در عصر صفويه


صفويه به قم توجه بسيار داشتند و اين شهر در آن دوره؛ به دنبال زمان تيموريان و قره قوينلو كه در آن وقت؛ سخت رو به آباداني نهاده بود، راه كمال را پيمود و از لحاظ آباداني و كثرت جمعيت، از شهرهاي مشخص ايران شد،



پادشاهان معروف صفوي به قم مي آمدند و مدتي در آن مي ماندند و به كارهاي خود مي رسيدند، از جمله"شاه اسماعيل"، نخستين پادشاه"صفويه" در پاره اي از زمستانها در قم توقف مي كرد.



"شاه عباس اول" در سال 999، حكام و سلاطين عراق را در قم به حضور پذيرفت(292)و در سال 1004 هجري، سفيران سني مذهب ازبك و عثماني در قم، به حضور او رسيدند، در مجلسي كه سفيران مزبور را در قم، بار داده بود"شاني" شاعر معروف آن عصر، اشعاري را كه در مدح"علي(ع)" ساخته بود خواند، چون به اين بيت رسيد.



اگر دشمن كشد ساغر وگر دوست به طاق ابروي مردانه اوست



شاه وجد و خرسندي بيسار نشان داد،(شايد براي اينكه سفيران عثماني و ازبك حضور داشتند)، درتحسين شاعر مبالغه كرد و دستور داد در همان مجلس، شاعر را به زر كشيدند و زرها را به رسم صِله به وي بخشيدند(293).



شايد در پذيرفن سفيران مزبور در قم هم مصلحتي بوده است.



"شاه عباس دوم" نيز مدتي از سال را در قم توقف داشت، در يكي از مواقعي كه وي در قم بود، آزمايش توپخانه در حضور او انجام يافت، و در همين ايام به"مولي محسن فيض" در نماز جماعت، اقتدا كرد(294).



در عصر صفويه، حكمرانان و داروغگان قم از ميان رجال بزرگ انتخاب مي شدند؛ از شواهد اين امر يكي است كه در زمان سلطان"محمد خدابنده"(فرزند"شاه طهماسب" و پدر"شاه عباس اول") در سال 987 سِنان پاشا، سردار معروف عثماني از طرف سلطان"مراد سوم" سلطان عثماني، از دولت ايران خواهش كرد يكي از مردان بزرگ قِزِل باش را براي مصالحه، نزد سلطان عثماني بفرستد، اولياي دولت ايران،"ابراهيم تَرخان"(295)تركمان حاكم قم را كه مردي كاردان و عاقل بود، با تحف و هدايا و نامه اي فرستادند(296).



مؤلف كتاب"نقَاوة الآثار"؛ موضوع مزبور را چنين نوشته است كه"ابراهيم بيك" ولد"حيدر سلطان" تَرخان تركمان كه جواني قابل و كاردان و در عالم سفارت و آداب آن؛ سرآمد اَبناي زمان بود، به لقب خاني، سرافراز گويد، و دارالمؤمنين قم و توابع كه الكاي(297)پدرش بود به او شَفَقََت فرمودند و به رسم رسالت مصحوب ايلچي"چغال اغلي"؛ متوجه استنبول شد(298)(در كتاب مزبور به جاي"سنان پاشا، چغال اغلي" آمده است).



ديگر آنكه"عليقلي" سلطان ذوالقدر، از حكمراني قم، به مهرداري"شاه عباس" رسيد(299).



همچنين در سال 1051 در زمان"شاه صفي"،"عباسقلي بيك" داروغه قم، به امير الامرائي خراسان برگزيده شد(300).



اين امر در دوره قاجاريه هم ادامه داشت، مثلا در زمان"فتحعليشاه" حكام قم رجالي از قبيل"حاج حسين خان صدر اصفهاني" و"امين الدوله" پسر صدر و"شاهزاده كيكاوس ميرزا" بودند.(301)در زمان"محمد شاه" و"ناصرالدين شاه" نيز به همين منوال بود.



ظاهرا اين رجال چون مورد بي مهري پادشاه قرار مي گرفتند، به قم كه به قول"شاردن"، تبعيدگاه رجال بود،(302)فرستاده مي شدند و چون دوباره با آنان، بر سر لطف مي آمدند، شغلي مناسب حالشان به ايشان تفويض مي كردند، ازجمله اين كه"شاه سليمان صفوي" دو حكيم باشي را كه نتوانسته بودند"شاه عباس دوم" را معالجه كنند، به قم تبعيد كرد، همچنين"شاه عباس دوم"،"محمد بيك" صدر اعظم خود را به قم تبعيد نمود ولي جانشين او وي را مورد عنايت قرار داد و والي يكي از ولايات بزرگ گردانيد.(303)



از فتنه افغان به بعد، قم رو به ويراني نهاد و كسي به آن توجهي نداشت، اين امر در دوره قاجاريه نيز تقريبا ادامه داشت و نويسندگان و جهان گرداني كه قم را در آن زمان وصف كرده اند، به خرابي و ويراني آن اشاره نموده اند، شاعران عصر قاجار هم قم را شهري خراب دانسته اند.(304)



بايد دانست كه قاجاريه گاهي به قم توجه مي كردند و علاقه اي نشان مي دادند؛‌ از جمله"فتحعليشاه"، به موجب نذري كه كرده بود، گنبد"حضرت معصومه(ع)" را مطلا كرد، اقدامات ديگري نيز در اين شهر معمول داشت.



در بخش مربوط به حضرت معصومه از كتاب"تاريخ جامع قم" درباره بناهاي مربوط به حرم آن حضرت از جمله مطلا كردن گنبد و نيز قصيده معجزيه به اين مناسبت كه تمام نيم بيتيهاي آن كه بالغ بر يكصد و بيست نيم بيت مي شود به حساب ابجد 1218 مي شود كه سال بناي آن است، و اين يك معجزه به حساب مي آيد به تفصيل سخن گفته خواهد شد.



"ناصرالدين شاه" نيز براي آباداني قم، دستورهايي داد و كارهايي انجام يافت با همه اينها، قم در اين دوره، شهري ويرانه مانند و غبار آلود بوده است كه تفصيل مطلب در بخش مربوط به تاريخ اجتماعي قم در عنوان(قم در يكهزار و سيصد سال) خواهد آمد.


پاورقي

(292) نقاره الآثار: ص 332.



(293)‌زندگاني"شاه عباس اول": ج 2,‌ص 30، داستان شاني شاعر و به زر كشيدن او و حسد بردن شاعران ديگر بر وي، درعالم آراي عباسي(ج1، ص 515) آمده ولي از قم و سفيران عثماني و ازبك ذكري نرفته است.



(294) عباسنامه ـ درموارد گوناگون از اين كتاب. آمدن"شاع عباس دوم" به قم و توقف وي در اين شهر ذكر شده است از جمله در صفحه هاي 2ـ 21ـ 185ـ 186ـ 264.



(295) ترخاني منصبي بوده كه صاحب آن از تقصيراتي كه مرتكب مي شد(جز در موارد مخصوصي)‌معاف بود( فرهنگ بهار عجم) ترخان نام قبيله اي نيز بوده است.



(296) زندگاني شاه عباس اول: ج 1,‌ص 66.



(297) الكا، لفظي و به معني سرزمين است و در اصطلاح تقريباً مرادف بااقطاع بوده است.



(298) نقاوه الآثار: ص 112.



(299)‌ زندگاني شاه عباس اول: ج2، ص 212.



(300)‌ ذيل عالم آرا: ص 253.



(301) زنبيل حاج فرهاد ميرزا: ص 128.



(302) سياحتنامه: ج3,‌ص 80.



(303) شاردن: ج 7، ص 321.



(304) از جمله فتعليخان صبا گويد:

بيمار خفته بودم اندر خرابه قم كز هاتفي شنودم آواز لاتنم,‌