هجرت خواهر امام (ع) از مدينه به سوي مرو


يكسال از سفر امام هشتم (ع) به مرو گذشت . خاندان پيامبر (ص) در مدينه روزها بود كه از ديدار آن عزيز محروم شده بودند . يكسال مي گذشت و آنها حتي جرعه از مهرباني ها و عنايت هاي امام خود ننوشيده بودند. ديگر چيزي جز زيارت سيماي نوراني حضرت ، دل غمديده آنها را آرام نمي كرد.

فاطمه معصومه نيز كاسه صبرش لبريز شده بود و بسان خواهران و برادران خود در فراق برادر بزرگوارش امام رضا (ع) بي تابي مي كرد .

مي گويند در همان روزها امام رضا (ع) نامه اي خطاب به فاطمه معصومه مرقوم فرمود و آن را توسط يكي از خدمتگزارانش به مدينه منوره فرستاد . امام به آن نامه رسان دستور داد كه در هيچ منزلي توقف نكند تا در زمان كوتاهي نامه را به مدينه برساند . آن بزرگوار همچنين نشاني خانه پدرش را كه خواهر گرامي اش هم در آنجا زندگي مي كرد به خدمتگزارش داد تا او از كس ديگري سراغ خانه امام كاظم (ع) را نگيرد .

پيك حضرت به سرعت خود را به شهر پيامبر (ص) ، مدينه منوره رساند و براساس دستور ايشان نامه را به فاطمه معصومه تسليم نمود.

گرچه از محتواي آن نامه باارزش اطلاعي در دست نيست اما هرچه بود شوق ديدار امام رضا (ع) را در دل نزديكان ايشان بيشتر كرد. فاطمه معصومه و گروهي از براداران و برادرزادگان امام تصميم گرفتند تا به مرو رفته و به محضر امام رضا (ع) شرفياب شوند.

آنها به سرعت بار سفر بستند و كارواني تشكيل دادند . آب و آذوقه اي فراهم آوردند و با دنيايي از اميد شهر پيامبر خدا را ب قصد مرو ترك كردند.

در ميان قافله فاطمه معصومه چون نگيني مي درخشيد.آن بانوي عزيز را پنج تن از برادرانش به نامها فضل ، جعفر ، هادي، قاسم و زيد و تعدادي از برادر زادگان و گروهي از غلامان و كنيزان همراهي مي كردند .

كاروان عاشقان امام رضا (ع) به پيش مي رفت و جز توقفهاي ضروري براي نماز و غذا و استراحت ، لحظه اي از حركت بازنمي ايستاد . تپه ها و كويرها و ريگزارهاي حجاز را يكي پس از ديگري پشت سر مي گذاشت و از مدينه روز به روز دورتر مي شد .

سفر كردن در بيابانهاي حجاز آنقدر دشوار بود كه گاه حتي شتران پرتوان را هم به زانو در مي آورد تا چه رسد به مسافراني كه بايد تا مرو مي رفتند اما نور اميدي كه در دل اهل كاروان مي تابيد آنها را به ادامه سفر دلگرم مي كرد و آنان همراه باد و طوفاني كه در بيابان مي وزيد به پيش مي تاختند.

در آن روزگار ، خطر حمله دزدان هر مسافري را تهديد مي كرد و او را با مشكلات فراواني روبرو مي ساخت . اگر آنها به قافله اي حمله مي بردند ديگر اميدي به ادامه سفر نبود . كمترين آسيبي كه به مسافران مي رساندند غارت اموال و جواهرات و حيوانات آنان بود . وگرنه گاه كاروانيان را هم از دم تيغ خود مي گذراندند .اين خطر " فاطمه معصومه " و همراهانش را نيز تهديدمي كرد . ولي آنها با توکل بر خداي بزرگ به راه خود ادامه مي دادند و گام به گام به مقصد نزديگ تر مي شدند.

روزها و شبها يكي پس از ديگري مي گذشت و كاروان زائران امام رضا (ع) كوير بي آب و علف حجاز را پشت سر مي نهاد. چيزي تا رسيدن به خاك ايران نمانده بود. رنج سفر "فاطمه معصومه" را بسيار آزار مي داد. براي بانوي جواني مانند او پيمودن اين مسير ناهموار بسيار ناهموار بسيار سخت و طاقت فرسا بود. با اينهمه ديدار برادر آنقدر نزد او ارزش داشت كه حاضر بود حتي صدها برابر اين رنج و سختي را هم به خاطر آن تحمل كند.

او پيوسته در راه ، چهره زيباي امام رضا (ع) و حوادث تلخ و شيرين روزهاي حضور ايشان در مدينه را به ياد مي آورد و از اينكه مي ديد بزودي چشمش به جمال برادر روشن خواهد شد بسيار خوشحال بود.

مرحله دشواري از سفر پايان پذيرفت و سرانجام كاروانيان به سرزمين ايران رسيدند . آنها روزهايي را نيز در خاك ايران به سفر پرداختند و شهرها و روستاهاي آن را يك يك پشت سر نهادند.