سفرنامه قم (1300) / جعفرقلي خان معين السلطان


جعفرقلي خان معين السلطان



به كوشش : حسين متقي



مقدمه



سفرنامه اي كه از نظر مي گذرد گزارش سفر به قم مقدسه در سال 1300 ه . ق و يكي از چندين سفرنامه نگارنده آن مي باشد كه در مجموعه شماره 11154 با عنوان «روزنامه سفر خراسان و قم» فهرست نسخ خطي كتابخانه آيةالله العظمي مرعشي نجفي (ره) ثبت شده است؛ اين نسخه در اثر رطوبت خيلي از برگهاي آن به هم چسبيده و قابل انفكاك نيست و برگهايي هم كه جدا شده اثرات شديد رطوبت و بدي خط و غلطهاي بي شمار و جمله بندي هاي ناقص كار تحقيق را دوچندان مشكل نموده است.



اين نسخه شامل يك سفرنامه به قم و چند سفرنامهبه خراسان مي باشد؛ در اين مجلد از ميرث اسلامي ايران سفرنامه قم يا «روزنامه سفر قم» تقديم مي شود و اگر توفيقي باشد چند سفرنامه بعدي در مجلدات ديگر مجموعه گرانسنگ «ميراث اسلامي ايران» انشاءالله از نظر خواهد گذشت. اين رساله گزارش سفر «جعفرقلي خان معين السلطان فرزند عيسي خان اعتمادالدوله قاجار» از تهران به قم مي باشد؛ در اين سفرنامه گزارشي از تفريح و تفرّجهاي حين سفر و شكار و ... داده شده و در قم به مواردي از مكانها و شخصيتها و بعضي آداب اجتماعي مردم قم اشاراتي مي نمايد كه به نظر مي رسد حاوي اطلاعاتي هرچند محدود براي روشن شدن بعضي نكات تاريخي و حلقه هاي مفقوده تاريخي باشد. نگارنده گزارش روزنامه سفر حاج جعفرقلي خان اعتمادي (جلال الملك - معين السلطان) متولد در حدود سال 1280 ه . ق پسر عيسي خان(1) والي، اعتمادالدوله قاجار قويونلو و برادر اندر مهدعليا مادر ناصرالدين شاه كه ابتدا از پيشخدمتان ناصرالدين شاه بود، پس از مهدي قلي خان (مجدالدوله) برادر خود، غلام بچه باشي(2) [= رئيس غلام بچه هاي اندرون شاه ] شد. در سفر اول ناصرالدين شاه به اروپا در سال 1290 ه . ق به سمت پيشخدمت و در سفر دوم در سال 1295 ه . ق سمتش غلام بچه باشي و از همراهان شاه به اروپا بود. جعفرقلي خان در سال 1301 ه . ق ملقب به جلال الملك و در سال 1310 ه . ق پس از عزل حسينعلي خان حاجب الدوله پسر علاءالدوله در سن 30 سالگي حاجب الدوله (فرّاش باشي شاه) شد. جعفرقلي خان سمت مزبور را تا پس از كشته شدن ناصرالدين شاه (1313 ه . ق) داشت؛ در زمان سلطنت مظفرالدين شاه سمت و لقب مزبور را در اين سال به مصطفي خان قاجار دولو حاجب الدوله دادند و بعد جعفرقلي خان ملقب به معين السلطان گرديد. نامبرده مرد معمولي و برادر مجدالدوله بود و از يك پا هم قدري مي لنگيد و در تهران درگذشت.(3) باتوجه به دستخط و امضاي وي در اين مجموعه خطي او تا سال 1347 ه . ق زنده بوده است.



حسين متّقي - قم



25/2/77



اين روزنامه سفريست كه انشاءالله تعالي به قم مشرف شده زيارت آستانه حضرت معصومه سلام الله عليها؛ حركت از طهران صبح سه شنبه 26 ربيع الثاني 1300 ه . ق خيلي مختصراً همراه علي خان ميرآخور و صادق ... و ايلي بيك [؟ ]جلودار غلام حسين ...، باقر مهتر به [حرم ] حضرت عبدالعظيم مشرف شده [و ]زيارت نموده [و سپس ] نهار صرف نموده [نموديم ]. شش [ساعت ]به غروب مانده حركت در كهريزك، است يرقه(4)سواري خودم از پايش لنگيده، عوض كرده، عليخان [اسب را برد شهر [تا در ]عوض،[ اسبِ ]ابراهيم خاني را بياورد. شب در آنجا پيش جناب معير و آقا ميرور مانده [مانديم ] خوش گذشت. صبح بعد از نهار [نماز] سوار شده شب [را در] حسن آباد بوده [بوديم ]. فرداي آنروز از راه جدا شده به شكار آهو رفته [رفتيم ]، بعد از نهار نزديك كاروان سراي خراب حوض سلطان به دسته آهوي [آهويي ] با هزار زحمت رسيده [رسيديم، تيري ] انداختم نخورد. شب را به علي آباد كه منزل است آمده [آمديم ]صاحب جمع آنجا بودند. با هم شام خورده [خورديم ]خوش گذشت. صبح زودي برخواسته آدمها را روانه نموده با ايشان خدا و حافظ كرده [خداحافظي كردم ] به كنار درياچه آمده [با] يك باقرقره تاخت زدم ماشاءالله خوب زدم. اينقدر مرغ آبي توي دريا هست كه لا تعدّ و لا تهسا [تحصي ]حساب ندارد لاكن ممكن نيست بشود زد به جهت اينكه تا شخص مي خواهد نزديك شود مي روند وسط، كنار هم نمي شود رفت چه رسد به وسط آب، فرو مي رود؛ بايد شخص از دور دور تمام اينها را تماشا كند. هيچ كاري نمي توان جز اينكه اگر ... يا قايق بود آنوقت خوب شكار مي كرد. باري از كناره خيلي آمديم قافله سارباني بار گرفته بودند از آنها جويا شدم آهويي چيزي ديديد؟ گفتند: الآن دسته [اي ] از اينجا گذشت. نشان دادند. قدري رفته گردانيده، خيلي ناپاك شده اند هيچ جلو نداده آخر تاختم. بعد از خيلي تاخت و تاز يكي را زخمي كرده رفت بدست نيامد. باري نزديك منظريه ديدم از ميان راه چيزي گذشت، تاخته ديدم كفدار [كفتار] بزرگي است، رسيده به او تير زدم زخمي شد ايلي [بيك جلودار] رسيد تيري انداخت دو تير، من تفنگ را از او گرفته تيري انداختم خورد، باز از عليخان تفنگ توپر را گرفته انداختم نيفتاد لاكن مردن مردن خودش را به سوراخي رسانيده به توي او رفت، درِ سوراخ را سنگ چين نموده كه صبح برويم مرده يا زنده اش هركدام باشد بياوريم انشاءالله تعالي بعد از شكار كردن او از همانجا به قم خواهيم رفت؛ بعد از يكي دو روز حضرت اقدس والا تشريف خواهند آورد، الآن در كمال آسودگي هستم، شام صرف شده، استراحت كردم.



صبح زودي برخواسته بعد از نماز قرآن خوانده سوار شدم برف مي آيد از اوّل شب تا صبح نباريده بود از وقت اذان مي آيد در ميان برف مه گرفته بود؛ سواره به سوراخ كفتار رفته ديدم همانطور كه سنگ چين كرده بوديم همانطور است معلوم مي شود همان آخر سوراخ مرده است. باري باز محض احتياط دو ... بسته سوار شديم به طرف راه از صحرايي آمديم يك فرسنگ كه آمديم نهر آبي جلو آمد خيلي دو طرفش بلند به ايلي گفتم ايلي جلو برو، هر كار كرد اسبش نرفت خودم قمچي(5) كرده، تا رفتم اسب در گل و لات [لاي ] چپيد در اين بين يك مرغ آبي از جلو برخواست به هواي او رفتيم تا بالاي ركاب توي گل، آنوقت از روي اسب خود را ميان گل انداخته بيرون آمدم اسب بيچاره با هزار مرارت بيرون آمد لاكن مثل موش آب كشيده يك ساعت ايستاده با چاقو گل هايش را پاك كرديم. سوار شده دست راست آن نهر را گرفته تا آمديم از پل گذشته، يك فرسنگ كه آمديم به پل بزرگ رسيده آنجا باز اسب درشكه سواره شده براي چهار ساعت به غروب مانده وارد قم شديم. تا آخر نزديك قم برف آمد راه گِل شده خيلي مشكل حركت مي شود. عصري به حمام رفته بعد به حرم مشرف شده نماز عصر را خوانده در ايوان جديدِ امين السلطان(6) ايستاده تماشا كردم الحق خيلي خوب ساخته اند؛ از آنجا بر مقبره مرحوم مهدعليا رفته فاته [فاتحه ]خوانده [خواندم ]؛ محمدهادي ميرزا را ديده، حاجي رضا خان آمد قدري حرف زد؛ بعد باز به حرم مشرف شده زيارت نموده نماز خوانده؛ آقا حسين(7) پيش نماز را ملاقات نموده حاجي خان پيش خدمت حضرت والا ظل السلطان(8) پيش، از اصفهان آمده است به طهران بروند ديده شد، با من به منزل يعني مهمانخانه هستم آمده صحبت داشتيم وقت شام رفتند. بعد از شام [تا]ساعت پنج استراحت شد. صبح نماز خوانده چاي خورده به حرم رفته زيارت نموده قدري در ايوان و صحن جديد گردش نموده [سپس ] به طرف منزل آمده، ميرزا كاظم خان ... حاجي رضا خان، چون تنها بودم با مشاراليه صحبت كرديم قدري باروت خوب آوردند خريده [خريديم ]. بعد از صرف نهار ساعتي استراحت كرده، سه ساعت به غروب مانده براي ملاقات آقا حسين رفته در خانه حاجي رضا خان بوده دو ساعت صحبت داشتيم از آنجا براي عداي [اداي ]نماز زهر [ظهر] و عصر به حرم مشرف شده، زيارت نموده، نماز خوانده [خوانديم ]. بعد به سر مقبره خاقان مغفور [فتحعلي شاه(9)] رفته، قدري با محمدهادي ميرزا صحبت كرديم. در سر مقبره امين السلطان مرحوم كه براي خودش درست نموده بود و نصيبش نشد اينجا دفن شود حال مادر اين امين السلطان است اينجا مدفون است؛ رفته نماز مغرب را در آنجا خوانده. آدم اميرزاده حاكم كه پسر حضرت والا ركن الدوله(10) است آمد كه مي خواهند منزل آمده ملاقات شود پيقام [پيغام ]دادم تشريف بياورند به منزل آمده قدري كه نشستيم آمدند، صحبت داشتيم بسيار مفصل است؛ وزير بسيار خوبي دارد، حقيقت شخص بسيار قابل است. از طهران تلگراف رسيده بود الحمدلله تعالي فرزندي امير و ساير همه سلامت هستند. از قراريكه سرهنگ تلگراف خانه اينجا پيش من آمده بود مي گفت: در روز گذشته حضرت والا از مورچه خورد[ت ] حركت نموده اند انشاءالله چند روز ديگر من بايد منتظر باشم خوب است زيارت مي شود. شام خورده استراحت شد. صبح بسيار زودي برخواسته بودم به آن واسطه شب را راحت خوابيدم.



يوم دوشنبه صبح بسيار زودي برخواسته نماز خوانده قدري گذشت؛ متولي باشي به ديدن آمدند در مهتابي فرش انداخته آفتاب رو نشسته با ايشان صحبت داشتيم، برادر ايشان هم كه امسال گذشته به مكه معظمه مشرف شده بودند همراه آمده بودند خيلي دلتنگ هستند لكن سيد بسيار خوبي مي باشند [از ]خانواده قديم مي باشند خوب نيست به اينها سخت گيري زياد كنند. باري بعد از ساعتي تشريف بردند، نهار صرف نموده، چهار ساعت به غروب مانده سوار شده به طرف رودخانه سرا بالا رفتيم قدري گردش نموده چيزي نبوده [كه ] تفنگ انداخته شود. عصري به بازديد جناب متولي باشي رفته براي نماز زهر [ظهر] و عصر به حرم مشرف شده زيارت و نماز گذارده، همانجا باز سر مقبره مادر جناب امين السلطان نشسته تا وقت نماز مغرب و عشا گرديد باز مجدداً به حرم مشرف شده بالاي سر، عقب سر آقاحسين نماز خوانده زيارت شد. از دست گداها پياده بدون چراغ در كمال تندي به منزل مراجعت شد. امروز در باب گداها خبري گذشت كه بايد نوشته شود، حقيقت نمي شود مثل گداي قم سمج، يك فرسنگ در صحرا با من آمدند چندين دفعه به رودخانه پيدا شدند. هيچ كجا اينطور گدا نيست، حقيقت انسان هيچ چاره ندارد تا نگيرند دست بردار نيستند. امسال الحمدلله تعالي زراعت قم خيلي خوب شده است الآن طوري است مي شود به اسب داد. از قراري كه زارئين [زارعين ]مي گفتند الحمدلله تعالي چندين سال است به اين خوبي نشده. بعد از صرف شام استراحت شد هواي امشب خيلي سرد است جزئي ابري، لاكن نباريد.



امروز سه شنبه چهارم شهر جمادي اول است چند روز است وارد قم شده ام، امروز صبح حاجي محمدحسين عراقي(11) به ديدن آمد بسيار خوب آدمي است خيلي خوش بند است، قدري صبحت داشتند. سال گذشته به اصفهان رفته از اوصاف بندگان حضرت والا ظلّ السلطان روحنا فداه نهايت تمجيد مي كردند به طهران هنوز نرفته است بنا است اين چند وقت تشريف بياورند. بعد از ساعتي رفته سواره بازديد حاكم رفتيم. خانه كوچكي منزل كرده اند. قدري صحبت كرديم از ييلاقهاي قم تعريف مي كردند از آنجا براي زيارت به حرم مشرف شده بعد از زيارت عزم كردم بالاي گل دسته هاي جديد كه جناب اجلّ امين السلطان ساخته بروم، خيلي بلند است با هزار زحمت رفته صد و چهل پله مي خورد. از ميان سحن [صحن ] ... تا بالاي بالايش به قاعده سي و هشت زرع مي شود خيلي بلند است. باري مراجعت به مهمانخانه نموده نهار صرف كرده، چون از تنهايي و از دست گداهاي اينجا به تنگ آمده بودم اسب خواسته سواره از پشت مهمانخانه به طرف خاك فرج صحرايي تا نيم فرسنگ رفته، قدري تفنگ انداخته، چيزي كه قابل باشد شكار كنيم نبود، زودتر مراجعت به منزل كرده چاي خورده برحسب رسم براي زيارت به حرم مشرف شدم. بعد از زيارت به سر مقبره مرحوم مهدعليا و شاه مرحوم رفته فاطه [فاتحه ]خوانده از آنجا به مقبره مرحوم اعتضادالدوله(12) رفته، صورت [عكس ]خودش هم دو نوع آنجا بود خيلي شبيه كشيده اند از آنجا به عمارات ايواني اندروني و بروني همه را در كمال دقت گردش نموده تازه تعمير كرده اند حضرت والا نائب السلطنة كار خوبي كرده اند. اينجا مدرسه بزرگي است دارالشفا مي گفتند لاكن اسم بدون معني بود؛ نايب السلطنة(13) براي آنجا حكيم و دوا معين كرده اند. از خودشان ماهي گفتند هفتاد تومان مي دهد ناخوش داري مي كنند، امروز هم چند نفر ناخوش ديدم براي همه لحاف و كرسي و غيره و غيره تمام حاضر بود الحق بسيار خوب كاريست به شرط آنكه هميشه باشد.



باري تلگرافي از ناظم خلوت از طهران رسيد جواب مفصل مشروحي نوشتم. عقب آقا حسين نماز خوانده مجدداً زيارت نموده معاودت به منزل شد، از تنهايي بد مي گذرد انشاءالله تعالي از قراريكه مذكور شد پس فردا صبح يا وقت نهار بندگان حضرت والا به سلامتي وارد مي شوند امروز يوم چهارشنبه است صبح نماز خوانده اول حاجي رضا خان آمد، قدري گذشت، آقا نور كه ديروز وقت خواسته بودند تشريف آوردند بعد از ساعتي به خانه آقا حسين ديدن رفته؛ آقا نور هم پدرزن ايشان است همراهي كردند. قدري نشسته برخواسته بازديد حاجي آقا حسين عراقي رفته از آنجا رو به منزل آمد گفتم: صادق رفت نهار حاضر كند، به حرم مشرف شده زيارت نموده معاودت گرديد، نهار صرف شده قدري پياده به باغ جنب مهمانخانه گردش رفتيم چيزي نبود تفنگ بياندازم، به حمام رفتيم، به حرم مشرف شده آدمهاي حضرت والا خيلي آمده اند از جمله ميرزا حسين دكدُر(14)[ دكتر] هم آمده است، بنا است فردا صبحي تشريف بياورند؛ شب را خانه حاجي رضا خان باسرار [به اصرار ]مهمان هستم؛ بعد از نمازها و زيارت به آنجا رفته، شام صرف نموده خيلي از قديم صحبت كرد؛ چهار ساعت از شب گذشته از دروازه آقا حسني آمده از رودخانه گذشته به منزل وارد شده، استراحت شد.



روز پنج شنبه صبح بسيار زودي به زيارت مشرف شده نماز [را] عقب آقا حسين خانده [خوانده ]سوار گرديده به استقبال حضرت والا ظلّ السلطان بيرون رفته بعد از رفتن يك فرسنگ تشريف آوردند قدري كه آمديم به نهار افتادند در حضورشان نهار صرف كرده به قم وارد شده به حرم مشرف شدند زيارت نمودند به خانه فخرالملوك(15) تشريف بردند، [سپس ] مراجعت فرمودند، سوار شده در خدمتشان در كالسكه نشسته چهار [ساعت ]به غروب مانده منظريه رسيده يك ساعت مانده، اسبها را عوض كردند باز در خدمتشان نشسته از راه كنار دريا به علي آباد آمديم، نيم ساعت به غروب مانده وارد شديم، شب را مانده صبح زودي نماز خوانده سوار شديم، [هوا ]خيلي سرد بود به حسن آباد رسيده اسبها را عوض كردند از آنجا من از كالسكه خسته شده [شدم ]، عرض كردم مرخّص فرماييد سوار شوم؛ تا نزديك [حرم ] حضرت سيد عبدالعظيم سواره آمده، آنجا حضرت والا اسب حقير را سوار شده به باغ مرحوم مهدعليا وارد شده، نهار خواستند قدري پنير و دو عدد نون [نان ]آوردند. ايستاده ميل فرمودند من هم قدري خورده آمديم؛ زيارت نمودند كالسكه [اي ] از شهر پيش آورده بودند؛ اقبال الملك(16)، بنان الملك(17)، سراج الملك(18) هم آمده بودند. سوار بر درشكه اقبال المك شدم عقب سر حضرت والا به دوشان تپه كه بندگان همايوني تشريف برده بودند، رفتند. در باغ دوشان تپه رسيده آنجا را ديده سؤال فرمودند، گفت بندگان أقدس شاهنشاهي عصرانه افتاده اند، درشكه ساعدالدوله(19) آنجا بود. چون اسبهاي كالسكه مانده بودند [درشكه ] او را سوار شدند، بنده هم در خدمتشان بازنشسته رزمگاه فرخ خان به حضور بندگان شاهنشاهي مشرف شديم(20)، دم كالسكه فرمايشات شد تا دوشان تپه؛ بعد حضرت والا به كالسكه خودشان نشسته مجدالدوله(21) را هم بردند آنجا، بنده تا نزديك شهر صحبت سفر قم را به عرض حضور شاهنشاهي مي رساندم؛ يك ساعت به غروب مانده بيشتر مانده بود، وارد شهر شده فوراً حمام رفتم.



الحمدلله تعالي اين سفر خوش گذشت از قم به طهران در حقيقت يك روز آمديم، خيلي تند حركت فرمودند اسب لاچين(22) ايلي بيك [جلودار] همراه تا شهر آمدند، حقيقت اسب خيلي هنر كرد.

پاورقي





1) رك. شرح حال رجال ايران 510/2.

2) خانه شاگردهاي اندرون شاه را سابق غلام بچه مي گفتند.

3) رك. شرح حال رجال ايران 244/1 و فرهنگ رجال قاجار ص 176.

4) ] . نيكو راه رونده = رهوار (= يورغه).

5) شلاق زدن = تازيانه.

6) شرح حال رجال ايران 2/1.

7) احتمالاً الحاج آقا حسين القمي الطباطبايي باشد. رك ر اعيان الشيعه 168/6 و المسلسلات في الاجازات 145/2.

8) شرح حال رجال ايران 78/4.

9) شرح حال رجال ايران 61/3، شخصيتهاي نامي ايران ص 361.

10) فرهنگ رجال قاجار ص 80 و شرح حال رجال ايران 496/2.

11) فرهنگ سخنوران ص 4.

12) شرح حال رجال ايران 10/4.

13) شرح حال رجال ايران 149/3.

14) شرح حال رجال ايران 378/1.

15) مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي از آغاز تا مشروطه ص 181.

16) فرهنگ رجال قاجار ص 33 و شرح حال رجال ايران 217 - 216/3.

17) لقب 2 نفر پدر و پسر. رك. ر 1- فرهنگ رجال قاجار ص 55. 2- دانشمندان و سخن سرايان فارسي 317/2 و شرح حال رجال ايران 1/2.

18) لقب دو نفر. رك. ر 1- شرح حال رجال ايران 28/2 و فرهنگ رجال قاجار ص 91. 2- شرح حال رجال ايران 300/1 و تاريخ مشاهير كرد 454/3.

19) فرهنگ رجال قاجار ص 86 و بزرگان تنكابن ص 79 و شرح حال رجال ايران 303/1.

20) عبارت چنين است.

21) لقب دو نفر. رك. ر 1- شرح حال رجال ايران 167/1. 2- فرهنگ رجال قاجار ص 151.

22) لاچين = شاهين شكاري ر در اينجا اسب رهوار.