مردم قم به واسطه شهرت در تشيع مورد حمله و اتهام دشمنان بوده


گفته شد زماني كه شيعه در ايران در اقليت و محدوديت فراوان بود، مردم قم بدون پروا مذهب خود را آشكار مي كردند و با خلفا در مي افتادند و والي غير شيعه را نمي پذيرفتند و قاضي غير شيعه از قبيل ابوسعيد استخري را همانطور كه گفته شد فراري مي كردند.



اين امور و نظائر آن باعث شد كه مورد اتهام قرار گيرند، قتل عام و شكنجه شوند شهرشان ويران گردد مورد طعن و ناسزا قرار گيرند و هر نوع صدمه اي به آنان وارد آيد.



"خواجه نظام الملك"(556)گويد: در روزگار"محمود"(557) و"مسعود" و"طغرل" و"اَلب اَرسلان" هيچ گبري و جهودي و رافضيئي را زهره نبود كه به صحرا آمدي و يا پيش بزرگي شدي و دبيران خراسان يا شافعي بودند يا حنفي و دبيران و عاملان عراق را به خود راه ندادندي و هرگز ايشان را شغل نفرمودندي، گفتند اينها هم مذهب ديلمانند(يعني شيعه يا به قول نظام الملك رافضي هستند). اگر كسي در آن روزگار گفتي حنفي مذهبم يا شافعي مذهبم و از شهري كه سني باشد، قبول كردند و اگر گفتي شيعه هستم و از اهل قم و كاشان و آبه او را نپذيرفتندي الي آخره...(558)بايد مقايسه شود ميان اينان كه به قول نظام الملك به كسي كه مي گفت من شيعه و از اهل قم يا يكي از شهرهاي شيعه هستم شغل نمي دادند و ميان ديالمه شيعه كه كمترين آزاي به اهل تسنن وارد نياوردند، و عمال و اطرافيان ايشان عموما پيرو تسنن بودند.



اين امر اگر واقعا آن طور كه نظام الملك نوشته مصداق پيدا كرده است(مطالب تاريخي سياستنامه زياد قابل اعتماد نيست) در دوره غزنوي و اوايل سلجوقيان بوده است زيرا مي دانيم كه در زمان سلجوقيان، چند نفر از اهل قم به وزارت رسيدند اما از طعن و تهمت و قتل در امان نبودند مخصوصا از وقتي كه فدائيانِ اسماعيليه"نظام الملك" را كشتند و پادشهان سلجوقي سخت از آنان بيمناك و در انديشه بودند، دشمنان شيعه، به مرد قم تهمت باطني بودند مي زدند و پادشاه را به قتل آنان تحريك مي كردند چنانكه"مجمدالملك ابوالفضل قمي" وزير و مستوفي"بركِيارق" به همين اتهام به طرز فجيعي كشته شد.



تفصيل قتل"مجدالملك" را"خواجه رشيد الدين فضل الله" در جامع التواريخ آورده و خلاصه آن چنين است:



"مجدالملك ابوالفضل قمي" مستوفي سلطان بركِيارق بود و كار ممالك بدو مفوض و چون اهل قم بود، امراي دولت و اركان حضرت را با او نسبت مذهب و اعتقاد را خوش نبود به دين واسطه بر سلطان بيرون آمدند و قصد سرِ"مجدالملك" را كردند، سلطان اجابت نمي كرد سرانجام"مجدالملك" را كشتند و بر سلطان عاصي شدند(559)به ديگرِ وزيران قمي در عصر سلجوقي طعن مي زدند و شعر در هجو ايشان پراكنده مي كردند(560)يك قطعه شعر فارسي در هجو"تاج الملك قمي" معروف است كه مشتمل بر لفظي ركيك است از ذكر آن خودداري مي شود و شعري ديگر به عربي در هجو"ابوطاهر قمي" در انساب سمعاني آمده است.



در اين دوره، چون پادشاهان و امراي سلجوقي مرعوب فدائيان اسماعيليه بودند، براي تحريك و تهييج آنان به آزارِ مردمِ شهرهاي شيعه نشين به مردم اين شهرها تهمت باطني(561)بودن مي زدند.



مؤلف راحه الصدور اين قطعه را از قول"شمس الدين لاغري" خطاب به پادشاه سلجوقي ذكر كرده است.(562)



خسر واهست جاي باطنيان قم و كاشان و آبه و تفرِش



آبروي چهار يار بدار و اندراين چهار شهر زن آتِش



پس فرهان بسوز و مصلَحگاه(563) تا ثوابت چهار گردد شِش



كه شاعر به مردم اين شهرها باطني اطلاق كرده(و باطني نام ديگر اسماعيليه است) و پادشاه را تشويق مي كند كه محض ثواب شهرهاي مذكور را آتش بزند و چهار خليفه را خشنود كند.



ديگر از نسبتهاي غرض آلود كه به اهل قم داده شده نوشته مقدسِي است كه مي گويد: اهل قم شيعه و غالي هستند كه نماز به جماعت را ترك كردند و مسجد جامع آن شهر خالي ماند تا زماني كه"ركن الدوله" آنان را مجبور ساخت كه مسجد را عمارت كنند و نماز جماعت به پا دارند.(564)



از اين عجبي تر نوشته بديع الزمان همداني است كه گفته است"عضدالدولةِ ديلمي" تصميم گرفت مردم قم را به خواندن نماز تراويح وادارد و اگر نپذيرفتند زنانشان را اسير كندو جزيه بر آنان ببندد:



فَهَم اَن يسبي وَ يبيحَ ثم فَرَض اَلجَزيَةَ عَلَيهِم او يقيمو اَلتَراويحِ.(565)



اين دو مطلب از جهات گوناگون قابل ترديد، بلكه مردود است. نخست اينكه مردم قم همانطور كه در عنوان(بناي جوامع و مساجد) گفته شد، از وقتي كه دين مبين اسلام به اين شهر راه يافت در بناي جوامع و مساجد كوشيدند و مساجد قم از ابتدا تا به امروز همواره آباد و معمور بوده و اين امر به قدري بديهي است كه احتياج به استدلال ندارد.



چگونه ممكن است مردمي كه به دينداري شهره بوده اند آن قدر در امر مساجد و اقامه نماز در آنها مسامحه ورزند كه آوازه آن به گوش"ركن الدوله" برسد و او دستورِ وادار كردن مردم قم را به تعمير مساجد و به پا داشتن جماعت در آنها بدهد در صورتي كه"ركن الدوله" و فرزندان او به واسطه هم مذهب بودن، به قم و مردم آن توجه و علاقه داشته اند و نامه هايي كه به انشاي صاحِب بن عباد در خصوص قم نوشته شده و متن آنها در رسائل او به چاپ رسيده مؤيد اين معني است.



"ركن الدوله" همان كسي است كه عالم بزرگ قم"محمد بن علي بن بابويه معروف به صدوق" را از قم به ري دعوت كرد و بانهايت احترام و تجليل با او رفتار نمود كه خود شيخ اين امر را در كتاب عيون اخبار الرضا شرح داده و"ركن الدوله" را مكرر ستوده است.



"شيخ صدوق" و پدرش"علي بن بايويه" پيشواي مذهبي مردم قم بوده اند و هر دو از بزرگترين علماي شيعه و با تأكيد بسياري كه در مذهب شيعه نسبت به اقامه جماعت و اهيمت اداء نماز در مسجد شده و روايات فراواني كه از طرق شيعه در اين باره وارد شده و در كتب حديث و فقه شيعه ضبط و ثبت است چگونه مي شود كه مردم قم از آن خودداري كرده باشند؟ مسلما مطلبي كه"مقدِسي" و پاره اي ديگر از نويسندگان به تبعيت از او نوشته اند، تهمت محض و از روي عناد يا بي اطلاعي است.



در مورد"عضدالدوله" و وادار كردن مردم قم به بجاآوردن نماز تروايج، گو اينكه اين مطلب از بديع الزمان جدي به نظر نمي رسد ولي بي مناسبت نيست گفته شود كه"عضدالدوله" همانطور كه نويسنده در شرح حال او به تفصيل نوشته است، با اينكه پيرو مذهب شيعه بود و سخت معقتد و متعصب، به معتقدات پيروان ديگر مذاهب و اديان احترام مي گذاشت حتي در يك مورد هم سراغ نداريم كه در يك امر مذهبي بر كسي سخت گرفته باشد، اين موضوع تقريبا خوي و عادت همه فرمانروايان آل بويه بوده است.



معزالدوله در همان حال كه دستور مي داد عاشورا تعطيل عمومي شود و مردم بر شهداي كربلا سوگ به پا دارند و در عيد غدير جشن بگيرند و آذين بندند، كساني از قبيل ابوالحسين بن رقاء و ابوعبداله بن الدجاجي و ابو عبدالله بن البهلول را كه در خوش صدايي همانند نداشتند، تعيين مي كرد تا به نوبت براي مردم نماز تروايح بخوانند(566) در حالي كه نماز تراويح از آداب مخصوص اهل تسنن است.



با ا ين وصف چگونه مي شود كه"عضدالدوله" مردم قم را كه با خود او هم مذهب بودند، به انجام كاري وا دارد كه جزء آداب مذهبي آنان نيست و عجيب تر اينكه تهديد كند كه اگر انجام ندادند معامله كفار را با ايشان بنمايد.



زنانشان را اسير و از مردانشان جِزيه بگيرد.



درعصر سلجوقيان بعضي از متعصبين از اهل تسنن همانطور كه گفته شد،‌با وارد آوردن اتهامات و نسبتهاي ناروا به شيعه، پادشاهان و ديگران را نسبت به آنان بدبين مي كردند و دشمني و كينه ايشان را برمي انگيختند، حتي شيعه را خارج از دين معرفي مي كردند و به عوام و كودكان ياد داده بودند كه اين شعر را در بازارها بخوانند.



شكر ايزد كه ما مسلمانيم نه زقميم و نه زكاشانيم(567)



"راوندي" در راحة الصدور در تاريخ آل سلجوق چنين نوشته است:



هزار مر د كاشي را حاجي خوانند كه نه كعبه ديده و نه به بغداد رسيده به طوس رفته باشد(568)مقصود وي اين است كه شيعه از جمله مردم كاشان، به جاي رفتن به مكه براي اداي مناسك حج، به طوس مي روند و"علي بن موسي الرضا(ع)" را زيارت مي كنند و از اين پس خود را حاجي مي دانند! منشأ اين گونه تهمت ها جز عِنادِ شديد چيز ديگر نمي تواند باشد.



از شاعران عربي گوي كه در موارد گوناگون به مردم قم تاخته و طعن زده است ابن سِكره از شاعران قرن چهارم است كه قطعه شعري از او قبلا در عنوان مربوط به شعارهاي شيعه نقل شد كه در آن دل اهل قم را در سياهي به سنگ شَبه مانند كرده است، در مورد ديگر گويد:



ذَنبي اِلي الدَهرِ اَني اَبطَحي اَبٍ وَلَست اعزي اِلي قمٍ ولا كَرَجٍ



(گناه من در زمانه اين است كه از نژاد عربم و اهل قم و كرج نيستم).



اين بيت در زمان آل بويه و روزگار قدرت شيعه سروده شده است نمونه هاي ديگر از شعر"ابن سِكره" را در يتيمه الدهر ثعالبي مي توان يافت در كتاب النقض كه عباراتي از آن نوسني مولف بعضي فضائح الروافضي را نقل مي كند و پاسخ مي دهد، در آن عبارت(يعني عبارات مرد نوسني) اغلب كه سخن از مردم قم به ميان مي آيد از آنان به عوانان قم تعبير شده و عوان به طوري كه از عبارت همين نوسني معلوم مي شود، مراذف شرير و فتنه جو است.(569)

پاورقي

(556) مؤلف النقض از قول آن نوسني گويد: در هيچ روزگاري اين قوت نداشتند كه اكنون(مقصود شيعه در قرن ششم است)‌چه دلير شده اند و به همه دهان سخن مي گويند(يعني ديگر از اهل تسنن واهمه ندارند) هيچ سرايي نيست از تركان كه در او ده پانزده رافضي نيستند و در ديوانها هم دبيران ايشانند(النقض: ص 53) و اين همان وضعي است كه نظام الملك نگراني خود را از آن اظهارل مي دارد.



(557) دشمني سلطان محمود با شيعه معروف است، وي همان كسي است كه كتابخانه عظيم و پر ارزش صاحب بين عباد را در ري، به عنوان اينكه از آن رافضيان است به آتش كشيد.



(558) سياستنامه: ص 203.



(559) جامع التواريخ مجلد مربوط به سلاجقه: ص 62 و 63 چاپ آنكارا.



(560) مي توان گفت كه يكي از علل عمده دشمني سلجوقيان و غزنويان با مردم قم و به طور كلي با شيعه، اين بود كه اينان يعني مردم قم از آل بويه كه هم شيعه بودند و هم از نژاد ايراني، طرفداري مي كردند.



(561) باطنيه نامي است كه به اسماعيليه اطلاق شده است از اين جهت كه مي گويند هر ظاهري را باطني است در مقابل باطنيان، اهل ظاهر يا ظاهريه(اتباع داود ظاهري اصفهاني) بودند كه مي گفتند به ظاهر اخبار بايد عمل كرد.



(562) راحه الصدور: ص 394.



(563) مصلحگاه، نام محله شيعه نشين ري بوده است.



(564) احسن التقاسيم: ص 395.



(565) رسائل بديع الزمان در حاشيه خزانه الادب ابن الحجه: ص 263.



(566) المنتظم ابن الجوزي: ج 7، ص 228 نماز تراويح نمازهاي مستحبي است كه اهل تسنن به جماعت ادا مي كنند و بيشتر در شبهاي ماه رمضان معمول است.



(567) النقض: ص 628.



(568) راحه الصدور: ص 394.



(569) النقض: ص 54.