سوگواري ماه رمضان و محرم در زمان صفويه


بي مناسبت نيست براي اطلاع بيشتر از سوابق مربوط به عزاداري عاشورا شرحي درباره آنچه در زمان صفويه معمول بوده است در اينجا داده شود:



"پِيتِر دولا والِه ايتاليايي" كه در سالهاي 1617 و 1618 و 1619 ميلادي در ايران بوده(سيصد و پنجاه و ا ندي سال پيش) سوگواري ايرانيان را به مناسبت شهاد حضرت"اميرالمؤمنين(ع)" چنين نوشته است كه روز بيست و يكم ماه رمضان هر سال، از طرف مردم به مناسبت شهادت"علي(ع)" رهبر بزرگ و مورد احترام شيعيان مراسمي انجامي مي گيرد: در اين روز دو دسته مهم كه هر كدام نماينده يك قسمت شهر(مقصود شهر اصفهان است) به راه مي افتند و تعداد زيادي از سران و بزرگان كشور نيز در دسته مورد علاقه خود شركت مي كنند.



جلو هر دسته چند اسب كه طبق رسوم محل، آراسته به زينت فراوان هستند، حركت مي كنند و روي زين آنها تير و كمان و شمشير و سپر و عمامه اي قرار دارد؛ بعد از آن پيادگاني بيرق و علمهاي متعدد و بزرگي را كه دور تا دور آن با نوارهايي زينت شده است، به زحمت به دوش مي كشند. تيغه علمها در زير وزن سر آنها چنان ختم شده كه صورت كمان بزرگي را پيدا كرده است.



بعد از اينها تابوت يا تابوتهايي پوشيده به مخمل سياه را بردوش مي كشند، روي تابوتها مجموعه اي از سلاحهاي مختلف تعرضي و تدافعي و پرهاي رنگين قرار داده اند و دور تا دور آنها، عده زيادي راه مي روند و نوحه مي خوانند و عده ديگري بوق و كَرنا و سنج مي زنند و فريادهاي عجيب برمي آورند و جست و خيز مي كنند، اشخاص معتبري كه همراه دسته ها هستند بر روي اسب سوارند و بقيه كه تعداد آنان بي حد و حساب است، پياده راه مي روند. دسته ها ميدان را(مقصود ميدان شاه اصفهان است) دور مي زنند. وزير اصفهان با تعدادي اسب(ظ ـ اسب سوار) در يك سوي ميدان و خزانه دار شاه در سوي ديگر قرار دارند و مراقبت مي كنند دسته ها در محل تقاطع به يكديگر برخورد نكنند زيرا هر يك از آنها سعي مي كند بر حريف سبقت جويد و در نتيجه گاه منازعات سختي در مي گيرد و تعداد زيادي زخمي و كشته مي شوند.(494)



در دهه عاشورا، ايرانيان همه غمگين به نظر مي رسند و لباس عزاداري به رنگ سياه يعني رنگي كه در مواقع ديگر هيچ وقت مورد استعمال قرار نمي گيرد، بر تن مي كنند، هيچكس سر و ريش خود را نمي تراشيد و به حمام نمي رود و به علاوه، نه تنها از ارتكاب هر گونه گناه پرهيز مي كند بلكه خود را از هر گونه خوشي و تفريحي محروم مي سازد، هنگام ظهر در وسط ميدان، در بين جماعتي كه گرد آمده اند، يك ملا كه غالبا از نسل"محمد(ص)" است و در ايران به او سيد يعني آقا مي گويند و علامت مميزه اش عمامه سبز است، بالاي منبر مي رود.



منبر مشرِف بر همه زنان و مرداني است كه بعضي به روي زمين و بعضي بر روي چهار پايه هاي كوتاه نشسته اند و ملا بر روي آن شروع به روضه خواني مي كند و گاهي نيز شمايلي چند، نشان مي دهد(495)همين مراسم روزها در مساجد و شبها در جاهاي عمومي و بعضي خانه ها كه با چراغهاي فراوان و علامات عزاداري و پرچمهاي سياه، مشخص شده اند تكرار مي شود روضه خواني با شدت هر چه تمام تر ادامه دارد و مستمعين با صداي بلند گريه مي كنند، به خصوص زنان به سينه خود مي كوبند و با نهايت حزن و اندوه و همه با هم آخرين بند مرثيه اي را كه خوانده مي شود تكرار مي كنند و مي گويند:



آه حسين شاه حسين



پس از اينكه روز دهم ماه محرم يعني روز قتل فرا رسيد، از تمام اطراف و محلات اصفهان(به طوري كه قبلا به مناسبت روز قتل علي(ع) توصيف كردم) دسته هاي بزرگي به راه اسبهاي آنان سلاحهاي مختلف و عمامه هاي متعدد قرار دارد به علاوه چندين شتر نيز همراه دسته ها هستند كه به روي آنها جعبه هايي(مقصود كجاوه است) حمل مي شود كه در درون هر يك سه چهار بچه به علامت بچه هاي اسير"حسين(ع)" شهيد قرار دارند.



علاوه بر آن، دسته ها هر يك به حمل تابوت هائي مي پردازند كه دور تا دور آنها مخمل هاي سياه رنگي پيچيده شده و در روي آنها يك عِمامه كه احيانا به رنگ سبز است و همچنين يك شمشير جاي داده اند(496)دور تا دور تابوت سلاحهاي گوناگوني كه قبلا شرح آن را داده ام، چيده شده است و تمام اين اشياء روي طبق هاي متعدد بر سر عده اي قرار دارد كه به آهنگ سنج و ناي، جست و خير مي كنند و دور خود چرخ مي زنند؛ تمام طبق ها نيز به اين نحو مي چرخد و منظره جالبي پيدا مي كند. دور تا دور حاملين طبق را عده اي چوبدار گرفته اند كه هر آن آماده هستند با دسته هاي ديگر، نه فقط به خاطر تقدم و تأخر، بلكه به قصد مبارزه جويي وارد جنگ و نزاع شوند.



روي هم رفته مراسم عزاداري"حسين(ع)" همان است كه در مورد"علي(ع)" تعريف كردم، منتهي تشريفات مفصلتر و تعداد دسته ها زيادتر و عشق به نزاع و جنگ و جدال بيشتر است و منظره عده اي كه با لباس مشكي براق و آراسته به پر و تزئينات ديگر، چوب و چماق به دست دارند، واقعا تماشائي است. مانند روز شهادت"علي(ع)" اين روز در ميدان و محلهاي اصلي تقاطع، تعداد زيادي از سواران آماده اند كه نگذارند دسته ها درگير شوند، مع الوصف روزي كه خود من(پيترودِلاواله) سوار بر اسب ناظر بودم، ديدم اين اقدامات سودمن نشد و جلو قصر شاهي عده اي با يكديگر به نزاع برخاستند و در نتيجه جماعتي سر و دست شكسته به خانه هاي خود رفتند و عده اي كه مورد حمله قرار گرفتند طَبق و علمها و ساير وسائل را به داخل قصر مي بردند تا از شر دستبرد در امان باشند.(497)



"آنتونيود و گوهِ آ"، كشيش اسپانيولي هم كه در سال 1011 هجري به ايران آمده و مراسم عزاداري عاشورا را در شهر شيراز مقرِ حكومت"الله ورديخاني بيگلر بيكي" فارس تماشا كرده، شرحي نوشته كه خلاصه آن چنين است: ايرانيان مراسمي دارند كه به مراسم عاشوراء شاه حسين معروف است، دوران اين مراسم ده روز است و در اين ده روز به هيچ كاري دست نمي زنند، روزها همچنان فرياد زنان در كوچه ها مي گردند و بانواي موزيك نوحه مي خوانند... پيشاپيش دسته شتراني ديده مي شد كه بر پشت هر يك پارچه اي آبي رنگ افكنده و زنان و كودكاني را(498)سوار كرده بودند. سر و روي زنان و كودكان زخمي و تير خورده بود و گريان و نالان به نظر مي رسيدند. سپس جمعي مردان مسلح گذشتند كه با تفنگ بر هوا تير مي انداختند و بعد از آنها چند تابوت گذشت.(499)



"شاه عباس" در سفرهاي جنگي و حتي پشت قلعه دشمن نيز مراسم عزاداري عاشورا را فراموش نمي كرد و در اردوي خود مجالس روضه و سوگواري بر پا مي ساخت، از آن جمله در محرم سال 1011 كه با سپاهيان ازبك در نبرد بود، در روز عاشورا در كنار آب خَطب توقف نمود و به لوازم تعزيه حضرت سيدالشهدا و لب تشنگان بادية‌كربلا قيام فرمود(500)و در محرم سال 1013 هجري كه قلعه ايروان را در محاصره داشت و با تران عثماني مي جنگيد، مراسم عزاداري دائر كرد و در شب عاشورا از اردوي او چنان فرياد و فغان برخاست كه مردم قلعه انديشناك شدند و به گمان اينكه شاه فرمان حمله شبانه و ناگهاني داده است، آماده تسليم گشتند؛ شريف پاشا حكمران ايروان كه پيش از آن با آنكه شاه عباس به مدفعان قلعه امان داده بود، به تسليم شدن تن نمي داد، از در صلح در آمد و يكي از سران ترك را از طريق عذرخواهي به اردوي ايران فرستاد و با آنكه سني بود، خون به ناحق ريخته"امام حسين(ع)" را شفيع ساخت. فرستاده او هنگامي كه اهل اردو به عزاداري سرگرم بودند، به خدمت شاه رسيد و استدعايش پذيرفته شد و مردم قعله تسليم شدند...(501)



"اسكندر بيك" تركمان مطلب مزبور را به اين صورت نوشته است: شب عاشورا كه مرد اين طرف(سپاه ايران) به تعزيه حضرت"سيدالشهداء(ع)" شورش و غلغله يورش تصور نموده، جمعي كه راضي به مصالحه و قلعه دادن نمي شدند، از خواب غفلت برآمده، از روي اضطراب، دست در دامن تَشَفع"شريف پاشا زدند"،(502)و روز عاشورا كه مقتل سيدالشهدا(ع) بود و حضرت اَعلي(مقصود"شاه عباس" است) به رسم معهود و سبيل معتاد، لباس ماتم و سوگواري پوشيده و به لوازم تعزيه مشغول بودند،"شريف پاشا" ديگر باره،"حسن آقاي چاوش باشي" را به پايه سرير والا فرستاده، به روحانيت"خامس آل عبا و شهداي كربلا" در خواست آن گروه نمود و متقبل آن شد كه در همان روز بيرون آمده، قلعه را بسپارند، اگرچه آيينه خاطر مبارك، از اطوار ناهنجار آن طايفه، غباري داشت، چون ارواح مقدسه شهدا را شفيع ساخته بودند به صَيقَلِ مرحمت، زنگ زداي خاطر انوار گرديد...(503)



در سي چهل سال بعد،"تاوِريِنَه"، مشاهدات خود را چنين شرح داده است:



در ژوئِية1667 مسيحي، هشت يا ده روز قبل ازآن روز(روز عاشورا) متعصب ترين شيعيان، تمام صورت و بدن خود را سياه مي كنند و سنگ بزرگي به هر دستي گرفته، در كوچه و معبر گردش مي نمايند و آن سنگها را به يكديگر مي زنند و انواع تشنجات به صورت و بدن خود مي دهند(504)متصل فرياد مي كنند:‌حسين ـ حسن ـ‌ حسين ـ‌ حسين . و به قدري اين حركت را تكرار مي نمايند كه دهانشان كف مي كند و تا غروب مشغول اين كار هستند.



شبها مردمان مقدسي هستند كه آنها را به خانه هاي خود مي برند و اطعام شاياني مي كنند در اين ايام، همين كه آفتاب غروب كرد، در اغلب گذرها و ميدانها منابري نصب شده و واعظين مشغول موعظه مي شوند.



"تاورنيه" سپس آنچه را در روز سوم ژوئيه 1667 مسيحي كه با روز عاشورا مطابق بوده، مشاهده كرده شرح مي دهد و مي گويد: در آن روز، ناظر كل و رئيس دربار، محض محبت و مهرباني جاي خوبي در مقابل تالار شاه براي ما تعيين كرد كه من و هلنديها براي تماشا به آنجا رفتيم،"تاورنيه" در اينجا تالاري را كه شاه در آن جلوس مي كرد(عالي قاپو) وصف مي كند و چنين به سخن ادامه مي دهد كه ساعت هفت صبح،"شاه صفي دوم" كه از آن وقت اسم خود را تغيير داده و حالا"شاه سليمان" ناميده مي شود، با بزرگان دربار روي تختي كه وسط تالار نصب شده بود جلوس كرد، تمام بزرگان به پا ايستاده بودند، پس از آنكه شاه به تخت نشست از آن طرف ميدان بيگلربيگي كه سوار بر اسب قشنگي بود با چند نفر نجيب زاده جوان شروع به جا به جا كردن مردم تماشاچي شد، زيرا سابقا در اينگونه مراسم، بي نظمي فراواني ديده مي شد، اهالي اين محله مي خواستند بر اهل محله ديگر مقدم بايستند يا در حركت سبقت جويند و به اين جهت جنگ و نزاع برمي خاست؛ مدتي است كه شاه، رياست و نظم اين كار را به بيگاربيگي سپرده كه مي آيد و جاي هر كس و هر محله را معين مي نمايد و همچنين ترتيب حركت دسته هاي محلات شهر را كه دوازده دسته هستند و جاي هر يك از آنها را تعيين مي كند،"تاورنيه" باز در اينجا شرح مي دهد كه چگونه قبل از ورود دسته ها، سرها ي بريده هفت ازبك را(كه در جنگ با ايران كشته شده بودند)‌به نيزه كرده بودند و از مقابل شاه عبور دادند و پادشاه به هر يك از سواران پنج تومان و به رئيسشان ده تومان انعام داد، سپس از آمدن قريب سيصد نفر از اتباع عثماني به حضور شاه و پناهنده شدن ايشان به ايران سخن مي گويد و بعد از آن آمدن دسته ها و وضع آنها را چنين شرح مي دهد:



هر دسته يك عماري داشت كه هشت تا ده نفر آن را حمل مي كردند(505)



چوب عماري به انواع گل و بوته نقاشي شده و در هر عماري تابوتي گذاشته روي آن را با پارچه زري پوشانيده بودند؛ همينكه دسته اول اجازه ورود يافت، سه يدك مجلل با زين و يراق اعلي كه روي آنها را با تير و كمان و شمشير و سپر و خنجر زينت كرده بودند، در جلو دسته وارد شد، وقتي كه به يك صد قدمي شاه رسيدند، يدك دار بناي تاختن را گذاشت و تمام دسته به دويدن آغاز كردند، بعد از آنكه اين دسته دو سه بار دور ميدان مي گرديدند، دسته ديگر با همان ترتيب با سه يدك وارد مي شد و اين يدكها نمايندةِ اسب هايي هستند كه شهدا سوار مي شدند و به جنگ مي رفتند.



وقتي كه دستةِ‌ تازه اي وارد ميدان مي گرديد دسته قبل را در كنار ميدان نگاه مي داشتند كه راه را براي دسته جديد باز كنند، در بعضي از عماريها طفلي شبيه نعش شده خوابيده بود و آنهايي كه دور عماري را احاطه كرده بودند گريه و نوحه و زاري مي كردند.



"تاورنيه" در ضمن سخن خود توضيح داده است كه چطور وقتي نظم دسته ها نزديك بود به هم بخورد، به دستور بيگلربيگي پنج فيل آماده و آراسته به روپوش زري كه اطرافش گلابتون دوزي شده بود، وارد ميدان كردند و از ميان منازعين عبور دادند و افكار مردم متوجه تماشاي فيلان شد و مجددا نظم برقرار گرديد و فيلها در مقابل شاه تعظيم كردند.(506)



ذيل



"شاه اسماعيل صفوي"، در ابتداي روي كار آمدن خود در صدد برآمد مذهب شيعه را در ايران، مذهب رسمي اعلام بكند، جمعي از اطرافيان او را نصيحت كردند كه در اين كار تأمل نمايد تا زمينه كار قبلا فراهم شود، زيرا شتابزدگي ممكن است زيان و خطري را متوجه وي سازد، از اين روي كه اكثر مردم ايران پيرو تسنن هستند،"شاه اسماعيل" گفت تصميم به اين امرگرفته ام، درنگ جائز نيست و با استمداد از ارواح طيبه ائمه طاهرين، تصميم خود را جامه عمل مي پوشانم؛ در تمام ايران رسميت مذهب تشيع را اعلام كرد، عموم مردم آن را پذيرفتند، نداي مخالفتي جز در مواردي نادر، از كسي برنخاست براي اينكه ايرانيان از ديرباز دوستدار علي و اولاد او بودند.(507)



شاه اسماعيل گذشته از اصرار و علاقه اي كه به رِواج مذهب شيعه و رسميت آن در ايران داشت، در نامه هايي هم كه به پادشاهان سني مذهب مي نوشت به رسمي شدن مذهب شيعه در ايران اشاره مي كرد؛ از جمله در نامه اي كه در سال 917 هجري به"سلطان مصر" نوشته اين دو بيت را ذكر كرده است.



نَحن اناسٌ قَد غَدا شَأننا حب عَلِي بنِ اَبيطالِبٍ



يعيبنَا الناس علي حبه فَلَعنَة اللهِ عَلَي العائِبِ



(ما ايرانيان مردمي هستيم كه، شعارمان را دوستي"علي(ع)" قرار داده ايم، افرادي از مردم دوستي علي را بر ما عيب مي گيرند. لعنت خدا بر عيبجو باد).



"شاه اسماعيل" دو بيت مزبور را در ضمن نامه اي به"سلطان سليم" عثماني نيز نوشته بود.(508)



"شاه طهماسب" فرزند"شاه اسماعيل" هم روش پدر را در رِواج مذهب شيعه تعقيب مي كرد، وي شعرا را تشويق مي نمود كه به جاي مدح و ثناي او، در مدح و منقبت اهل بيت اطهار و مصائبي كه بر ايشان وارد شده، شعر بسرايند؛ از جمله اين شاعران"محتشم كاشاني" بود ه با تشويق"شاه طهماسب"، از غزل سرايي، به گفتن شعر درباره واقعه كربلا پرداخت و اثري همچون دوازده بند معروف را به وجود آورد كه از شاهكارهاي مسلم شعر فارسي است و قبلا در خصوص آن، سخن رفته است.



با توجه به مطالب مذكور و قرائن ديگري كه در دست است، شكي باقي نمي ماند در ا ينكه، اين دو پادشاه، در به پا داشتن مراسم عاشورا مي كوشيده اند؛ اما به چه كيفيت؟‌ بر نويسنده معلوم نيست، و آنچه از مراسم سوگواري بيست و يكم رمضان و دهم محرم در دوره صفويه به دست آورده، از زمان شاه"عباس اول" به بعد است.

پاورقي

(494) ترجمه‌ سفرنامه پتير ودالاواله صفحه 85 و 86ـ مراقبت مأمورين انتظامي از دسته ها هنوز هم معمول است.



(495) نشان دادن تصاويري از واقعه كربلا كه بر روي پرده هاي بزرگ كشيده شده اكنون كم و بيش در قم معمول است اما نه در مجلس روضه بلكه در كنار ميدانكاهها و كوچه ها. در مجالس روضه ايام عاشورا مخصوصاً در تكايا نيز گاهي پرده هائي كه وقايع روز عاشورا و داستان مختار و ا ينگونه امور با دقت و ريزكاريهائي روي آنها كشيده شده، به ديوار نصب مي كنند.



(496) اين تابوت ها كه تا اين اواخر در دسته جات قم آورده مي شد، در زبان مردم قم دغدغه(به ضم هر دو دال و سكون غين اول و فتح غين دوم) ناميده مي شود و شبيه به تخت روانهاي سابق است. در دسته ها، دغه دغه را سياه پوش مي كردند و معمولاً دو كودك در قسمت جلو آن مي ايستادند و با هم نوحه مي خواندند و نيز رسم بود كه در هنگام درگذشت يكي از بزرگان و اعيان تابوت او را داخل دغه دغه قرار مي دادند.



(497) سفرنامه پيترودلاواله ـ‌ خلاصه از ص 123 تا ص 136.



(498) مقصود مرداني است كه خود را به صورت زن درآورده بودند. كه تا اين اواخر هم در دستجات معمول بود.



(499) زندگاني شاه عباس اول: ج3ص 10.



(500) عالم آراي عباسي: ج2,ص 627.



(501) زنگاني شاه عباس به نقل از نسخه خطي خلد برين.



(502) شريف پاشا فرمانده سپاه عثماني اصفهاني الاصل و بالفطره شيعه بود، وي پس از فتح ايروان به دست سپاه ايران، از شاه عباس درخواست كه اجازه دهد,‌بقيت عمر را مجاور حرم مطهر حضرت ثامن الائمه بشود، درخواست او پذيرفته شد و براي او سالانه سيصد تومان وجه و پانصد خروار غله معين گرديد. (عالم آرا: ج 2، ص 656).



(503) عالم آراي عباسي: ج 2، ص 655.



(504) موضوع سياه كردن صورت و بدن در ايام عاشورا در زمان صفويه و اوايل قاجاريه كه چند تن از جهانگردان نوشته اند بعيد به نظر مي رسد، شايد مقصود سياه پوش شدن باشد كه اكنون نيز معمول است و منظور تاورينه از سنگ ظاهراً همان تخته اي است كه دسته‌ سنگ زنها به دست مي گرفتند و قبلاً شرح داده شده است.



(505) گويا مقصود تاورينه از اين عماري همان است كه امروز به نام نخل معروف است,‌نخل، عماري بسيار بزرگ و سنگيني است كه آن را با انواع پارچه و تزيينات ديگر مي آرايند و در حمل آن عده‌ بسياري شركت مي كنند. ظاهراً بزرگترين و با شكوهترين نخلها، نخل شهر يزد باشد. در شهر قم، آوردن نخل رسم نيست ولي دردهات اطراف شهر و ازجمله كهك، نخل وجود دارد.



(506) سفرنامه تاورينه از ص 412 به بعد.



(507) شاه اسماعيل پس از اعلام رسميت مذهب شيعه سپاه قزلباش را تأسيس كرد كه بنا بر معروف كلاهي به رنگ قرمز داراي دوازده ترك به نام دوازده امام بر سر مي نهادند و طبق نوشته اسكندر بيك منشي.(عالم آرا: ج 2، ص 699) شعار قزلباشان در جنگ، الله ـ الله؛ بود.



(508) ابن اياس در بدايع الزهور صفحه 822. ابن اياس كه خود شاهد آمدن قاصد پادشاه صفوي در نزد سلطان مصر بوده است، گفته كه شاه اسماعيل دو بيت تهديدآميز در نامه خود كه به زبان فارسي نوشته بود,‌ذكر كرده و متجاوز از دويست تن از شعرا و ادباي مصر(و از جمله خود ابن اياس) آن را جواب داده اند(قسمتي از جوابها، در بدايع الزهور ابن اياس) آمده است.