرفت مي دهند؛ همچنان كه حضرت رضا عليه السلام در ثواب زيارت آن مخدره فرموده: «كسي كه زيارت كند او را در حالتي كه عارف به حقّ او باشد، پس براي او بهشت است».



يعني اين مطلب عبارت معرفت رساندن است در حق او، نه اينكه از براي او تنور قائل شوي و اخلاص خود را به اين طريق ظاهر كني كه من به زيارت تنور آن حضرت مي روم، و حال آنكه اگر ملاحظه كني اين همه ثوابي كه ائمه هدا عليهم السلام از براي زيارت آن مخدّره قرار داده اند، به جهت كمال معرفت او بوده، و عبادت آن مخدّره را در درگاه الهي، چنان كه در مدّت شانزده روز كه در قم حيات داشت، چنان عبادتي نموده كه موضع عبادتش و محراب از آن زمان كه سنه 201 بود تا اين زمان كه 1305 است، باقي است. و اين مطلب از آثار كمال معرفتش و اخلاص او بوده و در عبادت پروردگار عالم، و اهل قم به جهت زيادتي اخلاص به آن مخدّره، و به جهت تبرّك جستن به آن موضع شريف اطراف محرابش را ساخته اند كه مفقودالاثر نشود.



در كتاب تحية الزائر گويد:



«اكنون آن خاتون محترمه داراي قُبّه عاليه، و صحن متعدّده، و ضريح و خدّام بسيار، و موقوفات، تعظيم و تكريم و احترام تمام دارد، و قبر شريفش ملاذ عامّه خلق است، و در هر سال جماعت بسيار از بلاد بعيده شدّ رحال كنند، و تعب سفر كشند، به جهت درك فيوضات از زيارت آن مخدّره، و از براي او زيارتي [است ] مرويّه از حضرت رضا عليه السلام كه به سعد اشعري تعليم فرمودند، و علّامه مجلسي او را در كتاب تُحفه ذكر فرموده، و هر سال كرامات و خوارق عادات از بقعه آن مخدّره صادر شد. پس بايد زوّار و خُدّام و مجاور و غيره در حرم مطهرش حقّ ادب نگه دارند و حرف دنيا و كلام بيهوده نزنند، به احتياط رفتار نمايند».



مديحه:



آتش موسي عيان از سينه سيناستي يا كه زرين بارگاه بَضعه موساستي

بضعه موسي بن جعفر فاطمه كز روي قدر خاك درگاهش عبير طره حوراستي

نوگلي روشن ز نسل گلشن يس بود آيتي روشن ز صدر نامه طاهاستي

پرتوي از آفتاب اصطفاي مصطفي زهره اي از آسمان و عصمت زهراستي

صحن او را هست اقصا پايه عزّت چنان كز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستي

پستي از صحن حريمش را به پا طاق حرم كين مكان عزت و آن مسكن غراستي



در ذكر ثواب زيارت حضرت معصومه عليها السلام



وفي البحار عن سعد بن سعد: «قال: سئلت أباالحسن الرّضا عن فاطمة بنت موسي بن جعفر. فقال: من زارها فله الجنّة؛ به سند معتبر منقول است كه سعد بن سعد از حضرت امام رضا عليه السلام سؤال نمود از فاطمه دختر موسي بن جعفر عليه السلام. فرمود كه هر كه او را زيارت كند، از براي اوست بهشت»



ايضاً: علي بن بابويه، و احمد بن ادريس و غيره روايت كنند عن ابن الرّضا عليه السلام: قال: «مَنْ زار عَمّتي فَلَهُ الجَنّة». و به سند معتبر ديگر از امام محمد تقي الجواد عليه السلام منقول است كه: «هر گه عمّه مرا در قم زيارت كند، پس از براي اوست بهشت».



و در بعضي از كتب زيارات و همچنين در بحار است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرموده: «سَتُدْفَنُ فيها إمرأةً مِنْ أولادي تُسمّي فاطمة فَمَنْ زارها وَجَبتْ له الجَنّة؛ زود است كه دفن شود در قم زني از اولاد من كه ناميده مي شود فاطمه. پس كسي كه زيارت كند او را واجب مي شود او را بهشت».



راوي مي گويد: آن وقتي كه حضرت صادق عليه السلام اين كلام را فرمود، هنوز پدر آن مخدّره به دنيا نيامده بود.



ايضاً: روي أنّ زيارتها تُعادل الجنّة؛ يعني: زيارت آن خاتون معادل است با بهشت.



«وروي علي بن ابراهيم عن سعد قال علي بن موسي الرّضا عليه السلام: يا سعد عندنا لكم قبرٌ! قلتُ: جُعِلتُ فداك قبر فاطمة بنت موسي بن جعفر؟



قال: مَنْ زارها عارفاً بحقّها فَلَهُ الجنّة. فاذا أتيتَ القبر فَقُم عند رأسها مُستقبل القبلة، فَكَبّر أربعاً وثلاثين تكبيرةً، وسبّح ثلاثاً وثلاثين تسبيحة، وأحمد الله ثلثاً وثلاثين تحميدةً. ثُمّ قُلْ: السّلامُ عليكِ يا فاطمةُ وَرَحمةُ الله وبركاته؛



به سند حسن روايت كرده اند كه حضرت امام رضا عليه السلام به سعد اشعري فرمود كه: اي سعد! نزد شما قبري از ما هست. سعد گفت: فداي تو شوم قبر فاطمه دختر امام موسي را مي فرمايي؟ فرمود: بلي، هر كه او را زيارت كند و حقّ او را بشناسد، از براي اوست بهشت.



و در جاي ديگر فرمود: مَنْ زار المَعصومة في قُمّ كَمَنْ زارني.



و فرمود: چون به نزد قبر آن حضرت برسي، نزد درش [بالاي سرش ] و رو به قبله بايست و 34 مرتبه الله اكبر، و 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله بخوان با خضوع و خشوع و تأنّي و حضور قلب. پس بگو:



السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدِيجَةَ، السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ أمِيرِ المؤمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ وَلِيِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ الحَسَنِ وَالحُسَينِ، السَّلامُ عَلَيكِ يا عَمَّةَ وَلِيِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ مُوسَي بنِ جَعفَرٍ وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَيكِ، عَرَّفَ اللهُ بَينَنا وَبَينَكُم في الجَنَّةِ، وَحَشَرَنا في زُمْرَتِكُم، وَأورَدَنا حَوضَ نَبِيِّكُم، وَسَقانا بِكَأْسِ جَدِّكُم مِنْ يَدِ عَلِيِّ بنِ أبي طالبٍ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيكُم. أَسأَلُ اللهَ أنْ يُرِيَنا فِيكُمُ السُّرُورَ وَالفَرَجَ، وَأَنْ يَجْمَعَنا وَإيّاكُمْ في زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله، وَأَنْ لا يَسلُبَنا مَعْرِفَتَكُم، إنَّهُ وَلِيٌّ قِدَيرٌ. أَتَقَرَّبُ إلَي اللهِ بِحُبِّكُم، وَبالبَراءَةِ مِنْ أعدائِكُم، وَالتَّسْلِيمِ إلَي اللهِ راضِياً بِهِ غَيرَ مُنكِرٍ وَلا مُستَكبِرٍ، وَعَلي يَقِينِ ما أتي بِهِ مُحَمَّدٌصلي الله عليه وآله نَطلُبُ بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيِّدي. اللهُمَّ وَرِضاكَ وَالدّارَ الآخِرَةَ، يا فاطِمَةُ اشْفَعي لي في الجَنَّةِ، فَإنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً. اللهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ أنْ تَختِمَ لي بِالسَّعادَةِ، فَلا تَسلُبْ مِنِّي ما أنا فِيهِ، وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظِيمِ. اللهُمَّ اسْتَجِبْ وَتَقَبَّلْهُ منّا بِكَرَمِكَ وَعِزَّتِكَ وَرَحمَتِكَ وَعافِيَتِكَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ تَسْلِيماً يا أرحَمَ الرّاحِمِينَ».



در ذكر بعضي از قبور بابلانيّه كه در جوار مزار حضرت ستّي فاطمه [عليها السلام]مي باشد



علّامه مجلسي قدس سره از كتاب تاريخ قم نقل مي فرمايد:



«يكي از صاحبان قبور بابلانيّه اُمّ محمّد دختر موسي المبرقع ابن محمّد بن علي الرّضا مي باشد؛ يعني عبارت است از صبيّه مرضيّه موسي مبرقع. بعد از آنكه از دنيا رفت، دفن نمودند او را در پهلوي فاطمه (رضي الله عنها).



پس وفات نمود ميمونه بنت موسي المبرقع. پس دفن كردند او را در نزد فاطمه، و بنا كردند بر آن دو قبر قبّه.



و وفات نمود اُمّ اسحاق، كنيز محمّد بن موسي المبرقع، و دفن نمودند او را در پهلوي فاطمه. ايضا دفن نمودند اُمّ حبيب، كنيز ابو علي محمّد الرّضا را در آنجا. ايضاً بريهيّه خواهر محمّد بن موسي كه صبيّه مرضيّه موسي المبرقع باشد، در آنجا مدفون گرديد.



و ديگر از قبور بابلانيه: زينب، و اُمّ محمّد، و ميمونه، و هر سه دختران حضرت امام محمّد تقي عليه السلام [هستند]، در همان جا مدفون مي باشند». انتهي كلام علّامه.



پس چنين معلوم مي شود كه در ضريح مطهّره و قبّه منوّره، نه نفر از طايفه اناث مدفون مي باشند كه دو نفر ايشان كنيز، و باقي خانم و علويّه هستند كه سه نفر ايشان دختران حضرت جواد [عليه السلام ]، و چهار نفر آنها دختران موسي مبرقع مي باشند.



مخفي نماند كه يكي از قبور بابلان مزار ابوالحسن حُسين، الحسين بن جعفر بن محمّد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام مي باشد.



در ترجمه تاريخ قم در حق او مطلبي مذكور است، گويد:



«اوّل كسي كه از سادات حُسينيّه وارد قم شده او بوده، وقتي كه وفات اورسيد، در مقبره بابلان دفن كردند او را، و بقعه در محلّي است كه اگر ازولايت ري بيايند اول او را ببينند، بعد به زيارت حضرت معصومه [عليها السلام ]مي روند».



و ديگر: چهار قبر از نسل عبدالباهر بن امام زين العابدين عليه السلام در قبرستان بابلانيّه هستند:



يكي از آنها حمزة بن عبدالله الحسين بن اسماعيل الرّخ بن حسين بنفسج بن اسماعيل بن محمد ارقط بن عبدالله الباهر بن الامام زين العابدين عليه السلام. كه اين حمزة المذكور معروف به حمزة الأصمّ است و يكي از اجداد سلطان محمد شريف نقيب قم مي باشد، و در عمدة الطّالب مذكور است كه او معروف به حمزة القُمّي است و در تاريخ قم مذكور است كه او در قم وفات يافت و در مقبره بابلان دفن كردند.



و ايضاً: فرزندش ابوجعفر محمّد بن حمزه وفات يافت و او را نيز در مقبره بابلانيه دفن كردند.



و ايضاً: پسرش ابوالقاسم عليّ بن محمد بن حمزة مي باشد و در تاريخ قم مذكور است كه در روز جمعه سلخ شعبان وفات كرد و او را در قبّه متصله به قبّه پدرش دفن كردند. معلوم مي شود كه هر كدام آنها قبّه علي حدّه داشته اند، و الحال هيچ اثري از قبر و بقعه آنها باقي نيست. و مخفي نماند كه اين ابوالقاسم علي بن محمّد پدر شاهزاده سلطان محمد شريف مي باشد.



وايضاً: علي بن حمزة القُمّي المذكور، برادر محمد بن حمزة مذكور در بابلان مدفون است؛ چنان كه صاحب تاريخ قم گويد:



«علي بن حمزه در قم وفات نمود، او را در بابلانيّه كه مشهد برادرش مي باشد او را نيز دفن كردند».



وابوالحسن عليّ الزكي بن ابوالفضل محمد، الشّريف الفاضل ابن أبوالقاسم علي نقيب قم. و فخرالدّين علي بن محمّد ابن ابوالفضل سلطان محمّد.



اين جمله نقيب ري و قم بودند و در مقابر قم مدفون اند.



و ديگر از اولادهاي سيّد سجّاد عليه السلام قبر ابو علي احمد بن محمّد بن عليّ بن عمر بن امام زين العابدين عليه السلام مي باشد. صاحب تاريخ قم مي فرمايد:



«وفات نمود. او را به مقبره بابلان به مشهدي كه به او معروف است، دفن كردند».



و ايضاً: يكي از آنها قبر پسر ديگر او ابو محمد حسن بن احمد مي باشد. درآن كتاب مذكور است كه در روز دوشنبه نه روز از ماه صفر مانده بود در سنه349 وفات كرد و او را در كنار قبر برادرش ابوجعفر محمّد به مقبره بابلانيه قمدفن كردند.



ايضاً: از آنها قبر ابو علي احمد بن حسن بن احمد مذكور مي باشد. در تاريخ قم مذكور است كه او روز پنجشنبه ماه ربيع الآخر سنه 371 وفات كرد و او را در نزديك قبر پدرش حسن بن احمد به مقبره بابلانيه دفن نمودند. اكنون هزار افسوس كه معلوم نيست كه در چه محلّي از قبرستان بابلان، و حال آنكه چنان مستفاد مي شود كه از براي آنها مشهدي و بقعه علي حدّه بوده است.



ذكر بقعه مباركه مشهور به «چهل دختران» كه واقع است در محلّه اي كه مشهور به موسويان است



مخفي نماند كه در آنجا دو بقعه مي باشد: يكي كوچك و يكي بزرگ، و ما بين اين دو بقعه يازده گام تقريباً فاصله مي باشد، و در بقعه كوچك دو صورت قبر مي باشد: يكي از آنها قبر امام زاده موسي المبرقع بن امام محمد تقي عليهما السلام مي باشد.



و قال في عمدة الطالب:



«فموسي المُبرقع أعقب من ولدين: أحمد ومحمّد. فمحمد درج عند النّسابين، وعقب موسي من أحمد، ويقال لولده الرّضويّون، وهم ببلدة قم علي الغالب إلّا مِنْ شذّ منهم».



چنان كه در عمدة الطالب مذكور است كه موسي المبرقع ساكن قم، و قبرش نيز در قم مي باشد، و اولادهاي او را رضويّون گويند، در قم و به مشهد الرّضا عليه السلام منتشرند.



علّامه مجلسي نقل مي كند از تاريخ قم كه:



كسي كه از سادات رضائيه به قم آمدند ابو جعفر موسي بن محمّد بن علي الرضا عليه السلام بوده، و هميشه برقع(19) بر وي افكندي. و در شب چهارشنبه هشتم ماه ربيع الآخر سنه 296 وفات كردند. در موضع معروف كه الحال مشهور است به محله موسويان [دفن گرديد].



و در بدر مشعشع نقلاً از تاريخ قم مذكور است كه موسي را دفن نمودند به آن سرايي كه معروف بوده به شنبوله، هم لقب محمّد بن الحسن بن ابي خالد الاشعري بود، و آن موسي اوّل كسي بود كه در آن سراي دفن نمودند.



مؤلف گويد كه اين محمّد بن الحسن كه لقبش شنبوله مي باشد، يكي از روات قم است و از اصحاب حضرت رضا عليه السلام بوده و وصيّ سعد بن عبدالله قمي بود؛ چنان كه در كتب رجال به نظر فقير رسيده است.



در تحية الزائر گويد كه:



قبر ابي جعفر موسي بن محمّد بن عليّ الرّضا در قم واقع است. و او اوّل كسي كه از سادات رضويّه كه وارد قم شد و پيوسته برقع بر روي گذاشته بود. پس بزرگان عرب او را از قم بيرون كردند. پس از آن پشيمان، به خدمتش شتافتند و از او اعتذار خواسته، مكرّماً به قم واردش كردند و گرامي داشتند او را، و از اموال خودشان براي او خانه و مزرعه ها خريدند، و حال موسي در قم نيكو شد؛ تا آنكه از مال خود قريه ها و مزارعي خريد. پس از آن وارد شد بر او خواهرانش زينب، و اُمّ محمّد، و ميمونه، دختران حضرت جواد عليه السلام، پس بُريهيّه دختر موسي. و تمام اينها مدفون شدند نزد فاطمه عليها السلام، و موسي مبرقع شب چهارشنبه هشتم ماه ربيع الآخر 296 از دار دنيا رفت و مدفون شد در موضعي كه الحال معروف است قبرش».



پس از آن فاضل قمي قدس سره در تاريخ خود ذكر كرده قبور بسياري از سادات رضويّه و كثيري از اولاد محمّد بن جعفر الصادق عليه السلام، بعضي از اولاد عليّ بن جعفر، و قبور جمعي از سادات حسينيّه در قم مي باشد.



ذكر حالات حضرت موسي مبرقع ابن امام محمّد تقي عليه السلام



بلي، لازم است كه اشارتي شود به حال موسي. علامه مجلسي قدس سره در تحفه فرموده كه در قم قبور بسيار است كه منسوب به اولاد ائمّه طاهرين عليهم السلام است و بعضي از آنها انتسابش معلوم نيست، و بعضي احوال ايشان معلوم نيست؛ مثل موسي مبرقع فرزند امام محمد تقي عليه السلام كه از بعضي احاديث حديثي است كه شيخ مفيد (طاب ثراه) در كتاب ارشاد در باب نصوص و معجزات ابي الحسن هادي عليه السلام، آن را از حسين بن حسن از يعقوب بن ياسر نقل مي كند كه في الجمله دلالت دارد بر آنكه موسي در زمان عنفوان و غرور جواني شُرب نبيذ(20) مي كرد، و ليكن اين خبر ضعيف است، به چند جهات:



اولاً: جهالت در راوي آن خبر؛ بلكه يعقوب كه راوي متن خبر است، ظاهراً از بستگان متوكّل ملعون است و خبر را اگر چه شيخ مفيد (طاب ثراه) ذكر فرموده كه مقدّم بر علماء و شيخ محدّثين و متكلّمين و فقهاء است، بلكه غير آن جناب از ديگران، امّا در باب فضايل و مناقب و معجزات و امثال آن در نقل اخبار مسامحه و مساهله داشتند؛ بلكه اگر راوي از مخالفين و از اعداد منافقين مي شد، در ذكر آن بيشتر اعتياد داشتند.



ثانياً: گوينده كلماتي كه در عيب موسي است، مثل: «موسي قصافٌ غرّافٌ يأكلُ ويشرب... الخ»، همه از فُسّاق متوكل بودند كه به شهادت تمام ايشان در شرع مطهّر ثابت نشود نه جرحي نه تعديلي.



و ثالثاً: معارض بودن آن با خبري كه شيخ كليني در كافي ذكر نموده كه متضمّن است گواه گرفتن حضرت جواد عليه السلام موسي را بر نسخه وصيّت، و در آن تصريح شده كه موسي از جانب پدر بزرگوار مستقلاً متولي بود بر جمله اي از موقوفات آن حضرت، بي مشاركت احدي؛ حتّي برادر بزرگوارش، خود متصرّف باشد در آنها، و توليت اوقاف از جانب امام عليه السلام از شواهد عدالت و ديانت و امانت است؛ چنانچه مخفي نيست، و غير آنها كه تفصيل آن در بدر مشعشع است. [انتهي كلام مجلسي(ره) ]پس ظاهر شد به مجرّد اين خبر نتوان در موسي قدح كرد و متعرّض او شد، با آنكه موسي - نعوذ بالله - شارب الخمر بود و امثال آنكه در لسان بعضي بي خبران و بي خردان از عوام داير شده، كاشف است از بي باكي و قلّت مبالات، و چه نيك فرموده علّامه مجلسي در مزار بحارالأنوار كه:



وارد شده بعضي از اخبار در ذمّ موسي، لكن قدحي نمي رساند به ايشان مجرّد بعضي خبرهاي نادره؛ با وجود آنكه رسيده در خبري نهي از قدح در آنها، و متعرّض شدن به آنها به جهت اين نوع چيزها». انتهي.



مؤلّف گويد كه راوي متن خبر از بستگان متوكّل و دشمن اهل بيت اطهار است، اين اسناد بدان جناب داده است ؛ چنانچه ابن زياد ملعون به حضرت مسلم عليه السلام در حيني كه آن حضرت گرفتار شده بود، گفت: شنيدم تو شرب خمر مي كني - نعوذ بالله. در اين صورت، ما بايد آن بزرگوار را شارب الخمر بدانيم، و فحش و طعن و شتم كفّار را در حق آل عصمت و طهارت قبول نماييم. حاشا و كلا. ايشان به مفاد آيه شريفه «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجسَ أهلَ البَيتَ وَيُطَهركُمْ تَطهيراً»(21) از همه نواحي پاك و منزه، و از آلايش اين نوع چيزها دور و طيّب و طاهر بودند.



فاضل نوري در تحية الزائر گويد:



و بدان كه اين موسي همان است كه از كثرت فضايل و مناقب و تقوا و سكوت نفس و حُسن رفتار، والي قم او را تشبيه به ائمّه كرده، قابل امامت مي دانست او را، و اتقان و احكام محدّثين قم بر همه ظاهر است، و معلوم است كه اگر شخصي از ضعيفي يا مجهول الحال يا دروغگويي روايت كند، او را طرد مي كردند؛ هر چند بزرگ و صاحب شأن منزلت بود، و دانستن احترام و اكرام ايشان آن سيّد را، در طبقه خود مثل احمد بن محمّد بن عيسي الاشعري، و احمد بن محمّد بن اسحاق، و محمّد بن يحيي، و امثال ايشان بوده كه جمع كرده بودند ميان رياست دنيا و آخرت، و علماء در كتب حديث و اخبار از آن جناب روايت مي كنند؛ چون ثقة الاسلام در كافي، و شيخ الطّايفه در تهذيب در باب ميراث خُنثي، و حسن بن علي بن شعبه در تحف العقول، و غير ايشان مثل: معظّمه نجيبه حكيمه خاتون دختر امام محمّد تقي عليه السلام جلالت شأن آن خاتون در سابق در حرم هشتم ذكر شد، و مثل امامزاده واجب التعظيم جناب عبدالعظيم كه نسب شريفش به چهار واسطه منتهي مي شود به امام حسن مجتبي، و قبر شريفش در ري معلوم و مشهور است و به عُلوّ مقام و جلالت شأن معروف، و از اكابر مُحدّثين، و اعاظم عُلماء و زُهّاد و عُبّاد، و صاحب ورع و تقوا، و قائل به توحيد و عدل بوده، و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادي عليهما السلام است، و نهايت توسّل و انقطاع به خدمت ايشان داشته و احاديث بسيار از ايشان روايت مي كند، و اكثر اسناد خبر را به جناب موسي مبرقع مي دهند - الي رحمة الله تعالي».



و ديگر از قبور امامزاده ها در دارالمؤمنين قم قبرين مطهّرين محمّد و احمدابني موسي المبرقع بن الامام محمد تقي الجواد عليهما السلام [است ]، و ديگر قبر احمد بن محمّد بن احمد بن موسي المبرقع مي باشد در نزد پدرش محمّد بن احمد مدفون است.



امّا مقبره بزرگ: اوّل كسي كه در او دفن كردند، محمد بن موسي مبرقع مي باشد. بعد از او زوجه آن جناب، بُريهيه خاتون، دختر جعفر بن الامام علي النقي عليه السلام به جنب شوهرش محمّد بن موسي دفن شده، و برادران آن مُخدّره كه يحيي صوفي، و ابراهيم پسران جعفر بن هادي عليه السلام به قم آمدند و ارث بريهيه را گرفتند. ابراهيم از قم رفت و يحيي صوفي در قم ماند.



پس از آن ابو علي محمّد بن احمد بن موسي را در مقبره محمد بن موسي دفن كردند. بعد از آن زينب دختر موسي مبرقع را در آن مقبره دفن كردند. بعد از آن ابو عبدالله احمد بن محمد بن موسي وفات كرد، او را نيز در مشهد محمّد بن موسي دفن كردند. بعد از آن اُمّ السّلمه دختر محمد بن احمد وفات كرد، او هم در آن مقبره دفن شد. بعد از آن اُمّ كلثوم بنت محمد بن احمد وفات يافت در بقعه محمّد بن احمد دفن شد، و باقي قبور هم از ذريّه همان موسي مبرقع مي باشد.



لكن صاحب تاريخ قم گويد:



«مخفي نماند كه از براي محمد بن موسي اولاد و اعقابي است، و نسب بني الخَشاب به محمد بن موسي منتهي مي شوند، و حال آنكه او بلا عقب است و لا ولد از دنيا رفته است در نزد جميع نسّابين. پس نسب بني الخشابباطل است».



البتّه صاحب عمدة الطالب مي فرمايد:



«شريف ابو حرب الدّينوري النّسابه گمان كرده براي محمّد بن موسي اولادي است؛ اشتباه كرده است. پس، از كتب انساب و رجال چنان مستفاد مي شود [كه ] اعقاب و ذريّات طيّبه موسي مبرقع از احمد است، و اعقاب احمد از ابي علي بن محمّد بن احمد بن موسي المبرقع مي باشد. و بعضي نوشته اند كه احمد بن موسي المبرقع به قم آمدنش معلوم نيست، امّا پسرش، كه ابا علي محمّد اعرج ابن احمد بن موسي مبرقع كه جدّ سادات رضويّه باشد، آمد به قم و نقيب و شريف بوده».



به روايت تاريخ قم و عمدة الطالب و غيره كه اصل اين شجره طيّبه در قم نشو و نما كرده، بعد از آن به اطراف عالم منتشر شده كه الحمد لله وقتي كه ملاحظه مي كني، مي بيني نيست شهري، مگر آنكه شاخه اين شجره طيّبه از قم كشيده شده و سايه بر سر آن شهرها انداخته، از هندوستان، و خراسان، و كشمير، و ري، و همدان، و سمرقند، و قزوين، و ساير بلاد. پس اصل اين شجره طيّبه از نسل طاهره موسي مبرقع و محمّد اعرج ابن احمد بن موسي مبرقع مي باشد، و بعضي از شاخه هاي آن ذكر شد كه در اين بقعه مباركه معروف است به چهل دختران(22) و زير خاك پنهان شدند.



و عبارت فرمايش مرحوم آيةالله آقاي حجة الاسلام شيرازي كه در بدر مشعشع نقل شده آن است كه:



«اولادهاي او غالباً در قم و ري بودند و از آنجا به قزوين و همدان و خراسان و كشمير و سمرقند و هندوستان و ساير بلاد منتشرند و الآن در بلادهاي اعظم اعزّ طوايف سادات و اشراف اند، زادهم الله شرفاً». انتهي.



مؤلف گويد كه بقعه موسي مبرقع نزديك به خرابي است. پس سزاوار است كه ذُريّه طيّبه او، كه صاحب ثروت مي باشند، بقعه و عمارتي براي توقير و احترام جد خود بنا كنند.



ذكر بقاع مباركه اي كه در قبرستان مالون است



مخفي نماند كه قبرستان مالون واقع در درب دروازه قلعه [است ]. در همانجا مدفون است شاهزاده احمد بن قاسم بن احمد بن علي العُريضي بن الامام جعفر عليهما السلام.



در تاريخ قم مذكور است كه احمد بن قاسم كه به سه واسطه به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام [مي رسد ]نمي دانم والد ماجد آن جناب همراه بود به قم يا نه؟ و چنين رسيده است كه وي زمين گير بود و عنيّن(23) هم بود. بعد آبله در چشمش پيدا شد و بدان سبب هر دو چشمش سياه شد، و چون وفات يافت به مقبره قديمه مالون دفن كردند و تربت او را زيارت مي كردند، و بر سر قبر آن جناب سايه و طاقي بوده، و چون اصحاب خاقان مُفلحي در سنه 295 به قم رسيدند، آن سايه را از سر او كشيدند و مدّتي او را زيارت نمي كردند؛ تا آن گاه بعضي از صُلحاء در خواب ديدند در سال 371 كه ساكن در اين تربت مردي فاضل است و در زيارت كردن او ثواب و اجر بسيار است، پس ديگر زيارت كردن او را سر گرفتند. و جمعي از ثقات گفته اند جمعي كه صاحب علّه(24) بوده اند يا در اعضاي ايشان علتي و كوفتي واقع شده، بر سر قبر او مي رفتند و طلب شفاء مي نمودند، از آن علت شفا مي يافتند.



و فاطمه خواهرش هم وفات يافت و در آنجا مدفون گشت. حال آن مخدّره را چنين نوشته و به اين عبارت فرمودند كه فاطمه دختر قاسم بن احمد بن علي بن جعفر است كه خواهر ابوالحسين احمد كه به مقبره مالون مدفون است و او را در آنجا زيارت مي كنند.



در ذكر بقعه مباركه علويّه كه مشهور است به بقعه عليّ بن جعفر عريضي، و در اين بقعه صورت دو قبر است: يكي عليّ بن جعفر، و ديگري محمّد بن موسي.



مخفي نماند اختلاف است در محلّ قبر عليّ بن جعفر؛ چنان كه در عنوان ذكر اين خاتمه عرض شد كه آيا صاحب اين قبر خود علي بن جعفر است يا يكي از احفاد اوست؟ و يا واسطه را از بين انداخته اند اينجانب [اينجناب ] كه مدفون در قم است؟



آنكه صاحب صحاح الأخبار است، مي گويد:



«إنّ أبا الحسن عَليّ العُريضي ابنُ جعفر الصادق عليه السلام، وهو أصغر ولد أبيه، مات أبيه وهو طفلٌ، وكان عالماً فاضلاً، وخرج مع أخيه محمّد بن جعفر بمكّة. ثم رجع إلي قُمّ وعاش إلي أن أدرك الهادي، ومات في زمانه. وأمّا محمّد الديباج ابن الامام جعفر عليه السلام فعقبه من رجلين: الحسن والحسين، ولهما ذيلٌ مباركٌ، ومنهم نقباء قزوين وسمرقند وساداتها وعظمائها».



و در كتاب تعليقه آقاي بهبهاني مذكور است كه:



«جدّ من فرموده است (كه مراد از جدّش مجلسي بزرگ مي باشد كه او فرموده) عليّ بن جعفر عليه السلام جلالت و قدرش اجلّ از آن است كه ذكر شود، و شنيدم آنكه اهل كوفه التماس نمودند از او كه بيايد از مدينه به كوفه تشريف برده و مدّتي در آنجا بماند، و اخذ نمودند اهل كوفه اخبار را از او. پس از آن اهل قم استدعا نمودند از او كه بيايد در قم، به جهت اخذ مسائل، به قم آمد، توقّف فرمود؛ تا آنكه به رحمت الهي پيوست رضي الله عنه».



و علّامه مجلسي در بحار مي فرمايد كه:



«علي بن جعفر مدفون به قم است، او اشهر است از آنكه محتاج به بيان باشد، و اثر قبر شريف موجود است كه قديم مي باشد، و اسم مباركش بر لوح قبرش محكوك است».



و ايضاً در تحفة الزائر هم فرموده:



«مزاري در قم است و قبر بزرگي در آن ساخته اند و بر روي قبر كتابي هست، در آن نوشته اند: «قبرُ عليّ بن جعفر الصادق، ومحمّد بن موسي عليه السلام» و از تاريخ آن قبر تا اين زمان، نزديك به چهارصد سال مي شود، و در جلالت قدر و بزرگواري عليّ بن جعفر شكّي نيست، امّا اينكه اين قبر مرقد آن حضرت باشد؛ [يا نه، معلوم نيست ]زيرا كه در كتب و غير آن مذكور نيست كه آن حضرت به اين حدود تشريف آورده باشد، و مشهور آن است كه در عُرَيض مدفون است، ولكن از قديم بودن قبر و لوحش چنين ظاهر مي شود كه در آنجا مدفون باشد، لكن شيخ محمّد علي قُمّي صاحب كتاب انوار المُشعشعين گويد كه اگر مدفون در اين بقعه خود علي بن جعفر نباشد، بايد يكي از احفاد آن جناب كه آن عليّ بن حسن بن عيسي بن محمّد بن عليّ بن الامام جعفر عليه السلام بوده است؛ زيرا كه اين نسخه از ترجمه تاريخ قم، كه در نزد حقير است، ندارد كه خود علي بن جعفر به قم آمده باشد، لكن اين مطلب مسطور است كه حسن بن عيسي به قم آمده؛ در حالتي كه پسرش همراهش بود. بعد مي فرمايد كه از اين عليّ بن حسن پنج پسر به وجود آمدند. پس در اين بقعه علويّه عاليه همين عليّ بن حسن مدفون باشد كه واسطه ها را از ميان انداخته اند.



و ديگر عبارتي در جاي ديگر از كتاب تاريخ قم مذكور است كه مي فرمايد:



«آن احمد را دفن نمودند در مقبره كه در درب نزديك عليّ بن الحسن العلوي العريضي است به نزديك نهر سعد. پس اين عبارت كاشف است از اينكه در اين بقعه شريفه علي بن الحسن بن عيسي بن محمّد بن علي ابن الامام جعفر الصادق عليه السلام است».



امّا قبر ديگر كه متّصل است به قبر مذكور، صاحب آن قبر هم محمّد بن موسي بن اسحاق بن ابراهيم العسكري بن موسي بن ابراهيم المُرتضي بن الامام موسي الكاظم عليه السلام مي باشد كه از ابو محمّد موسي بن اسحاق پسري و دختري به وجود آمدند، لكن اسمش را ذكر نكرده، لكن صاحب عمدة الطالب گويد: در كنار قبر علي ابن جعفر است نزديك به دروازه كاشان است، صاحب تاريخ قم گويد: از قراري كه از كتب انساب معلوم مي شود، نسب آن جناب منتهي مي شود به حضرت سجّاد عليه السلام از نسل فرزندش كه عليّ ابن امام زين العابدين عليه السلام مي باشد، و سلسله نسب او به اين طريق است كه ابوالعبّاس احمد بن محمّد بن حسين بن حسن الافطس بن علي بن الامام زين العابدين عليه السلام.



صاحب تاريخ قم نوشته است كه:



«سيّد احمد در مقبره اي كه در درب نزديك علي بن الحسن العلوي العريضي است، به نزديك نهر سعد مدفون است، و اين درب معروف است به بُريهمه دختر ابي علي محمّد بن احمد بن موسي المبرقع. پس معلوم مي شود كه در زمان قديم، سعد اشعري قمي در آنجا نهري داشته است».



و امّا بقعه معروفه سلطان محمّد شريف، در محلّه اي واقع است كه آن محله را به اسم او مي خوانند، و آن جناب از نسل عبدالله الباهر بن امام زين العابدين عليه السلام، و نسب باهره آن جناب به اين طريق است: «السّلطان محمّد الشّريف بن علي بن محمّد بن حمزة القُمّي بن أحمد بن محمّد بن اسماعيل بن محمّد بن عبدالله الباهر بن الامام زين العابدين عليهما السلام».



وكنيّه سلطان محمد شريف، ابوالفضل مي باشد و پدرش و دو جدّ او در قبرستان بابلان مدفون اند كه ذكر شد. و اين بزرگوار صاحب اعقاب كثيره مي باشد و صاحب حشمت و جاه بودند در قم.



در عمدة الطالب گويد:



«از بني احمد كه معروف است از حمزة القُمّي از براي او اعقابي است، بعضي از ايشان ابوالحسن عليّ الزّكي بن ابي الفضل محمد الشريف الفاضل بن ابوالقاسم علي نقيب قم [مي باشد]».



و ايضاً: السيّد فخر الدّين علي بن مرتضي بن محمّد بن ابوالفضل محمّد، اين جمله نقيب ري و قم بودند، و از ايشان است عزالدين يحيي بن ابي الفضل محمد ابن السيّد المُطهّر بن علي بن ابي الفضل محمّد الشّريف كه خوارزم شاه او را كشت. انتهي كلام عمدة الطالب.



و منتجب الدّين، صاحب فهرست در ديباچه كتاب خود، عزالدّين يحيي را بسيار مدح و ثنا گفته؛ چنان كه در جلد بيست و پنجم بحارالأنوار فهرست مذكور است، و فاضل مجلسي گويد اين فهرست را به جهت عزالدّين تأليف كردم.



الحاصل، سلطان محمّد شريف امامزاده اي جليل القدر است، و شيخ محمّد علي در كتاب انوار گويد كه يكي از علماي قم، كه جناب الاجل الشيخ محمد حسن كه در محلّه چهارمردان ساكن بود، نقل نمود كه خواب ديدم وارد شدم در بُقعه سلطان محمّد شريف. ديدم شخص جليل القدري نشسته بود و يكي هم در نزد او خوابيده و قطيفه به روي او كشيده شده، شخصي هم به درب بقعه ايستاده است. سؤال كردم از آن شخصي كه ايستاده بود كه اين شخص كيست؟



عرض كرد كه سيّد سجّاد عليه السلام است و اينكه قطيفه بر روي كشيده، سلطان محمد شريف است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام به ديدن وي تشريف آورده است!



در ذكر بقعه شريفه امامزاده حمزه



مخفي نماند كه در محلّ مدفن حمزة بن موسي الكاظم عليه السلام اختلاف است.



صاحب جنة النعيم در كتاب خود مطالبي مي نويسد كه مي خواهد ثابت كند كه حمزة بن موسي عليه السلام در ري مدفون است.



و صاحب بدائع الأنوار در كتاب خود مطالبي ذكر مي كند كه مي خواهد ثابت كند كه در شيراز مدفون است، نه در ري.



و در كتاب تاريخ قم عبارتي است كه دلالت مي كند كه در قم مدفون است.



و در كتب انساب به طريق اختلاف ديده شده است.



و اسكندر بيك منشي، در جلد اول تاريخ عالم آرا، در ذيل نسب سلاطين صفويّه ذكر نموده كه نسب اين سلسله جليله به حضرت حمزة بن موسي منتهي مي شود و مدفن آن امامزاده حمزه در قريه اي از قُراي شيراز مدفون است، و سلاطين صفويه از براي وي بقعه عاليه بنا نمودند و موقوفات زيادي از براي آن قرار دادند.



و جمعي هم اعتقاد كرده اند در تُرشينر(25) مقبره اي است از حضرت امامزاده حمزة ابن موسي الكاظم عليهما السلام.



و صاحب مجدي، كه سيّد ابوالحسن عليّ بن محمّد بن علي العلوي باشد، مي فرمايد قبر حمزة بن موسي الكاظم عليهما السلام در اصطخر شيراز است، مشهور و محلّ زيارتگاه نزديك و دور است. و آن جناب را سه پسر بوده است و هشت دختر، امّا پسران او يكي حمزه ثاني است، و او به خراسان رفته و وفات نموده، و از براي او عقب اندك است در بلخ، و يك پسر ديگر آن جناب قاسم مكنّا به ابو محمّد است، و از او در ري و طبرستان و دامغان اعقاب بسيار است، و قاسم را دو پسر بود: احمد و محمد، و پسر سوّمش حمزه در مملكت فارس مدفون است.



صاحب كتاب عمدة الطالب گويد كه حمزة بن امام موسي عليه السلام مُكنّا به ابوالقاسم را سه پسر بود:



يكي، علي بود كه بلا عقب وفات يافت و در اصطخر شيراز مدفون است؛ دوم، قاسم؛ سوم، حمزه بود، و حمزة بن حمزه رفت به خراسان.



صاحب كتاب لُبّ الأنساب گويد كه حمزة بن امام موسي عليه السلام مادرش اُمّ ولد بود و خودش در سيرجان كرمان مدفون است، و مي گويد: بعضي گمان كرده اند كه قبرش در تُرشيز [تُرشينر] است، و بعضي آن جناب را در حِلّه زيارت كرده اند، و اينكه گويند امامزاده حمزه در ري مدفون است، متّصل به قبر حضرت عبدالعظيم است، مأخذ درستي از براي او پيدا نكرده اند، و ندانيم كيست؟ و اسم مباركش چيست؟ و مأخذ اينها كتب انساب است. در هيچ كتابي ننوشته اند كه حمزة بن موسي عليه السلام در ري مدفون است و ارباب خبر و تاريخ از معاصرين و غيره نيز از كثرت شهرت جرئت ردّ ننموده اند.



صاحب كتاب انوار المشعشعين گويد: آنچه دستاويز پيدا كرده اند كه قبر امامزاده حمزه در ري است دو چيز است:



اوّل آن كه شيخ نجاشي به سند معتبر از احمد بن خالد برقي روايت كرده است كه حضرت عبدالعظيم از خليفه گريخت و به ري آمد و به خانه شيعه پنهان شد، و گاهي زيارت مي كرد قبري را [و] مي فرمود كه اين قبر يكي از اولادهاي امام موسي است. پس هيچ كدام از شيخ نجاشي و از مُحدّث مجلسي اسم نبرده اند كه اين قبري كه حضرت عبدالعظيم زيارت مي كرده، همان امامزاده حمزة بن موسي عليه السلام مي باشد، و اگر به احتمال است يَحتمل قبر اسماعيل بن موسي عليه السلام است؛ چه حمزه را ننوشته اند كه در كجا مدفون است؟ و اسماعيل را نيز معيّن نكرده اند، و احتمال در او بيشتر مي رود.



دوّم تمسّك آنكه قاضي نورالله شوشتري در كتاب مجالس المؤمنين گويد: در ري مدفن سيّد عبدالعظيم حسني، و سيّد عبدالله ابيض، و سيّد حمزه موسوي است. اگر اين امامزاده حمزه پسر بلا واسطه موسي بن جعفر عليه السلام مي شد، سيّد حمزة بن موسي مي نوشت، ديگر حمزه موسوي نمي نوشت؛ چنان كه سيّد عبدالعظيم را حسني نوشته است، چند فاصله در ميان آن و امام حسن عليه السلام مي باشد، از لفظ حَسَني و موسوي فاصله آشكار است، ممكن است اين حمزة بن محمّد بن عليّ بن عبيدالله بن امام موسي عليه السلام بوده باشد، و يا حمزة بن حمزة بن موسي عليه السلام باشد. يحتمل بنا به روايت عمدة الطالب خواسته است به خراسان برود، در اينجا وفات يافته است. پس تفاوت نمي كند وَلد وَلد است، خواه پسر صُلبي باشد، خواه نواده. لابد مأجور است و ثواب دارد هر كه آن جناب را زيارت كند.



و در كتاب تاريخ قم عبارتي است دلالت مي كند بر آنكه حمزة بن موسي بن جعفر عليهما السلام در قم مدفون است، و همين بقعه اي كه نزديك ميدان كهنه قم واقع مي باشد، در ميان آن بقعه مرقد آن جناب است. و عبارت كتاب آنكه مي فرمايد:



«يحيي صوفي ابن جعفر بن امام علي النّقي عليه السلام در قم اقامت كرد، در ميدان زكريا بن آدم نزديك مشهد حمزة بن امام موسي عليه السلام وطن و مقام گرفت و ساكن بود؛ تا اينكه شهر بانويه دختر امين الدّولة ابن ابوالقاسم ابن مرزبان بن مقاتل را به نكاح شرعي خود در آورد و از او ابوجعفر و فخرالعراق و ستّيه در وجود آمدند، و از ايشان فرزند به وجود آمد معروف به صفويّه...» - الي آخر.



پس از اين عبارت چنان معلوم مي شود، حمزة بن موسي بايد در قم مدفون باشد؛ چنان كه عليّ بن جعفر عريضي را بعضي عوام النّاس به علي بن جعفر صادق عليه السلام شهرت داده اند.



مؤلّف گويد: در صورت اختلاف، آنچه مشهور است ما بايد او را قبول كنيم؛ چنانچه جماعت اهل تهران و ري از همه بيشتر مطّلع اند؛ بلكه تمام اهل ايران اكثر معتقدند كه حضرت عبدالعظيم به زيارت [حمزة بن ] موسي بن جعفر عليه السلام مشرف مي شد، و فقره زيارت: «يا نور المَشرق المُضي الأنور، ويا زائر قبر رجلِ مِنْ ولد موسي بن جعفر عليه السلام» بي شك و شبهه آن بزرگوار است بدون واسطه.



همچنين در تحفة الزائر مرحوم مجلسي فرموده است:



«قبر شريف امامزاده حمزة فرزند امام موسي عليه السلام، آن بزرگوار است كه حضرت عبدالعظيم عليه السلام زيارت او مي كرده است، آن مرقد منوّر را هم بايد زيارت كرد».



همچنين صاحب جَنّة النعيم هم در كتاب خود بودن آن حضرت را در ري ثابت مي كند، و ديگر قاضي نور الله شوشتري قدس سره در مجالس المؤمنين فرموده كه ريمدفن سيّد حمزه موسوي و سيّد عبدالله ابيض و سيد عبدالعظيم است، و ظاهراين عبارت دلالت مي كند كه واسطه هم در ميان نيست؛ اگر چه جمعي گمان كرده اند كه اين بزرگوار حمزة بن حمزه مي باشد، و حال آنكه در احوال وي نوشته اند كه به خراسان رفت.



و در روضات الجنّات گويد:



«وكانَ في مُقابل قبر حضرت عبدالعظيم عليه السلام قبرُ الإمام زاده حمزة بن موسي بن جعفر عليهما السلام المدفون بالرّي، وهو أيضاً هنا لك مزار معروف إلي زماننا هذا».



بدان كه در كتب انساب نسل حمزة بن موسي را از دو پسر دانسته اند: حمزه و قاسم. گفته اند حمزه را پسري است علي حدّه موسوم به علي، و در باب اصطخر خارج شيراز مدفون است، امّا نسل ندارد، و نسل حمزه اندك است و او را اعرابي مي خواندند.



و در كتاب تاريخ گلشن آرا است كه از امام زاده حمزه غير از علي و قاسم عقبي نماند. از اين قرار، منافي است كه حمزه نام پسري داشته باشد و در كتب رجال حمزه نام يكي حمزة بن عبدالله بن حسين بن عليّ بن الحسين عليه السلام، و ديگري حمزة بن قاسم بن علي بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن عباس ابن اميرالمؤمنين عليهما السلام؛ چنانچه فاضل نوري قدس سره در كتاب نجم الثاقب در ضمن حالات حضرت حجّت (صلوات الله عليه) و در كتاب تحية الزّائر در ضمن حالات بعضي از امامزادگان گويد كه امامزاده حمزه كه با امامزاده احمد، كه در شيراز مشهور به شاه چراغ، و محمّد برادرش كه هر سه از يك مادرند و قبر شريفش در ري نزديك قبر حضرت عبدالعظيم است، و مادامي كه عبدالعظيم در ري زنده بود، پيوسته به زيارت او مي آمد. و اين سيّد جليل القدر الآن در ري صاحب قُبّه و بارگاه و ضريح و صحن و خدمه است و هر كه به زيارت عبدالعظيم مي آيد، قصد آنجا را نيز مي كند و درك فيض زيارت او را مي نمايد و بسيار صاحب تعظيم و احترام است.



و بدان كه در جزيره، كه در جنوب حلّه و فرات است، قبري كه مشهور به قبر حمزه پسر موسي كاظم عليه السلام همان است كه ذكر شد در ري مدفون است و اين حمزة بن قاسم بن علي بن حمزة بن حسن بن عبدالله [عبيدالله ] بن عبّاس بن علي بن ابي طالب عليه السلام [است ] كنيّه اش ابويعلي بود و ثقه جليل القدر است كه شيخ نجاشي و ديگران در رجال او را ذكر كرده اند؛ چنانچه تصريح به اين فرموده امام عصر عليه السلام در حكايت تشرف سيّد العلماء وحيد عصره جناب سيّد مهدي قزويني ساكن در حلّه سيفيّه به خدمت آن حضرت (صلوات الله عليه)، و مجمل آن حكايت چنين است كه:



«وقتي سيّد مرحوم به جريره [جزيره ] تشريف بردند و ميهمان شدند بر اهل قريه، پس اهل قريه مستدعي شدند از جناب ايشان كه زيارت كند حمزه را. سيّد امتناع نمودند و فرمودند نزد من به صحّت رسيده كه حمزه پسر موسي عليه السلام در ري مدفون است با عبدالعظيم عليه السلام، و صاحب اين مزار را نمي شناسم، ولهذا زيارت نكنم. پس، از آنجا حركت نمودند و شب را در مرنديّه نزد بعضي از سادات بيتوته فرمودند. وقت سحر نافله شب را به جا آورده و منتظر طلوع فجر بودند كه ناگاه داخل شد بر او جناب صاحب الأمر عليه السلام به هيئت سيّدي كه معروف بوده در نزد مرحوم سيّد از اهل آن قريه. پس بعد سلام و نشستن، فرمودند: يا مولانا ديروز ميهمان اهل قريه حمزه شدي و او را زيارت نكردي؟



گفت: آري. فرمود: چرا؟ عرض كرد: زيرا كه زيارت نمي كنم كسي را نمي شناسم، و حمزه پسر موسي مدفون است در ري.



پس آن جناب فرمودند: «رُبَّ مَشهورٍ لا أصل له؛ بسا چيزهايي كه شهرت كرده و اصلي ندارد. و اين قبر حمزه پسر حضرت موسي كاظم عليه السلام نيست؛ هر چند چنين مشهور شده؛ بلكه او قبر ابويعلي حمزة بن قاسم علوي عبّاسي است كه يكي از علماي اجازه و اهل حديث بود كه او را اهل رجال ذكر كرده اند و او را ثناء كرده اند به علم و ورع، و بعد از آن سيّد برخاست و برفت...» - تا آخر حكايت؛ چنانچه در كتاب نجم ثاقب است.



پس مؤلّف گويد: از اين مطالب معلوم مي شود آنكه در ري، قبر حمزة بن موسي الكاظم عليه السلام است؛ ساير روايات، كه حمزه را در جاهاي ديگر نقل مي كنند، نامعتبر است.



و صاحب عمدة الطّالب و غيره گويند كه ابي حمزه علي بن حمزة الأعرابي بن الامام موسي الكاظم عليه السلام، قبر شريفش در شيراز خارج باب اصطخر است.



در ذكر بقعه شاهزاده احمد



بقعه شريفش متّصل است به بقعه شاهزاده حمزه، و اين شاهزاده احمد از اولادهاي امام موسي كاظم عليه السلام است، و در تاريخ قم در ضمن اولاد موسي بن جعفر عليه السلام احمد نامي ذكر مي كند و مي فرمايد در قم وفات نمود و محلّ دفن او را معيّن نمي كند. ظاهراً مدفون در اين بقعه همان احمد باشد. پس بنابراين نسب شريف او به اين طريق است: «احمد بن ابراهيم بن موسي بن ابراهيم بن موسي الكاظم عليه السلام مي باشد».



بقعه سيّد سربخش: نام و نسبش به اين طريق است: «محمّد بن عبدالله بن حسين بن عليّ بن محمّد بن جعفر صادق عليه السلام».



در كتاب تاريخ قم مذكور است كه:



«اين محمّد بن عبدالله از قم به طرف بغداد رفت، و او را به نهروان كشتند و تابوت او را به قم آوردند، به نزديك مسجد رضاييه دفن كردند». انتهي.



چون آن جناب را شهيد كرده اند، رفته رفته مشهور شده است به سيّد سر بخش.



بقعه شاهزاده احمد كه در خاك فرج واقع است، ظاهراً نسب شريفش از اين قرار است: وهو «احمد بن محمّد بن عليّ بن عمر بن حسن بن الامام زين العابدين عليه السلام». و در تاريخ قم مذكور است اين احمد در سنه 375 در قم وفات كرد.



بقعه شاهزاده ابراهيم: نسبش بدين طريق است: وهو «ابراهيم بن محمّد بن حسن بن ابراهيم بن احمد بن موسي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر عليهما السلام».



لكن در تاريخ قم چنين اسمي از اسماء و چنان نامي از ابناي موسي الكاظم عليه السلام به قم آمده باشد، مسطور نيست؛ همين قدر نوشته است دو نفر از اولادهاي آن حضرت به قم و آبه آمدند. يكي از آنها اسحاق بن ابراهيم بن موسي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر عليه السلام بود. اين شاهزاده محمّد نيز در قم بقعه دارد.



بقعه شاهزاده محمّد بن حسين: آن جناب از كوفه به طلب عمويش اسحاق بن ابراهيم آمد و در آبه متوطّن شد، و اين بزرگوار در آبه و قم زاد و ولد شدند.



بقعه شاهزاده جعفر: صاحب تاريخ قم نسب شريفش را از اين قرار نوشته است: وهو «جعفر بن حسين بن عليّ بن محمّد بن امام جعفر صادق عليه السلام». گويد كه حسين بن علي به قم آمد و وطن نمود، و دختر كسري شاهين اشعري را به نكاح خود در آورد؛ شش نفر پسر از وي به وجود [آمدند]، اين جعفر يكي از اولاد او مي باشد.



بقعه شاهزاده اسماعيل: به مقدار شش فرسخي مسافت است تا به شهر قم. در كتاب انوار المشعشعين گويد كه آن جناب از اولاد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مي باشد. ظاهراً نسب شريفش از اين قرار باشد: و هو «اسماعيل بن أحمد بن الحسن الجزوعي بن احمد صاحب السّجادة بن حسن بن احمد بن علي العريضي ابن الامام جعفر الصّادق عليه السلام».



بقعه صفورا: مشهور است كه صفورا دختر حضرت شُعيب در قم مدفون است، و غلط مشهور است. صاحب تاريخ قم گويد كه قبر امامزاده جعفر است. يكي از فرزندان عُمر بن علي وارد قم شد و در كُميدان فرود آمده، وفات يافت.



شيخ محمد علي قمي گويد: در نسخه قديمه از كتاب انساب ديده ام از اولاد عُمر بن علي بن ابي طالب، ابوالطيّب جعفر بن محمّد الايله بن جعفر الايله به قم آمد. شايد آنكه صاحب تاريخ گفته، همين جعفر نام بوده باشد، والله اعلم بالصّواب.



بقعه ابو محمد العلوي: وهو ابو محمّد احمد بن عبيدالله بن جعفر بن عبيدالله بن محمّد بن علي بن ابي طالب عليه السلام.



صاحب تاريخ گويد كه آن جناب در قم سكنا داشت؛ تا وفات نمود و از وي كسي باز نماند، و او را به مقبره مالك آباد در نزديك آن قبّه، كه بر مردگان نماز مي خوانند، دفن كردندرحمه الله.



بقعه ناصر الدين علي كه مُشتبه است به بقعه احمد بن اسحاق اشعري. اين بقعه در مقابل درب مسجد امام حسن عليه السلام در بازار واقع است. احمد بن اسحاق در حلوان، كه اكنون پُل ذهاب مي گويند، وفات نمود و در آنجا نيز مدفون است و در همان جا نيز بقعه محقّري دارد. بنا به فرموده صاحب عمدة الطالب اين بقعه ناصرالدّين علي است كه واقع است در محله سورانيك، و مشتبه شده است به بقعه احمد بن اسحاق. وجه اين شهرت كاذبه به اسم احمد بن اسحاق آن است كه چون احمد وكيل حضرت امام حسن عسكري عليه السلام بود، آن مسجد را به امر حضرت بنا نموده و بقعه نيز از براي خودش كرد تا او را در آنجا دفن كنند. در وقتي كه از «سرّ من راي» مراجعت فرمود، در منزل حُلوان وفات كرد و در همان جا مدفون گشت. بعد شاهزاده ناصرالدّين علي را در بقعه وي دفن كردند، به ملاحظه باني بقعه به بقعه احمد بن اسحاق مشهور گشته.



كما قال في عمدة الطالب:



«وناصرالدّين عليّ بن المهدي بن محمّد بن الحسين بن زيد بن محمّد بن أحمد بن جعفر بن عبدالرّحمن بن محمّد البطحائي المدفون بشقّ قم في المدرسة الواقعة بمحلّة سورانيك».



در ذكر مشاهد اصحاب و محدثين وفقهاي اماميّه



بدان كه قبرستان بلده طيّبه قم از علماء و مُحدّثين مملو و مشحون است؛ چنانچه علّامه مجلسي قدس سره اشاره به آن فرموده؛ مانندِ:



شيخ جليل ابوجرير زكريّا بن ادريس: در تحية الزائر و در هديه و غيره گويند كه علماي رجال تصريح به جلالت و وثاقت او، و خدمت چند نفر از ائمّه [عليهم السلام ]را درك فرموده و از حضرت صادق و موسي بن جعفر و حضرت رضا [عليهم السلام ]روايت نموده، و شيخ كَشّي به سند صحيح از زكريا بن آدم قمي روايت كرده كه گفت:



داخل شدم بر حضرت امام رضا عليه السلام در اوّل شب، در اوايل زمان موت ابوجرير زكريا بن ادريس. پس حضرت مذاكره فرمود او را و از من از حال او سؤال مي فرمود و رحمت مي فرستاد بر او و دائماً حديث فرمود به من، و من حكايت مي كردم با آن حضرت؛ تا فجر طالع شده، برخاست و نماز فجر گذارد.



به هر حال جلالت شأن اين بزرگوار بسيار است و قبر شريفش در وسط قبرستان شهر در ميان شيخان بزرگ مشهور است و در جنب او قبور جمله اي از علماء است.



شيخ معظّم الثقه جليل القدر زكريّا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعري قُمّي: كه از خواصّ اصحاب حضرت رضا عليه السلام است و درك خدمت چند نفر از ائمّه عليهم السلام نموده و احاديث از ايشان روايت نموده و اخبار بسياري در فضيلت او وارد شده و شيخ كشّي به سند صحيح روايت نموده كه زكريّا بن آدم به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد كه: مي خواهم از اهل بيت خود دور شوم؛ يعني از قم بيرون روم؛ به جهت آنكه سفهاء در ايشان زياد شده است! حضرت فرمود: اين كار مكن! به درستي كه از اهل بيت تو بلا دفع مي شود به سبب تو؛ همچنان كه بلا دفع مي شود از اهل بغداد به سبب موسي بن جعفر عليهما السلام.



و نيز از عليّ بن مُسيّب همداني روايت كرده كه خدمت حضرت امام رضا [عليه السلام ]عرض كردم كه راه من به شما دور است و هميشه ممكن نيست مرا تشرف به خدمت شما. پس، از كه بگيرم معالم دين خود را؟



فرمود: ياد گير معالم دين خود را از زكريا بن آدم كه مأمون است بر دين و دنيا.



چنانچه در حديث هست كه آن جناب در سفر مكّه با حضرت امام رضا عليه السلام هم كجاوه شده و حديث «المأمون علي الدّين والدّنيا» در حق او وارد شده، و غير اين اخبار چيزهاي ديگر كه دلالت دارد بر نهايت فخامت شأن آن معظّم. و در رجال ابوعلي گويد: از [براي ] او كتابي است و قبر شريفش در مكان معروف به شيخان بزرگ(26) معروف، و از براي اوست بقعه بزرگي، و در جنب او مدفون اند جماعتي از علماء؛ از آن جمله است عالم فاضل خبر [خبير] ماهر آخوند ملا محمّد طاهر قمي مؤلّف كتاب اربعين و كتاب حكمة العين و غيره.



و مانند شيخ معظّم جليل و بنيه عليّ بن الحسين بن بابويه قمي والد شيخ صدوق قدس سره(27). جلالت و عظمت اين پدر و پسر بر همه معلوم و ظاهر است، و گويد شيخ يوسف بحريني در لؤلؤ خود كه علامه حلّي قدس سره، قال في كتاب الخلاصه:



«عليّ بن الحسين بن موسي بن بابويه القُمي أبو الحسن، شيخُ القُميّين في عصره، وفقيههم وثقتهم، كان قدم العراق وأجتمع مع أبي القاسم الحُسين بن روح قدس سره وسأله مسائل. ثُمّ كاتبه بعد ذلك سأله فيها الولد. فكتب (صلوات الله عليه): قد دعونا الله لك وترزُقُ ولدين ذَكَرين خيّرين. فولد له أبو جعفر و أبو عبدالله مِنْ اُمّ.



وكان أبو عبدالله الحُسين يقول: سمعتُ أبا جعفر يقول: أنا ولدتُ بدعوة صاحب الأمرصلي الله عليه وآله ويفتخر بذلك. له كتبٌ كثيرة، وماتَ (قدّس الله روحه) سنة تسع وعشرين وثلث مأئة، وقبره في مقبرة قم موجودٌ، وعليه صندوقٌ وقبّة، وقد تشرّفت بزيارته (الي رحمة الله تعالي)».



و در احتجاج طبرسي مذكور است كه حضرت عسكري عليه السلام نامه نوشتند به علي بن بابويه و در اوّل آن بعد از حمد و صلوة چنين مرقوم است:



«امّا بعد يا شيخي، ومُعتمدي، يا أباالحسن عليّ بن الحُسين القُمّي، وفّقك الله لمرضاته، وجَعَل مِنْ صُلْبِك أولاداً صالحين برحمته» - تا آخر توقيع شريف كه از جمله فقرات آخرش اين است: «يا شيخي وأمُر جَميع شيعتي بالصّبر».



زهي شرافت علم كه صاحبش را به درجه اي رساند كه امام عليه السلام به او چنين مخاطبه فرمايد.



در مجالس المؤمنين گويد: وفات آن بزرگوار در سال 329 اتفاق افتاد، و تاريخ وفاتش (رحمه الله) [است ]. در آن سال علي بن محمد سَمَري نايب چهارم امام عصر، و كليني (عليه الرّحمه) نيز وفات يافتند و آن سال غيبت كبرا اتفاق افتاد.



و في روضات الجنّات:



«ولهُ كتبٌ كثيرة، توفّي علي سنة تسع وعشرين وثلث مأئة، وقبره في مقبرة قم موجودٌ، وعليه صندوق وقبّة، وقد تشرفت بزيارته في السّنة التي تشرفت فيها، الذي هو بجنب حرم فاطمة ابنة موسي الكاظم عليه السلام وله قبّة كبيرة».



مؤلّف گويد: قبر شريفش در قبرستان بزرگ قم معروف است، و از براي اوست بقعه بزرگي با قبّه عاليه، و مزار نجل طاهرش رئيس المُحدّثين صدوق قدس سره در ري است در جوار حضرت عبدالعظيم در وسط باغ با نظارتي، با بقعه و قبّه عاليه، و زيارتگاه عامّه خلايق است. حال شريفش را در جلد دوّم در ضمن حرف الرّاء در مشاهد «ري» به توفيق خدا معروض خواهيم نمود.



و مانند شيخ جليل محدّث محمّد بن قولويه قمّي كه قبر شريفش در قبرستان بزرگ قم در بابلان در ميان محوّطه كه تعبير به شيخان صغير مي كنند، و اين شيخ معظّم والد شيخ ابوالقاسم جعفر بن قولويه استاد شيخ مفيد است كه در كاظمين مدفون است؛ چنانچه در سابق به شرح رفت. و مانند شيخ فاضل سديد قطب الدّين سعيد بن هبة الله راوندي كه از مشاهير علماء و مؤلف كتاب خرايج و قصص الأنبياء است. در رجال ابو علي گويند:



«وهو الشيخ الامام قطب الدين أبو الحسين سعيد بن هبة الله بن الحسن الرّاوندي، فقيهٌ، صالحٌ، صَدوق، ثقةٌ، وله تصانيف كثيرة».



و در روضات الجنات گويد:



«وله تأليفات جميلة، وتصنيفات جليلة. انّه مدفون في قم المباركة، في مقبرة السّتي فاطمةوقبره المطهّر الأن معروفٌ يزار، وقد تشرّفت بزيارته، واتّفق وقوعه ممايلي رجلي الحضرة الفاطميّة في مقاديم لقبره، وممّا وقع بخداء [بحذاء] رجليه في تلك المقبرة المطهّرة بقعة مولانا بقعة مولانا عليّ ابن بابويه والد شيخنا الصّدوق، وممّا ولي خلفه ايضاً مقابر جماعة من العلماء للمتقدّمين وغيرهم، منهم المدفونون في مقبرة الشّيوخ الواقعة في وسط ذلك المزار الكبير، مثل أبي جرير زكريا بن ادريس، وزكريا بن آدم القمي (المأمون علي الدّنيا والدّين)، من أصحاب مولانا الرّضا عليه السلام، وآدم بن اسحاق، ومنهم محمّد بن قولويه، والفاضل المُقدّس المُحدّث القُمّي المولا محمّد طاهر القمي قدس سره والميرزا حسن بن المولي عبدالرزّاق الحكيم المتكلم اللّاهجي، ومولانا فاضل المحقّق خاتمة المجتهدين الميرزا أبوالقاسم صاحب القوانين».



بدان كه از براي او تصانيفي مي باشد نزديك به سي جلد، و بسيار جليل القدر و صاحب كرامات بوده؛ چنان كه نقل مي كنند يكي از ظَلَمه كه در قم حكومت داشت، در خواب ديده بود كه صحراي محشر برپا شده و زنجيري از آتش بر گردنش گذاشته بودند و او را به سمت جهنم مي بردند. در آن دم ديده بود كه قطب راوندي آمد و شفاعت كرد و زنجير از گردنش برداشت، و صبح آن شب قبر آن جناب را بنا كرده بود. اوّل يك معجر كجاوه در روي قبر او ساخت. و بعد از آنكه بناي صحن جديد را كردند، قبر او را از سنگ ساختند و بلند نمودند و آن كجاوه اي كه از چوب بود، بردند بر سر قبر آدم بن اسحاق قمي گذاردند كه در شيخان بزرگ مي باشد. الحال آن معجر در آنجا موجود است. اكنون مزار شريف قطب راوندي در كنار(28) صحن جديد حضرت معصومه [عليها السلام ][در] قم واقع و معروف است.



و مانند عالم دقيق و فاضل محقق خاتم المجتهدين و المحققين حاوي المفاخر والمكارم جناب ميرزا ابوالقاسم معروف به مُحقّق قُميّ ابن حسن الجيلاني الشَفتي(29): آن جناب مدّتي در اصفهان در حوزه درس آقا حسين خونساري، و در عتبات در نزد آقاي بهبهاني نشست و بعد به بلده قم عزيمت فرمود و در آنجا اقامت نمود. مدّتي به تأليف و تدريس و به نوشتن كتاب قوانين اشتغال داشت كه كتاب قوانين فعلاً مرجع درس و تدريس فضلاء است.



وكان ميلاده سنة اثنين وخمسين بعد مائة وألف، وتوفّي في قم المُباركة سنة احدي وثلاثين ومأتين بعد الألف، وقيل تاريخ وفاته بالفارسيّة:



«از اين جهان به جنان صاحب قوانين رفت».



وبالعربيّة ايضاً: «يا حبيبي ادخل في جَنّتي».



مزارش در مدرسه(30) قُم مقبره مخصوص دارد و در نزديكي قبر زكريا بن آدم در ميان بقعه اي است با قبّه عاليه، و در اطراف او قبور بسياري از علماء و فضلاء است.



و مانند عالم محقّق، و فاضل مدقّق آدم بن اسحاق بن عبدالله بن سعد الأشعري.



در رجال ابو علي گويد: از براي او كتابي است، و قبرش در شيخان بزرگ قم، و مثل يك كجاوه، پوششي از چوب بر روي قبر او مي باشد.



و مانند عالم و فاضل و حكيم علي بن ابراهيم صاحب تفسير، و از براي او كتابهاي ديگر هم مي باشد. درب غسال خانه كه كنار قبرستان بابلان مي باشد شيخان كوچكي است، سنگ تاريخي هم دارد و اسم او در آن محكوك است.



و علي بن عبيدالله بن حسن حسين بن حسن بن علي بن حسين بن بابويه ملقّب به مُنتجب الدّين، و صاحب اجازات و مؤلّفات كثيره بود، در قم مدفون است.



و مرزبان بن عمران از اصحاب رضا عليه السلام بود و در قم مدفون است.



و عبدالعزيز المهتدي از اصحاب حضرت امام رضا عليه السلام و وكيل و ثقه و صالح، كرّات توقيعات از امام رضا و حضرت جواد عليهما السلام به وي مي رسيد، و در قم مدفون است (رحمه الله تعالي).



و سعيد بن عبدالله بن أبي خَلَف القمي: شيخ نجاشي گفته كه او شيخ اين طايفه، و فقيه و رئيس ايشان بود. كرّات به خدمت امام ابو محمّد [عليه السلام(31)] رسيده بود. و مصنّفات بسيار دارد. سنه 301 وفات يافت.



ريّان بن شبث، قاضي شهيد در مجالس المؤمنين گويد كه وي خال معتصم عباسي از ثقات اصحاب بود، و او جمع نمود مسائل صباح بن نصر هندي را كه از حضرت امام رضا [عليه السلام ] سؤال نموده بود، و آخر در قم ساكن شد و در آنجا وفات يافت.



و در قبرستان علي بن جعفر سه بقعه مي باشد:



يكي از آنها كمال الدّين؛ [ديگري ] و جمال الدين، [و سوّمي ] و أبو المعالي هستند.



و ديگر از قبور آنجا، قبر قاضي ابو سعيد قمي نزديك بقعه علي بن بابويه در قبرستان گرديد،(32) بزرگ قم مي باشد.



و قبر فقيه الصّالح الشيخ ابو الصَّلت بن عبدالقادر بن محمّد در قم در دروازه ري واقع است. شيخ منتجب الدّين در فهرست خود گويد كه همان ابا صلت كه صحابه حضرت امام رضا عليه السلام، كه محبت اهل بيت و شيعه متعصّب بود، قبر اوست.



مولّف گويد: ما قبر آن جناب را در ضمن بُقاع مشهد رضوي نوشته ايم و تفصيل حال او را در آنجا ذكر كرده ايم، بلكه ديگر شخصي اباصلت نام است، والله اعلم.



و ملّا محمد طاهر بن محمد حسين قمي در بقعه زكريا بن آدم مدفون است و او آن كسي است كه اجازه به علامه مجلسي داده.



در روضات الجنّات گويد:



«المولي محمّد طاهر بن محمّد حسين الشّيرازي، ثمّ النّجفي، ثمّ القُمّي مِنْ أعيان فضلاء المعاصرين، عالمٌ، محققٌّ، مدققٌ، ثقةٌ، متكلّمٌ، محدّثٌ، جليل القدر، عظيم الشأن له كتبٌ وفيرة في الفقه والأصول والحكمة والتّصوف وغيره، وقبره في بقعة الشيوخ المعروفة في مزار قُم المباركة، خلف مرقد زكريا بن آدم، وتاريخ وفاته مكتوبٌ علي لوحٍ مِنَ الحجر في صحن جدار الأيمن مِن القبله، فليلاحظ ولُيترحم عليه، ان شاء الله».



و حسين بن بسطام صاحب طبّ الائمّة.



و ديگر ميرزا حسن بن مولي الحكيم عبدالرزّاق لاهيجي(33).



و سيّد ابوالحسن الرّضا مدفون است در مزار موسويان شهر قم.



مولانا آقا سيّد احمد الحسيني الاصفهاني كه «هاتف» تخلّص داشت، در فنون حكمت مُسلّم بود، با جنابين آذر و صباحي عهدي محكم بستند و بناي توطن در كاشان داده، مكرّم زيستند؛ تا در سال 1190 در بلده قم وفات يافت.



و مولانا آقا سيد عبدالله، و برادرزاده آن جناب ميرزا ابوطالب، والسّيد الجليل المتّقي آقا سيّد علي در دارالحُفّاظ مدفون است.



و ميرزا محمّد باقر بن محمد ابراهيم الرّضوي القمي أصلاً والهمداني مولداً ومسكناً. توفّي في الثامن عشر من شهر صَفر ثمان عشرة ومأتين بعد الألف بهمدان ونُقل إلي قم المباركة و دفن بدار الحُفَّاظ.



العالم الفقيه الحكيم [كذا] السّيد ابوالخير بن الحاج سيّد مهدي بن علي بن مقيم بن رفيع بن محمد زكي ابن مير المرحوم مير محمدرضا الحسيني الخلخالي. آن جناب قبل از بلوغ، به استفاده علوم در قصّه [قصبه ] هراباد مشغول گشت. بعد دو مرتبه از براي تحصيل علم سفر تهران نمود. علم منقول از فقه و اصول به درس آقا ميرزا عبدالرّحيم نهاوندي، و حاجي ميرزا حسن آشتياني حاضر مي شد، و براي تحصيل كلام و حكمت و رياضي به درس آقا علي حكيم، و ميرزاي جلوه، و ميرزا حسين سبزواري مي رفت. بعد از آنكه فارغ التحصيل شد، خواست به وطن خود مراجعت نمايد، سنه 1309 از وباي عراق در منزل نيكي امام وفات يافت، و در آن امامزاده مدفون گشت. بعد برادر عالي مقدارش مير اويس صدر العلماء از آن مقام حمل به قم نموده، در جوار حضرت معصومه عليها السلام مدفون گرديد.



آقا ميرزا هادي خلف صدر الممالك، ملقّب به نصرت علي اردبيلي، عارف يگانه بود. در سال 1306 وفات نمود. هفتاد متجاوز از سنين عمرش رفته بود. در بلده قم در جوار حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مدفون گشت.



بالجمله، بسياري از امامزاده و علماء و مجتهدين و اصحاب و مشايخ و عرفاء و شعراء و سلاطين كه عموماً واجب الزياره اند، در قم مباركه مدفون اند، لكن فقير به همين قدر اكتفاء نموده، به تطويل نپرداختم.



سلاطين معروف كه درجوار حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام مدفون مي باشند:



شاه عبّاس ثاني(34) صفوي: مدّت شانزده سال سلطنت كرد، سنه 1078 وفات يافت، در معصومه قم مدفون گرديد.



و ديگر از ملوك قاجار فتحعلي شاه قاجار الملقّب به (خاقان مغفور)، مدّت 38 سال و پنج ماه سلطنت كرد. [در] سنه 1250 در اصفهان از مرض سينه وفات يافت. عمرش 64 سال و چهار ماه بود. در قم مباركه مدفون گشت.



محمّد شاه قاجار بعد از مدّت چهارده سال سلطنت [در] سنه 1264 در شميران رحلت كرد و در معصومه قم مدفون گشت.

پاورقي





1) خاتمه كتاب جنات ثمانيه، فخر الواعظين محمدباقر بن مرتضي حسيني خلخالي، به كوشش محمدرضا انصاري قمي، انتشارات دليل ما، قم، 1381ش، ص 847 - 884 .

2) آرامگاه.

3) دشت و بيابان.

4) پناهگاه.

5) پناهگاه.

6) گرفتاري و سختي.

7) سر سبز و خرّم.

8) امروزه در دوره سيطره وهابيون در عربستان، قبه قبر اين بزرگوار همچون قبه قبور ديگر بزرگان منهدم گرديده است، ليكن اثر قبر او وجود دارد و شيعيان آنجا آن قبر را از آنِ علي بن جعفر عُريضي مي دانند.

9) مقصود از بلاد عجم، ايران است.

10) قبر اسماعيل پيشتر در بيرون محدوده بقيع بود، ليكن در 1353. ش جهت تعريض خيابان قبر او خراب گرديد كه جسد او پس از صدها سال سالم از زير خاك بيرون آمد. از اين رو، جسد به درون بقيع انتقال داده شد و در شمال شرقي قبور امامان عليهم السلام مدفون گرديد.

11) منطقه و شهر قم داراي پيشينه كهن بوده و پيش از اسلام نيز به نام [كومندان ] مشهور بوده است.

12) از سوي.

13) يا كميدان.

14) بزرگ

15) مقصود والد صدوق است كه آرامگاه او در قم مشهور است.

16) مقصود شيخ صدوق است كه آرامگاه او در تهران به نام (ابن بابويه) شهرت دارد.

17) مشهور 201 مي باشد.

18) مقصود فتحعلي شاه قاجار است.

19) نقاب.

20) شراب انگور.

21) الاحزاب: 33.

22) صحيح آن چهل اختران است كه اشاره به سادات و شرفاي مدفون در آنجا دارد، نه آنكه مدفونين دختر باشند، ليكن در زبان عامه مردم به (چهل دختران) شهرت يافته است.

23) مقطوع الذكر.

24) درد و ناراحتي.

25) شهر فردوس كنوني.

26) علت اين نامگذاري به شيخان همانا به جهت دو تن از مشايخ بزرگ حديث و راويان، يعني زكريا بن ادريس قمي يا آدم بن اسحاق قمي و زكريا بن آدم اشعري قمي، مي باشد كه قبر هر دو در اين قبرستان مي باشد. قبر نخستين در ميان صحن شيخان مي باشد، ليكن زكريا بن آدم داراي اطاق و قبه اي است و گرداگرد قبر او مدفن اشعريان است.

27) شيخ علي بن الحسين بن بابويه (پدر شيخ صدوق) در مقبره شيخان مدفون نمي باشد؛ بلكه در مقبره اي جداگانه در شمال شرقي شيخان قرار دارد. آرامگاه او داراي صحن و شبستان و گنبد مرتفعي است و يكي از مزارهاي باشكوه قم به شمار مي رود.

28) بلكه در ميان صحن قم واقع شده است، در قسمت جنوب صحن اتابكي.

29) بنا به گفته يكي از نوادگان مرحوم ميرزاي قمي عليه الرحمه، انتساب ايشان به گيلان نادرست و از باب (رُبَّ مشهورٍ لا اصل له) است؛ بلكه اصالتاً ايشان از يكي از روستاهاي لرستان به نام جيلان مي باشد، نه استان گيلان يا جيلان.

30) مزار ميرزاي قمّي در ميانه قبرستان شيخان قرار دارد و داراي قبه است و محل زيارت مؤمنين مي باشد و قبر او در ميان اهالي قم به قضاي حاجات نيازمندان و محتاجان شهرت دارد.

31) يعني امام دهم حضرت علي بن محمد هادي عليه السلام.

32) در حدود يك قرن پيش در قم يك قبرستان بزرگ و عمومي بود و چندين قبرستان كوچك. قبرستان بزرگ فضاي بسيار وسيعي را از سه راه و چهار راه بازار كنوني كهن قم و تمامي خيابانهاي آستانه و حرم و پارك بزرگ ميان اين دو خيابان كه به (باغ ملي) مشهور است و تمامي مغازه ها و خانه هاي اطراف را تا ميدان آستانه و فضاي اطراف مدرسه فيضيه و دارالشفاء را در بر مي گرفته است كه بعدها اين منطقه در دوران رضاخان تخريب و به وضعيت كنوني درآمد، با اين خصوصيت كه قبور بزرگان نظير قبر والد صدوق و قاضي سعيد، ابن قولويه و علي بن ابراهيم و جز اينها كه با بقعه هاي مختصري در گوشه كنار محفوظ نگه داشته شد، و اصل قبرستان نيز براي حفظ حرمت و كرامت مدفونين در آن كه شامل صدها تن از محدثين و راويان و علماي شيعه در طول يك هزار سال بودند، تبديل به فضاهاي نظير پارك گرديد و همواره بزرگان قم خراب كنندگان اين گورستان را لعن و نفرين مي كردند. اين وضعيت تا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت، ليكن در سالهاي دهه هفتاد شمسي متأسفانه به رغم اعتراضات بزرگان حوزه علميه قم بخش عظيم اين محدوده تخريب گرديد و استخوانهاي مدفونين شبانه بيرون آورده شد و در جاي آن مغازه و توقفگاه ساخته شد!!. اما قبرستانهاي كوچك ديگر عبارت بودند از: قبرستان شيخان كوچك كه موقعيت پيشين آن در شمال قبرستان شيخان كنوني و ميان مدرسه مرحوم آيةالله گلپايگاني و قسمت جنوبي (باغ ملي) را شامل مي شده است كه در آن قبر علي بن ابراهيم و ابن قولويه بوده است. و ديگري قبرستان مالون است كه پيرامون آرامگاه شاه محمد قاسم قرار داشته. و ديگري قبرستان شيخان بزرگ كه هم اكنون به نام (شيخان) مشهور است و در ميان چهار ديواري محصور مي باشد. و ديگري قبرستان علي بن جعفر عليه السلام در شمال شرقي شهر در جايگاهي كه پيشتر به نام (باب الجنّه) شهرت داشت. و ديگري قبرستان چهل اختران (يا دختران) در نزديكي قبر امامزاده موسي مبرقع واقع در محلات كهن و قديمي قم.

33) آرامگاه حكيم لاهيجي را امروزه مي توان در مشرق خيابان آستانه در كنار پياده رو در نزديكي سه راه به سوي خيابان چهارمردان ملاحظه كرد كه به همت مرحوم آيةالله مرعشي نجفي رحمه الله سنگ قبر آبرومندي با نرده اي آهنين براي او ساخته اند.

34) نخستين پادشاه صفوي كه در قم مدفون گرديد، شاه صفي مي باشد. وي در سال 1052ه در كاشان درگذشت و جنازه او را در حرم مطهر دفن نمودند. پس از او شاه عباس دوم در سال 1077هدر دامغان درگذشت و جنازه او را به قم منتقل و در حرم مطهر دفن نمودند و بعدها به تدريج شاه سليمان صفوي و شاه سلطان حسين صفوي در اين حرم مطهر دفن شدند. علاوه بر اينها، تعدادي از شاهزادگان صفوي كه در اختلافات و نزاعات درون خانواده سلطنتي به قتل رسيدند، به همراه سرهاي بريده آنان در مدفن صفويه وجود دارد. بقعه صفويه در جنوب مسجد بالاسر قرار داشت كه به موزه تغيير شكل يافته و مقداري از نفايس حرم در آنجا قرار داشت، ليكن در دهه شصت شمسي تمامي اين بُقعه كه داراي گچ بريهاي نفيس و آينه كاري زيبا بود، تخريب گرديد و فضاي آن به مسجد بالاسر افزوده شد و زيرزمينهاي آن جايگاه دفن برخي از بزرگان شد.