قم تختگاه و دارالسلطنه شد


قم در عصر تيموريان مدتي مقر حكومت و دارالسلطنه بود با اين توضيح كه در سال 846 هجري؛"ميرزا سلطان محمد"، پسر"بايسنغر" چون از طرف جدش شاهرخ، به حكومت عراق تعيين شد، قم را تختگاه خود قرار داد(281)به همين مناسبت"سيد ظهير الدين"، به شهر قم دارالسلطنه، اطلاق كرده است.(282)



صاحِبِ تاريخ جديد يزد، در اين باره چنين نوشته است كه"سلطان محمد بهادر"؛ از طرف شاهرخ به سلطنت قم و سلطانيه و همدان و قزوين و ري و مازندران، رسيد، وي با اميرزادگان؛ متوجه قم شد، چون به حوالي قم نزديك شد، سادات و قضات و مشايخ و اكابر و اهالي از قم و كاشان و ساوه و ري با نثار پيشكش، به استقبال آمدند و قمِ خراب، معمور شد و رعاياي مرفه الحال گشتند.



"سلطان محمد"،"شرف الدين علي يزدي" را؛ از يزد به قم دعوت كرد و او با عزت و احترام وارد قم شد، بعد از وفات"شاهرخ" در سال 850،"امير چخماق"(283)وارد قم شد و مردم را طلب كرد و به نام"شاهزاده محمد بهادر"، منادي كرد و امراء از اطراف به قم آمدند و اظهار انقياد كردند.



در سال 853"سلطان محمد". در جنگ با شاهزاده بابر كشته شد وسپاه جهانشاه، قم را محاصره كرد و قتل و سبي واقع شد(284).



به موجب اين نقل،"سلطان محمد بهادر"، ابتدا از طرف شاهرخ به حكومت اين نواحي منصوب شد و قم را مركز خود قرار داد و بعد از مرگ شاهرخ از طرف"امير چخماق"، سلطنت ايران به نام اوندا شد و مردم اظهار انقياد كردند.



"سلطان محمد" در مواقعي كه در قم نبود، كسي را از طرف خود، به حكومت مي گماشت، از جمله هنگامي كه جهانشاه در سال 851 به قم حمله كرد،"ملك شاه غازي" از طرف"سلطان محمد" حاكم قم بود(285).



"سلطان محمد" قدرت و غرور بسياري داشت و اين امر از نامه و نشاني كه براي جهانشاه فرستاد و متن آن را حسن بيك روملو ذكر كرده به خوبي معلوم مي شود(286). نامه مزبور در آثار ديگر مربوط به آن دوره، به اختلاف آمده است."سلطان محمد" مدت پنج سال در فارس و عراق سلطنت كرد(287).



جهانشاه قره قوينلو هم به قم توجه داشت؛"اوزون حسن" نيز همان طور كه گفته خواهد شد اغلب در زمستان و بهار در قم اقامت مي كرد يا به قول"سيد ظهير الدين"، موكب همايون حسن بيك در قم نزول اجلال داشت(288).



درباره دارالسليطنه بودن قم در دوره تيموريان و سلسله هاي هم عصر ايشان، مقاله اي ممتع و محققانه، به قلم نويسنده اي دقيق و با اطلاق و به امضاي حميد(ظ ـ‌ مستعار)، در شماره 2190 روزنامه استوار قم، چاپ شده است.



در اين دوره گويا سپاه قم اهميتي داشته و منشأ آثاري بوده است، زيرا نام سپاه قم در مدارك مربوط به آن زمان مكرر آمده و شرح اين مطلب از بحث ما خارج است.



در دوره سلسله قره قوينلو شهر قم؛ تقريبا پايتخت زمستاني پادشاهان معروف آن سلسله بوده است اين امر از آثار مربوط به دوره مزبور از قبيل، تاريخ جهان آرا و احسن التواريخ(ج 11) و سفرنامه و نيزيها به خوبي معلوم مي شود.



از جلمه روملو گفته است كه پير بوداق(پسر جهانشاه) براي ملاقات پدر از شيراز به قم آمد(289)همچنين گويد: در سال 874 حسن پادشاه،(اوزون حسن) از شيراز متوجه قم شد و در خانه هاي الياس خواجه، نزول اجلال فرمود و هر چهارشنبه، بر سرير سلطنت كه در پيشگاه خانه مي زدند، نشسته با رعام مي داد تا دادخواهان ممالك محروسه در آن روز، عرض حاجات مي نمودند به حصول مقاصد و به وصول مطالب، عايد مي گشتند.



سه ماه زمستان و دو ماه ربيع(بهار) بر اين منوال مقرر بود و هرشب جمعه، سادات و علماء و اكابر و اشراف را كه به پايه سرير عدالت مصير مي امدند به مجلس همايون دعوت مي نمودند و مسامع حضار، به فوائد لطائف و مواعظ و ذكر صلحاء و ابرار مزين مي داشت(290).



كنتاريني گويد: در دسامبر1474(878 هجري) با اعلي حضرت(مقصود اوزون حسن است) وارد قم شديم و به زحمت توانيستيم خانه كوچكي باي خود و همراهان در اختيار گيريم، سپس كنتاريني از وضع اوزون حسن در قم و اينكه هر روز، حداقل چهارصد نفر سر سفره او غذا مي خوردند و كيفيت غذا خوردن خود او شرحي داده است(291).

پاورقي

(281)‌ جامع مفيدي صفحه 299.



(282) تاريخ گيلان صفحه 251.



(283) امير چخماق از سرداران و اميران معروف تيموري است كه در زمان امير تيمور و شاهرخ حكومت يزد را داشت و در آن ناحيه بناهاي خير، بسيار از خود باقي گذاشت. براي اطلاع از شرح حا ل و آثار او به كتاب جامع مفيد مراجعه فرمائيد.



(284) تاريخ جديد يزد، تحت عنوان(آمدن سلطان غياث الدين محمد بهادر به سلطنت قم) خلاصه از صفحه 230 تا 265. سبي به معني اسير كردن است.



(285) احسن التواريخ ج 11 صفحه 278.



(286) همان كتاب و همان صفحه.



(287) همان كتاب صفحه 311.



(288) تاريخ طبرستان صفحه 314(اوزون حسن يا حسن الطويل يا حسن دراز ـ در عداد سلاطين شيعه مي باشد ـ‌قره قوينلوها به طور كلي,‌جزء سلسله هاي پادشاهان شيعه محسوب مي شوند).



(289) احسن التواريخ ج 11 صفحه 328.



(290) همان كتاب صفحه‌ 508.



(291) سفرنامه و نيزيها صفحه 142.