5ـ قمه زني يا تيغ زني


مردم قم به قمه زني تيغ زني مي گفتند، اين رسم كه سالها است در قم، متروك شده، چنين بود كه در روز عاشورا از صبح تا ظهر عده اي در حدود پنجاه يا صد و بيشتر، سر تا پا كفن پوشيده و جلو سر يا تمام سر را تراشيده، در يك صف قرار مي گرفتند و هر يك با دست چپ كمربند پهلو دستي خود را مي گرفت و با دست راست شمشير يا قمه اي را كه در دست داشت محكم به بالاي پيشاني و فرق سر مي زد(476)سر و موي خون آلود و كفن سفيد در جلو از بالا به پائين غرق در خون، يك صف طويل صد نفري و بيشتر، حرت شمشيرهاي خون آلوده و خوردن به فرق سر با فرياد حسين و شاه حسين، حيدر، صفدر، منظره رعب آوري را به وجود مي آورد كه همه كس تاب ديدن آن را نداشت و بعضي از مردم از ديدن آن منظره ضعف مي كردند و بيهوش مي شدند.



پاره اي از تيغ زنها دچار احساسات مي شدند و شمشير را با تمام قوا به طرف فرق خود فرود مي آوردند و اين مواقع افرادي كه با چوبهاي قطور پشت صف تيغ زنها ايستاده و مراقب بودند، فوري چوب را به دم شمشير مي دادند.



تا آنجا كه نويسنده اين سطور به ياد دارد، اين چند حله از محله هاي قم در روز عاشورا دسته تيغ زن داشتند: محله تكيه يزديها، محله عربستان بالا، محله ارك، محله ابرقو يا شهرنو(بخش2)، محله شاهزاده حمزه. تيغ زنها از مدتي قبل تمرين تيغ زني مي كردند، در ميان آنان از بچه شير خوار كه والدينش نذ كرده بودند تيغ بزند و تيغي جلو سر او كشيده و در آغوش مادرش بود، وجود داشت تا پيرمرد هشتا ساله، صف تيغ زنها جلو دسته در حركت بود و به دنبال آن سينه زنها و ديگران قرار داشتند؛ تيغ زني و پيشاني شكستن براي سوگواري سابقه طولاني دارد.



قديمي ترين موردي كه نويسنده از پيشاني شكستن به رسم عزاداري اطلاع دارد همان داستان درگذشت پسر اتابك"افراسياب" است كه از رحلة"ابن بطوطه" قبلا در بحث از سينه زني نقل شد.



"ابن بطوطه" در ضمن شرح مراسم سوگواري براي جوان مزبور مي گويد كه بعضي از افراد در مرگ وي پيشاني خود را شكسته بودند. و اما درباره پيشاني شكستن براي امام حسين(ع) اين طور كه معلوم است عده اي از شيعيان در نواحي مختلف در قرنهاي نهم و دهم هجري اينكار را مي كرده اند(از زمانهاي جلوتر نويسنده اطلاعي ندارد) دليل اين امر نوشتة"شمس الدين محمد بن طولون" از نويسندگان قرن دهم هجري است كه در ضمن شرح وقايع سال نهصد و هفت هجري گفته است:



وَ في يَومِ عاشورا اِجتَمَعَ جَماعَةٌ مِن اَوباشِ الاَعجامِ و اَلقَلَندَريه وَ اَظهَروا قاعِدَةَ الرَوافِضِ مِن اِدماءِ الوجوهِ وَ غَيرِ فَقامَ عَلَيهِم بَعضَ الناسِ...(477)



روز عاشورا(سال نهصد و هفت) گروهي از اوباش عجم و قلندريان گردهم برآمدند و به رسم رافضيها، صورت و پيشاني خود را زخم زدند و خون آلوده كردند و كارهاي ديگري نيز از اين قبيل انجام دادند جمعي از مردم در برابر ايشان قيام نمودند. از جملة" اَظهَروا قاعِدَةَ الرَوافِضِ".(رسم رافضيان را آشكار كردند) معلوم مي شود كه اين رسم و قاعده در ميان شيعه معمول بوده است و در روز عاشورا سال 907 در دمشق آن را آشكارا انجام داده اند.



بنابر اين نقل، اينكه مشهور است كه پيشاني شكستن و تيغ زدن، از زمان مرحوم ملا آقاي دربندي(نيمه دوم قرن سيزدهم هجري) معمول شد و قبلا رسم نبود، صحيح نيست و قرنها پيش از مرحوم دربندي حتي زماني كه شيعه در محدوديت كامل به سر مي برد و در شهر دمشق كه يكي از مراكز عمده اهل تسنن بود، در سوگ حسين(ع) پيشاني مي شكسته و صورت را خون آلود مي كرده اند.



شهر دمشق كه چون در آن وقت(سال 907) در تصرف پادشاهان عثماني بود، در عداد مراكز دشمنان شيعه و ايران قرار داشت، زيرا در آن زمان شديدترين جنگها ميان سلطان عثماني و شاه اسماعيل صفوي كه تازه مذهب شيعه را مذهب رسمي در ايران قرار داده بود، جريان داشت و به قول ابن طولون مذكور، سيصد و شصت قاري ترك عثماني، با سرپرستي خود او(ابن طولون) در مسجد جامع اموي، در چهل روز ختم اَنعام مي گرفتند و به شاه اسماعيل(يا به گفته ابن طولون، خارجي اسماعيل صوفي) نفرين مي كردند.(478)



در هر حال همانطور كه گفته شد، پيشاني شكستن از قديم، گاهي در سوگواريها اجرا مي شده است. ولي ظاهرا از زمان صفويه به بعد، اختصاص به روز عاشورا پيدا كرده و خيلي به ندرت در غير عاشورا انجام يافته است؛ از موارد خيلي نادري كه در غير عاشوراء تيغ زده اند، آن طور كه مشهور است تيغ زدن مردم اصفهان در فوت آقانجفي، عالم معروف اصفهان در اوايل قرن چهاردهم هجري است.

پاورقي

(476) مبتديان را سلماني به جلو سرشان چند بار تيغ مي كشيد و افراد با سابقه خود با شمشير يا قمه پيشاني و سرشان را مي شكافتند.



(477) مفاكهه الخلان:‌قسم 1ـ صفحه 244.

(478) همان كتاب ج 2,‌ص 74، مقصود از ختم انعام آن است كه جمعي با هم در حدود چهل نفر كه همه بتوانند قرآن را به طور صحيح تلاوت كنند، براي برآورده شدن حاجتي يا سلامتي مسافري، سوره مباركه انعام را بخوانند اما نه با صداي بلند، بلكه با هم و آهسته. ولي در ختم انعامي كه عثمانيها گرفتند، بين هر دو نام خدا كه در اين سوره مي رسيدند به شاه اسماعيل نفرين مي كردند: و اذا وصلوا الي بين الجلالتين دعو علي الصوفي المذكور مقصود اين است كه چون به آيه 125"قالوا لن نؤمن حتي نؤتي مثل ما اوتي رسل الله اعلم حيث يجعل رسالته" و دو كلمه الله مي رسيدند نفرين يا دعا مي كردند. ابن اياس(در بدايع الزهور) و ديگر نويسندگان عثماني تا آنجا كه نويسنده آثارشان را ديده، به"شاه اسماعيل"، خارجي و صوفي اطلاو كرده اند