چند توضيح و استدراك


ـ صفحه 23ـ"مرحوم ميرزا علي اكبر فيض"، كه در حدود يك قرن قبل مي زيسته نسبت به جمع آوري اخبار و تواريخ مربوط به قم، علاقه وافري داشته و نوشته هاي پرارزشي از خود باقي گذاشته است كه هنوز هيچيك از آنها به چاپ نرسيده است. يكي از آثار وي كتاب تذكره شعراي قم است(مقصود شعراي معاصر مؤلف است) كه نگارنده از وجود دو نسخه از آن اطلاع دارد، يكي نسخه مضبوط در كتابخانه حضرت"آيه الله نجفي مرعشي" كه مطلب مذكور در صفحه 23 كتاب، مربوط به متن عربي تاريخ قم، بالطف"آقاي شمس الدين مجاهدي"، از اين نسخه استنساخ شده است، ديگري نسخه متعلق به كتابخانه عالم جليل جناب آقاي"حاج سيد مهدي لاجوردي است" كه مرحوم"فيض" شرح حال خود را در اين نسخه نوشته است. دو نسخه با هم اختلافاتي دارد و در هر يك از آن دو، جابه جا، سفيد و ننوشته باقي گذاشته است. نويسنده؛ از آثار مرحوم فيض، تنها يك نسخه از تذكره شعراي قم را، همان نسخه اي كه در اختيار جناب آقاي لاجوردي مي باشد، ديده است كه در بحث از كتابشناسي قم(بخش آخر) از آن سخن خواهد رفت.



2ـ صفحه 84 عبارت ترجمه تاريخ قم در اين باره چنين است: ديگر از مفاخر ايشان آنك(آنكه) ائمه عليهم السلام، جمعي از اشعريان را گرامي داشتند و بديشان هدايا و تحف فرستادند...



به نظر مي آيد كه استعمال دو لفظ هدايا و تحف؛ در اين مورد صحيح نباشد.



3ـ صفحه 118 در جاي ديگر از تاريخ قم،(صفحه 30 و 31) علت جدا شدن قم از اصفهان و كوششي كه"عبدالله بن كوشيد"، در اين باره، مبذول داشت، به تفصيل ذكر شده است. مؤلف تاريخ قم در اينجا، كيفيت سرپيچي مردم قم را از پرداخت خراج به خلفا و اينكه عبدالله، چگونه از مال خاصه خود قسمتي از مبلغ خراج قم را به"هارون الرشيد" پرداخت، شرح داده است.



4ـ صفحه 139ـ متصدي بريد يا صاحب بريد كسي بود كه نامه پادشاهان يا وزيران را دريافت ميداشت و جواب ميداد و از اوضاع ناحيه اي كه در آن اقامت داشت، آنان را مطلع مي ساخت و از اين جهت، صاحب بريدان، هموراه، از ميان افراد به اطلاع عاقل و مورد اعتماد، انتخاب مي شدند.



صفحه 146ـ سبي، به معني اسير كردن و اسير است.



صفحه 192ـ"(سيد نعمه الله ناني) ظاهرا مقصود از سيد نعمت الله اول،"سيد نعمه الله ولي"، مدفون در ماهان كرمان مي باشد".



5ـ صفحه 197ـ در بخش مربوط به تاريخ علمي قم از واعظان بزرگ و معروف قم؛ از قديمترين زمان تاسالهاي اخير؛ سخن خواهد رفت.



6ـ صفحه 221ـ 222ـ آن طور كه از تاريخ قم معلوم مي شود(صفحه 35) در زمان"مأمون"، ‌دوبار قصد ويراني قم شده است، يكي در سال 210 كه شرح آن در متن آمده است ديگري در سال 217 كه"مأمون"،"علي بن عيسي طلَحي" را به اين منظور، روانه قم كرد.



درباره خرابي قم در زمان"معتَز"، در تاريخ قم(همان صفحه) چنين ذكر شده كه:"مفَلح ترك" كه بر مقدمة"موسي بن بغا" بود در خلافت"معتَز" به درِ قم آمد(در سال 254 هجري) و باروي شهر را خراب كرد، دگر باره اهل قم، آن را اعاده كردند(يعني دوباره آن را بنا كردند) پس از آن"كوتَكين بن ساتَكِين" در خلافت"معتَز" به قم آمد و ياروي قم را به كلي خراب كرد.



7ـ صفحه 270ـ(ختم أنعام در دمشق و نفرين به"شاه اسماعيل" لازم است توضيح داده شود كه ختم انعام، به كيفيت مذكور در روز چهاردهم ذيقعده سال 923 هجري شروع شد و تا چهل روز ادامه يافت و جنگ ميان عثماني و ايران در همين سالها جريان داشت و در سال 907 كه پيشاني شكستن شيعيان در روز عاشورا در دمشق، وقوع يافت هنوز جنگ ميان"سلطان عثماني" و"شاه اسماعيل صفوي"، شروع نشده بود.



به مفاكَهة الخلان، جزء و صفحه مذكور در متن، مراجعه فرماييد.



8ـ صفحه 274ـ(عبارت"مرحوم دربندي").



معني عبارت مزبور اين است كه: من نميگويم كه كساني كه طبل و شيپور و صنج در عزاداري عاشورا، مي زنند موجب معصيت ميگردند، بلكه ميگويم: تمام غرق گناهيم و يك"حسين" داريم.



ظاهرا از"مرحوم دربندي" سؤال كرده اند كه زدن طبل و بوق و سنج در سوگواريهاي عاشورا چه صورتي دارد؟ و او جواب مزبور را داده است.