شرح حال مؤلف


با بررسي هايي كه در كتاب هاي رجال نموديم، مطلب چنداني درباره مؤلف اين كتاب به دست نياورديم. تنها آقا بزرگ تهراني و نويسنده گنجينه دانشمندان(1)، هركدام در سه سطر از وي ياد نموده اند. بنابرآن چه مؤلف در ابتداي بخش خاتمه كتاب (شرح حال خود) نوشته، نامش سيد محمدباقر بن مرتضي حسيني، ملقّب به فخرالواعظين خلخالي است.



آقا بزرگ او را با القاب «فاضل»، «جليل، و «خطيب بارع»(2) ياد نموده است.مؤلف در اين كتاب، نسب خود را به زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام رسانده است.



او سال ها در شهر خلخال ساكن بوده و به امور ديني مردم آن سامان رسيدگي مي كرده است، ليكن بعدها در اثر كسالت روحي و دلسردي از مردمان ديار خود، در سال (1311 ه .ق) به سوي تبريز روانه مي شود.



او سپس به ديدار مظفرالدين شاه قاجار رفته و دوماهِ محرم و صفر را در مساجد و تكايا و اردوي دارالسلطنه تبريز به ذكر مصيبت خامس آل عباعليه السلام مي پردازد. وي سپس همراه عده اي از زائران، از آذربايجان عازم عتبات عاليات شد و به زيارت ائمه عليهم السلام مشرّف شد. وي مدّتي در عتبات ماند، سپس به تهران آمد و در (سال 1327 ه .ق) به مشهد رفت و در اين شهر سكونت گزيد. او درباره سفر مشهد خود مي نويسد:



«بحمدالله و المنّةلله، اكنون پنج مرتبه به عتبه بوسي و به زيارت امام هشتممشرّف شده ام؛ هر مرتبه مدّت اقامت فقير در آستان ملائك پاسبان، شش ماه و يك سال بوده است».



او تصميم مي گيرد ديده هاي خود را از عتبات عاليات به رشته تحرير در آورد تا مونسي براي خود و تذكره اي براي خوانندگان باشد. لذا با پشتكار فراوان، طي مدت چهار سال (1327 - 1331 ه .ق) اقدام به نوشتن كتاب «جنات ثمانية» مي نمايد. او در اين باره، در ديباچه كتاب گويد:



«اما بعد، چنين گويد محرّر اين مقاله و مؤلف اين رساله، ابن مرتضي، محّمد باقر الحسيني الخلخالي: چون از بدو تمييز، تاكنون سال هزار و سيصد و بيست و چهار هجري است، به مقتضاي شوقي كه به زيارت مشاهد مقدّسه اهل بيت طاهرين عليهم السلام داشتم، اگرچه كرّات و دفعات به عتبات عاليات مشرف شده بودم، باز روزي از روزها كه دستم نه به كعبه خداوند و نه به مشاهد ائمه هدي عليهم السلام مي رسيد، جذبه تجليات حضرت الله و جذبات محبت اولياء الله، دل اين محزون بينوا را به هيجان آورد، خواستم، چندي از براي سكون دل پر درد، خود را به مصداق «المجازقنطرة الحقيقة» به ذكر مكه معظمه و بقاع متبركه آن برگزيدگان مشغول سازم.



سفر كعبه كنم تا به خرابات رسم زان كه سالك به حقيقت از راه مجاز



چون علماي اعلام و خلفاي ائمه انام، بسي سعي ها و كوشش ها در نشر اخبار سيدالمرسلين و ائمه طاهرين نموده اند، سيّما مولانا علامه مجلسي نهايت سعي و اهتمام در نشر اخبار سيّد انام و اهل بيت عليهم السلام فرمود، بعد از آن كه نزديك بود كه آثار دين و مذهب و ملتتمام شده و مندرس گردد، سعي خود را به اعلا درجه رسانده است و نيز بسياري از مؤلفين و مورخين از علماي جغرافي و غيره، اما هيچ كدام از ايشان جغرافي مشاهد مقدسه و شرح بقاع بلاد اسلام در يك مجموعه كه عوام فهم باشد مرقوم نداشته اند، تا از براي حاجيانبيت الله الحرام و زائرين ائمه هدي عليهم السلام، دليل و بينايي بوده، از روي بصيرت و معرفت به جانب مقصد رفته باشند، لهذا آنچه از اخبار ائمّه اطهار و از كتب اركان دين به يقين رسيده بود به تأليف در آوردم».



وي سپس تنها نسخه دستنوشته اين اثر را وقف آستان قدس رضوي نمود كه الان به شماره 4100 در كتابخانه آستان قدس رضوي نگهداري مي شود.



رساله حاضر، تصحيح بخش آخر اين كتاب است كه با عنوان «الخاتمة» (در ذكر مشاهد منوره و مقابر مقدسه بلده طيبه دارالمؤمنين) نامگذاري شده است.



در اين بخش، مباحثي درباره وجود قبور امامزادگان و علما و بيان اختلاف هايي كه در صحت و سقم انتساب قبور به آنان مطرح شده، به چشم مي خورد. آقا بزرگ تهراني درباره وفات مرحوم سيد محمدباقر خلخالي و محل آن در طبقات گويد:



«توفي في المشهد الرضوي حدود 1333».(3)



والسلام - روح الله عباسي - 1424 ه .ق.



بسم الله الرّحمن الرّحيم



«الحمدالله الّذي جعلنا من الزائرين للعتبة العليّة، و من المجاورين للرّوضة الرّضوية، و وفّقني بتقبيل جداره و ضريحه بكرةً و عشيّة.



تشكر:



شكر خدا هر آن چه طلب كردم از خدا بر منتهاي مقصد خود كامران شدم



والصلاة و السلام علي محمّدٍ و آله أشرف البَريّة، لاسيّما علي الامام الثّامن الزّكيّة، الذي يكون حضور مرقده و مشهده من السعادات الأبديّة، و التوطّن في جوار مزاره وسيلةً الي الكرامة السرمديّة، والاستخلاص مِن العقبة الأخرويّة.



نعم ما قال:



أمرُّ علي ديار ليلي اُقبّلُ ذاالديار و ذاالجدارا

و ما حُبُّ الديار شَغَفن قَلْبي و لكنَّ حُبُّ مَن سَكَن الدّيارا



ثُمّ السلام علي اخته الّتي هي السيدة الجليلة الجميلة التقيّة، مليكة النساء الهاشميّة، و العزيزة المحترمة في البنات الكاظميّة، أعني فاطمةالكبري، خاتون مُخدّرات الموسويّة، الشهيرة بسّتي معصومة العلويّة».



و بعد: يقول الغريق في بحر الجرائم و المعاصي، و المُنهمك في البوادي والملاهي، محمد باقر بن مرتضي، المشتهر بالرّياضي، ابن آقا باقر، بن عبدالغفار المشتهر بالمستجاب الدّعوة، ابن محمد زكي شيخ الاسلام، ابن محمد رضا المجتهد الشهير بالمير، ابن محمد باقر، بن محمد رضا (و كان قاضي القضاة في مملكة آذربايجان)، ابن السيّد شمس الدين، (و كان أيضاً قاضي القضاة و نقيب النقباء بالجيلان و آذربايجان و عليه اختصّت رياسة أحكام الملّة، و سياسة العامة و الخاصة في زمان الشاه اسماعيل الصفوي و كان قدس سره من أفاضل عصره، و أجلّة دهرة، و كان في الفضل و الأشتهار كالشمس في رابعة النهار، و من جملة تصانيفه، مدول في علم الحساب» مشهور بين الأفاضل و الطلاب، و هو اوّل من توطن في ديار الخلخال، و هو ابن وليّ الدين محمود بن حسين، بن يوسف، بن المُستنصر بالله، ابن شرف الدين، (و كان السيد السند، الزاهد، الاورع شرف الدين من جملة الاوتاد، و كان جامعاً بين فضائل العلوم الظاهرية و فواضل ا لحِكَم الباطنية، و كان من السالكين، وحصّل المعارف والعلوم ببلدة مقدسة طوس عند بعض الأعاظم)، و هو ابن الحسن، بن محمد، ابن الامير أحمد، ابن أبي الرجاء النجفي، (و كان - قدس سره - آدم هذه السّلسلة، خرج من بلدة طيّبة النجف الأشرف و هبط منها إلي ديار العجم، كما هبط آدم عليه السلام من الجنّة الي دارالمحنة) و هو ابن السيد علي السدري، بن يحيي، بن أحمد، بن محمد، ابن أبي عبدالله الحسين، ابن أبي الحسن السيد علي كتيلة، بن يحيي، بن حسين ذي الدمعة، (و قيل ذي العبرة)، بن زيد الشهيد، ابن الإمام زين العابدين علي بن الحسين، بن علي بن ابي طالب عليهم السلام و لله دَرُّ مَن قال:



بقاع في البقيع مقدسات



و أكناف بطيّب طيّبات



و في الكونين آيات عظام



تضمّنها الغري متوثقات



و في كربل و بغداد و طوس



و في سامرنجوم زاهرات



مشاهد تشهدالبركات فيها



و فيها الباقياتُ الصالحات



ظواهرها قبور دارسات



بواطنها بدور لامعات



جبال العلم فيها راسيات



بحارالجود فيها زاخرات



وليست في القبور لهم ولكن



مواقع النجوم معظّمات



بها الرحمن أقسم لوعلمتم



ففي القرآن هُنّ مسمّيات



بيوت يذكر اسمُ الله فيها



رجال بالسجود لهم سِمات



رسول الله والهادي علي



و فاطمة و سبط الهدات



فانّ المرتضي هادي عليّاً



ليقصر من مناقبه الصفات



وزير محمدٍ حيّاً و ميّتاً



شواهده بذلك واضحات



بدان كه: در عالم بقعه هاي بسيار، و مقبره هاي بي شمار، داخلاً و خارجاً به هر كوي و رهگذر، در كوه ها و صحراها و مرغزار ديده مي شود، كه بعضي را امام زاده دانند، و برخي را شيخ و پير خوانند، وليكن چند بقعه و مزاري كه معروف و معدودند و محل خلاف نيستند، مابقي را ما نمي دانيم كه كيستند؟ و به نام و لقب چيستند؟ به اسم و رسمي كه اكنون خوانده مي شود اعتمادي نيست. در چندين كتب محدثين و تواريخ نوشته شده، از انبيا و اوليا و فضلا و عرفا [كه ] در زير خاك عالم مدفونند؛ نامي برده اند و شرح احوالشان را نموده اند، اما چه فايده كه مسطورات، سابقه مجهولات ما را معلوم نمي نمايد؛ مثلاً مي نويسند: فلان پيغمبر قبرش در بالاي كوه زاغان است، فلان شيخ مدفنش در حظيره اي به محلّه جصان است، يا فلان پير قبرش در كوچه سرّاجان است، يا فلان سيّد به دروازه دولت آباد به خاك سپرده اند، يا فلان عارف به دارالسياده رخت از جهان برده. آيا آن مكان و محلاّت كجاست؟ با اين كه در اكثر كتب رجال و اخبار تاريخ و انساب، اصلاً از مواضع مراقد و مضاجع بزرگان دين را چندان نام نبرده اند. بر فرض، اگر هم از محل و مكان قبور و مدفن ايشان نام برده باشند، ما را از آن اطلاعي حاصل نيست. بسا از محلات كه اسمشان تغيير يافته و چه بسيار از مساجد و مدارس از ميان رفته، نه از محله جصاصان و نه از كوچه سراجان خبري و نه از دروازه دولت آباد و دارالسياده اثري.



اگر در قريه يا بلده يا شهري يا محله [اي ]، بقعه و مزار[ي ] ببينيم، [كه ] بر آن لوحي و خطي نباشد، البته نخواهيم دانست كه صاحب آن مزار كه خواهد بود؟ آيا حسب و نسبش به كه منتهي مي شود؟ آيا سيد است يا عام؟ مخالف است يا موافق؟ اگر به رؤيا كشف شده، آيا رؤياي صادقه است يا كاذبه؟ و مكرراً در خانه ها، در زير زمين ها، سنگ هاي مزار بزرگ را زير خاك بر آمده و معلوم بوده كه الواح اولياي كرام است، ولي از پوسيده گي دانسته نشده است، كه از كيست و نامش چيست؟



بناءً علي هذا، از ذكر آنها مي گذريم؛ چون اگر مقصود دانستن مضاجع ايشان است كه بر ما مجهول و نامعلوم است؛ اگر مراد شرح احوال آنها است، در كتب و دفاتر مسطور است. بلي، در اين صورت ما اكتفا مي نماييم به ذكر امامزادگان و انبيا و اصحاب و علما و مشايخ و عرفا كه مجهول المكان نيستند، بلكه صاحبان صحن و سرايند، و خفتگان در بقاع و تكايا، و [آنان كه صاحب ] آثار هستند. و [نيز آن چه ] در كتب اهل تحقيق و معتبره به نظر رسيده، به نگارش مي رود، بمنّه و لطفه.



چنان كه فاضل نوري در «تحيةالزائر» گويد:



«امامزادگان عظام و شاهزادگان والامقام، قبورشان محل فيوضات و بركات و موضع نزول رحمت و عنايت الهيّه است و علماي اعلام تصريح نمودند به استحباب زيارت قبورشان، كه بحمدالله تعالي در غالب بلاد مؤمنين موجود، بلكه در قُري و بريّه(4) و اطراف كوه ها و درّه ها [مي باشد]، و پيوسته ملاذ(5) درماندگان و ملجاء(6) واماندگان و پناه مظلومين و تسلّي دل هاي پژمردگان بوده و خواهند بود، تا يوم قيام. و از بسياري از ايشان كرامات و خوارق عادت مشاهده شد.



ولكن مخفي نماند كه، امامزادگاني كه انسان به اطمينان خاطر محض درك فيوضات و كشف كربات(7) بار سفر بندند و شدّ رحال كند به سمت قبر شريفش، بايد اول دو مطلب را درست كرده، آن گاه قصد مقصد كند:



اول: جلالت قدر و عظمت شأن صاحب آن مرقد، علاوه بر شرافت نسبت و علاقه نبوت به حسب آنچه از كتب احاديث و انساب معلوم مي شود.



دوم: معلوم بودن قبر آن سيد جليل و صحت نسبت آن قبر به او.



و جمع اين دو بسيار كم است. چه بسيار قبوري كه نسبت مي دهند به آن بزرگواران، نه حال صاحبشان معلوم و نه مدفون بودن در آن جا، و جمله اي دفن در آن جا معلوم و حال صاحبش مجهول.



و پاره اي جلالت قدر آن امام زاده معلوم است، ولكن مرقد شريفش مشتبه؛ مثل سيد جليل علي بن جعفر صادق عليه السلام و تربيت كرده برادر بزرگوارش، كه از بزرگان راويان و صاحب تصنيف كه تاكنون در دست است، بحمدالله. آن بزرگوار چهار يا پنج امام را درك نموده و خدمت كرده، و لكن قبر شريفش، مشتبه و سه موضع است كه به او نسبت مي دهند:



اول: در بيرون قلعه سمنان در ميان باغچه، با قبه عاليه رفيعه و عمارت مختصردر آن جا.



دوم: در بلده طيّبه قم، در قبه اي عاليه و صحن وسيع و آثار قديمه كه سبب اطمينان تمام آن بلد است در بودن قبر شريفش در آن جا.



سوم: يك فرسخي مدينه در قريه عُريض كه مِلك آن جناب و محل سكناي خودش و ذريّه اش بود، و لهذا او را علي عريضي و اولادش نيز به همين لقب در كتب انساب و غيرها معروف اند و در آن جا بر قبر شريفش قبّه اي است عاليه.(8)



و اما در كتاب «مستدرك شرح مشيخه صدوق قدس سره» مسطور است كه مي گويد: آن جناب اصلاً به عجم نرفته؛ هركه خواهد به آنجا رجوع كند.



و چند نفر از ذريّه او و ذريّه جعفر پسر امام علي النقي عليه السلام نيز معروف و نام ايشان علي بن جعفر است. محتمل است آن دو قبر منسوب به آنها باشد.



باقي ماند قليلي كه هردو جهت آن مكشوف است؛ مثل قبر اسماعيل پسر امام جعفر صادق عليه السلام كه در بقيع نزديك ائمه بقيع عليهم السلام(9) [مي باشد]. بنده حال آن جناب را در ضمن حرم دوم معروض داشتم. اكثر اين امام زاده ها به همين منوال مشتبهند. العلم عندالله و عندالرسول.



پس شروع [مي ] كنيم به ذكر مشاهد دارالمومنين قم.



بدان كه: بلده دارالمؤمنين قم شهري است قديم و قصبه اي است كريم، و از جمله بلادي است كه هميشه دارالمؤمنين بوده است.



در كتاب «مجالس المؤمنين» و در كتاب «معجم البلدان» و غير آن مسطور است كه:



«بلده طيّبه قم از بلاد و مدائن مستحدثه اسلاميه است و اهالي آنجا از اول روز هميشه شيعه اماميه بوده اند. و ابتداي بناي قم در سنه هشتاد و سه از هجرت گذشته، در زمان عبدالملك مروان شد؛ و آن چنين بود كه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس كه از قِبَلِ حجاج بن يوسف امير سيستان بود، چون بر او خروج كرد، در لشكر او هفده كس از علماي تابعين عراق عرب بودند.



چون پسر اشعث از حجاج منهزم شد، آن جماعت به ناحيه قم افتادند، و از آن جمله چند برادر بودند، نام ايشان: عبدالله و احوص و عبدالرحمن و اسحاق و نعيم، پسران سعد بن مالك ابن عامر اشعري.



و در آن موضع چند قريه بود كه يكي از آنها كمندان نام داشت. برادران مذكور در آن جا به قهر و غلبه نزول كردند و بني اعمام ايشان از عراق برايشان جمع شدند و آن چند موضع را از كثرت عمارت به هم متصل ساختند و به نام كمندان كه يكي از آن مواضع بود تسميّه نمودند. بعد از آن، بعضي از حروف آن نام اسقاط نموده از روي تعريب «قم» گفتند»(10)



و ايضاً در كتاب «معجم» مذكور است كه:



«مقدم برادران مذكور، عبدالله بن سعد بود، و پسري داشت در ميان شيعه كوفه نشو و نما يافته بود و امامي مذهب بود. مقارن آن حال، از كوفه به قم انتقال نمود و اهل آن ديار را قبل از آن كه نقض اعتبار اغيار در لوح خاطر ايشان قرار بگيرد، در متابعت مذهب ائمه اطهار و التزام احكام طريقه حقّه استوار ساخت»(11)



و بالجمله در قم، امامزاده هاي بسيار و اولياي كبار مدفونند.



«اذا عمّت البلدان الفتن فعليكم بقم و حواليها و نواحيها فان البلاء مدفوع عنها».(12)



و از حضرت امام رضاعليه السلامروايت كرده اند كه فرمود:



«للجنّة ثمانية أبواب فواحد منها لاهل قم، فطوبي لهم ثمّ طوبي لهم، ثمّ طوبي لهم».(13)



و سعد بن سعدالاحزم روايت كرده از آن حضرت كه فرمود:



«مَن زارها فله الجنة».(14)



و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرمودند:



«سلامُ الله علي اهل قم يسقي الله بلادهم الغَيث، و يُنزل عليهم البركات، ويبدل الله سيئاتهم حسنات، هُم أهل ركوعٍ و سجودٍ و قيامٍ و قعودٍ، هم الفقهاء العلماء الفهماء، هم أهل الدراية والرواية و حسن العبادة».(15)



و بسياري از اكابر محدثين و افاضل مجتهدين اماميه از آنجا برخواسته اند؛ من جمله: المولي ابوالحسن علي بن الحسين و محمد بن علي، هردو، پدر و پسر، از اكابر علماي اماميه بودند.



و از حكما: مؤيد الدين محمد بن محمد وزير المنتصر و محمد بن علي وزير المعتصم و ابوالفضل محمد، وزير ركن الدوله و شاه طاهر مشهور به دكني، ابوطاهر شرف الدين وزير سلطان سنجر، عموماً از آنجا بوده اند.



واعظ تهراني - طاب ثراه - در كتاب «روح و ريحان» گويد:



«فانّ بقعتها المباركة و مرقدها المرضية المُجلّلة، ستّي فاطمة المشهورة بالمعصومة في بلدة قم، و قد ورد في الحديث: «من زارها وجبت له الجنّة(16)».(17)



در فضيلت و شرافت قم و ثواب زيارت حضرت معصومه عليها السلام



بدان كه قاضي نورالله در «مجالس المؤمنين» و فاضل نوري در «تحيةالزّائر»، از آن جمله شيخ فاضل، خبير ماهر، حسن بن محمد قمي، كه معاصر شيخ صدوق است در كتاب «تاريخ قم» كه به جهت كافي الكفاة صاحب بن عباد نوشته، كه اخبار بسيار از رسول مختار و از ائمه اطهار بسيار است.



و به سند خود روايت كرده كه:



قال الصادق عليه السلام: «ألأ انّ لله حرماً و هو مكة، ألا انّ لرسول الله حرماً و هو المدينة، ألا ان لأميرالمؤمنين حرماً و هو الكوفة، ألا انّ حرمي و حرم وُلْدي من بعدي قم، ألا إن قم كوفة الصغيرة، ألا إن للجنّة ثمانية أبواب ثلاثٌ منها الي قم، يُقبض فيها امرأةٌ هي من ولدي، و اسمها فاطمة بنت موسي، يدخل بشفاعتها شيعتي الجنّة بأجمعهم».(18)



«امام صادق عليه السلام فرمود: به درستي براي حق تعالي حرمي است و آن مكه است و براي رسول خدا حرمي است و آن مدينه است و براي اميرالمؤمنين حرمي است و آن كوفه است و براي من و فرزندان بعد از من، حرمي است و آن قم است. همانا قم، كوفه كوچك است، براي بهشت هشت در قرار داده شده كه سه در آن از قم است، بانويي از فرزندان من در آنجا از دنيا مي رود و اسم او فاطمه دختر موسي است به شفاعت او همه شيعيان من وارد بهشت مي شوند.



و به روايت ديگر منقول است كه:



«زيارت فاطمه معادل با بهشت است».(19)



و هم از آن حضرت روايت است كه فرمود: مزار فيض السيدة المعصومة حضرت فاطمه بنت الإمام موسي الكاظم عليه السلام در آن جا مطاف اهالي روزگار است. هر سال جمع كثيري به عتبه بوسي آن خاتون به زيارت قبرش مي روند. آن خاتوان در بابلان قم، در حيات حضرت رضاعليه السلام در سال دويست و دو از هجرت وفات كرد. حضرت رضاعليه السلام يك سال بعد از وفات آن مخدره، در خراسان مسموم گرديد؛ اينكه مشهور است مي گويند: حضرت معصومه در قم خبر وفات برادرش امام رضاعليه السلام را شنيد، خلاف واقع و غلط مشهور است.



ذكر بنيان روضه مطهره و گنبد منوره آن مخدره



در سال پانصد و بيست و نه، به امر شادبيگم، دختر عماد بيك انجام يافت و طلاي گنبد و بناي مدرسه فيضيه با سنگ هاي مرمر و باب ضريح مطهّر، و دري كه در سمت شمال با طلا ساخته شده است و شاهكار است از مرحوم خاقان خلد آشيان است و گوي كوچكي كه مكلّل به جواهر است و بالاي سر آويخته شده و در ميان شده مرواريد قيمتي كه از طرفين گوي سر آن بيرون است با زنجير طلا و حُقّه جواهر و قناديل طلا ونقره نيز از آن مرحوم است.



مديحه



معصومه اي كه در ره ايوان اقدسش از قدر و صدق حور و پري چاكر آمده

پاورقي





1) طبقات اعلام الشيعه (نقباءالبشر)، ج 1، ص 186 و گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 38.

2) طبقات اعلام الشيعه (نقباء البشر)، ج 1، ص 186.

3) همان.

4) دشت و بيابان.

5) پناهگاه.

6) پناهگاه.

7) گرفتاري ها و سختي ها.

8) در دوره سيطره وهابيون بر عربستان، قبه قبر اين بزرگوار همچون قبه قبور ديگر بزرگان، منهدم گرديد، ليكن اثر قبر او وجود دارد و شيعيان آن جا آن قبر را از آنِ علي بن جعفر عريضي مي دانند.

9) قبر اسماعيل در بيرون محدوده بقيع بود، ليكن در سال 1353 ش، جهت تعريض خيابان، قبر او خراب گرديد كه جسد او پس از صدها سال سالم از زير خاك بيرون آمد. از اين رو، جسد به درون بقيع انتقال داده شد و در شمال شرقي قبور امامان عليهم السلام مدفون گرديد.

10) مجالس المؤمنين، ص 82، به نقل از: معجم البلدان، ج 8، ص 451، شماره 9883.

11) مجالس المومنين، ص 83. به نقل از: معجم البلدان، ج 8، ص 451، شماره 9883.

12) بحارالانوار، ج 60، ص 214.

13) همان، ص 215.

14) همان، ج 102، ص 265.

15) همان، ج 60، ص 217.

16) همان، ج 102، ص 267.

17) روح و ريحان، ج 3، از مجموعه پنج جلدي روح و ريحان، ص 395 و شماره پنج از مجموعه مجلدات كنگره عبدالعظيم حسني.

18) مجالس المؤمنين، ص 83؛ بحارالانوار، ج 57، ص 231 و وسائل الشيعه، ج 14، ص 569.

19) بحارالانوار، ج 48، ص 216؛ وسائل الشيعه، ج 12، ص 576 و كامل الزيارات، ص 324.