وصف چند مجلس وعظ


در پايان اين بحث به نظر مي آمد كه به وصف چند مجلس وعظ كه در قرون گذشته انعقاد يافته، پرداخته شود تا نمونه اي از كيفيت مجالس وعظ در گذشته ارائه شده باشد؛ از اين مجالس يكي مجلس وعظ"ابن الجوزي" است كه جهانگرد معروف قرن ششم"ابن جبير" خود آن را ديده و وصف كرده است.



ديگري مجلس واعظي است كه در بغداد جمله اي را گفت كه جز"علي(ع)" آن را نگفته است و آن جمله سلوني قَبلَ اَن تَفقِدوني است و عكس العملي كه مستمعين در قبال او نشان دادند.



مجلس سوم مربوط است به جلسه وعظ"حاج شيخ جعفر ششتري" عالم و واعظ معروف ايران در زمان ناصرالدين شاه.



در مورد ابن الجوزي بي مناسبت نيست گفته شود كه خود او در كتاب صيدالخاطر، در چند جا مجلس وعظ خود را وصف كرده است وي درباره خود مي گويد كه من هيچ وقت از مطالعه كتاب سير نمي شوم و بيشتر از بيست هزار كتاب مطالعه كرده ام و هرگاه به كتابي دست مي يابم كه قبلا آن را نديده بوده ام مثل آن است كه به گنجي دست يافته ام.(392)



در مجلس وعظ من خلق بي شماري گرد مي آيند و بر گناهان خود گريه و ندبه مي كنند. اغلب، جمعي از اهل مجلس كه شمارةِ آنان به پنجاه و صد مي رسد و در پاره اي از روزها، بيشتر از صد تن، به دست من توبه مي كنند، عموم اينان جواناني هستند كه در فسق و فجور غرق شده بوده اند.(393)



مصحح كتاب صيدالخاطر در ضمن مقدمه مفصلي كه بر آن كتاب نوشته از قول خود"ابن الجوزي" در كتاب لَفتَه الكيد چنين گفته است كه بيش از صد هزار تن به دست من توبه كرد: و دويست نفر از اهل ذمه به دستم مسلمان شدند.



اينك وصف مجلس وعظ"ابن الجوزي"، آن طور كه"ابن جبير" ديده بوده است:



صبح روز شنبه سيزدهم ماه صفر سال 580، مجلس وعظ"جمال الدين ابوالفضائل بن علي الجوزي" را كه در مقابل منزل خود او در بغداد، در سمت مشرق دجله، وصل به قصرهاي خليفه تشكيل مي گردد مشاهده كردم، ‌اين مجلس هر روز شنبه منعقد مي شود.



در مجلس"ابن الجوزي" چنين مقرر است كه وي چون بر عرشه منبر قرار گيرد، عده اي از قاريان قرآن كه شماره ايشان از بيست تن تجاوز مي كند، شروع به قرائت آيه هايي از قرآن مي كنند، به اين نح كه هر دو يا سه نفر از قاريان، آيه اي را با آهنگ دلنشيني تلاوت مي كنند، سپس چند نفر ديگر از قراء آيةِ ديگري مي خوانند و اين امر به همين ترتيب ادامه مي يابد، تا اينكه همه آنان به نوبت آيه هايي از قرآن را تلاوت كنند؛ آنگاه خود"ابن الجوزي" به سخن آغاز مي كند و بهمان ترتيبي كه قاريان آيه ها را خوانده اند همانها را در ضمن خطبه اي كه انشاء مي كند، مي آورد و خطبه را با قافيه آخرين آيه كامل و تمام مي كند.(394)



بعد از تمام شدن خطبه، شروع به وعظ مي نمايد، سخن او چنان است كه دلها را از شوق مي برد و جانها را(از تأثر) مي سوزاند؛ فرياد و ضجه به آسمان مي رود، گناهكاران به توبه صيحه مي زنند، به پاي او مي افتند، و جمعي بي هوش مي شوند.



در اثناء مجلس او، مستمعين مسائلي از او مي پرسند و نامه هايي براي وي مي فرستند كه با يك چشم به هم زدن، به همه آنها جواب مي دهد.(395)



ابن جبير، مجلس دگيري از ابن الجوزي را نيز وصف مي كند و توبه گناهكاران را به دست او متذكر مي شود و تأثير سخن او را در مستمع، به وجوه مختلف بيان مي نمايد.



سپس مي گويد كه: اگر من، درياهاي خوفناك و بيابانهاي هولناك را نپيموده بودم؛ مگر براي ديدن و استماع مجلس وعظ و سخن ابن الجوزي، باز هم سود بزرگي از اين مسافرت طولاني، نصيبم شده بود.(396)

پاورقي

(392) صيدالخاطر: ج3,‌ص 607 و 608.



(393) همان كتاب: ج1، ص 72.



(394) ابن جبير كلمه قافيه را در اين مورد بكار برده است كه ظاهراً صحيح نباشد: ثم اكمل الخطبه علي قافيه‌ آخر آيه منها.



(395) تا قرن هفتم و هشتم رسم بود كه مستمعين از واعظ سئوال مي كردند يا به سخن او ايراد مي گرفتند و او جواب مي داد، شيخ عبدالجليل رازي گويد كه در سال 550 به روز آدينه بعد از نماز، به مدرسه بزرگ خود، نوبت مجلس بود و در آن به مذهب اباحتيان، طعن مي رفت، در ميان، مجبري متعصبي بر پاي خاست و گفت اي خواجه امام، اين قوم درخيرالعمل سر به گريبان تو برآورده اند، سپس جواب خود را به آن مرد ذكر كرده است(كتاب النقض: ص 102) ابن جبير نيز در ضمن وصف مجلس وعظ رضي الدين قزويني به اين رسم اشاره كرده است، همچنين در مجلس وعظ واعظ بغدادي كه شرح داده خواهد شد، اين رسم ديده مي شود. گويا از عهد صفويان به بعد رسم مزبور به تدريج از ميان رفته است.



(396) رحله ابن جبير: ص 176ـ ابن جبير از اندلس(قسمتي از اسپانيا ـ ولي مسلمانان به همه اسپانيا اندلس مي گفتند) تا بغداد آمده بود.