خاندان صفي


گفته شد كه متَرجمِ"تاريخ قم"، آن را به نام ابراهيم صفي تَرجمه كرده است اين ابراهيم صفي چه كسي بوده و چه مقامي داشته است؟ برنويسنده معلوم نيست، آنچه مسلم است اين است كه خاندان صفي در قرنهاي هشتم و نهم در قم شهرتي داشته اند و افرادي از اين خاندان در اين شهر نفوذ و قدرت و مقامي دارا بوده اند.



امروز در قم، بيرون محله دروازه كاشان، در وسط يك باغ سه بقعه وجود دارد كه از نظر بناء و كتيبه و گچ بري جزء بناهاي نفيس و تاريخي است و از طرف اداره باستانشناسي محافظت مي شود، گنبدِ يكي از آنها خراب شده بود و اخيرا گنبدي بر روي آن ساخته اند و دو گنبد ديگر از قرنها قبل برپا بوده است كه چون روي گنبدها با كاشي سبز پوشيده شده، باغي كه اين گنبدها در وسط آن قرار دارد، به باغ گنبد سبز معروف است.



تا حدود نيم قرن قبل راه قم به كاشان از كنار اين باغ مي گذشته است و طبعا مسافران و جهانگرداني كه از قم به كاشان مي رفته اند باغ مزبور و گبندهاي آن را مي ديده اند و از اين جهت وصف باغ گنبد سبز و گنبدهاي آن كه بعضي از جهانگردان آن را مقبره شيوخ ناميده اند در سفرهاي مربوط به دوره صفويه تا اواخر قاجاريه كم و بيش ديده مي شود حتي لانه هاي لك لك كه از چند قرن قبل در رأس گنبدها بوده هنوز هم هست، در پاره اي از سفرنامه ها ذكر شده است.



از كتيبه هاي موجود در داخل بقعه ها معلوم مي شود كه اين سه بقعه مقبره خانوادگي آل صفي بوده است، اينك نامهايي از آن خاندان كه در كتيبه هاي مذكور آمده است(به نقل از كتاب"تاريخ قم" به نام مختارالبلاد نوشته مرحوم ناصرالشريعة:(29)



در يكي از اين كتيبه ها نام علي صفي و علي بن ابي المعالي بن علي بن صفي آمده است و تاريخ آن 761 است.



در ديگري نام خواجه جمال الحقِ و الدينِ علي و پسرش امير جلال و برادرش خواجه عمادالدين محمود و خواجه صفي الدين و تاريخ 797 ديده مي شود؛‌ قسمتي از كتيبه ها ريخته و معلوم نيست چه نامهايي در آنها بوده است.



از مجموع القاب و نعتهايي كه در كتيبه هاي مذكور آمده و نيز در مقدمة"ترجمه تاريخ قم" مترجم براي ابراهيم صفي و پدر و جدش ذكر كرده، معلوم مي شود كه اين خاندان در قم و عراق صاحبِ قدرت و نفوذ بسيار بوده اند و شايد نيمه استقلالي داشته اند.



مترجم"تاريخ قم"، ابراهيم صفي را چنين ستوده است: شهريار علي الأطلاق صاحِب قرآنِ اعظم(كه اين نعمت مخصوص پادشاهان است) اعدل، اعلم، ماده امن و امان، صاحب الفتوح المشهوره و الوقايع المذكورة(كه معلوم مي دارد سرداري بزرگ بوده است) مولي ملوك العجم موئِل صناديد العجم(30)(از اين نوع القاب معلوم مي شود كه سمت وزارت داشته است).



و نيز دركتيبه ها بدينگونه وصف شده اند:الصاحب الأعظم ـ الصاحِب الشهير، الصاحِب الأعظم و الدستورِِ الأَعلم، كه اينها از نعوت وزيران دانشمند است.



از مجموع اين نعتها مي توان استنباط كرد كه افرادي از اين خاندان با سمت سرداري و وزارت باقدرت و عزت در قم ميزيسته اند(31)و نيرو و سپاهي داشته اند.



از افراد اين خاندان نام و مختصري از شرح حال خواجه علي صفي در"تاريخِ رويان" مولانا اولياء الله و"تاريخ طبرستان" سيد ظهير الدين ذكر شده است.



در دو كتاب مزبور چنين آمده كه در سال 759 مردم ترك بر جلاالدوله اسكندر امير كجور طغيان كردند، تركان به خواجه علي صفي حاكم و سردار قم و صاحب اعظم، سپهسالار عراق استظهار جستند خواجه علي، يكي از نوكران خود را به نام ركنِ كرد كه در سلك جوانمردي و دلاوران و اهل اصفهان بود، با صدسوار به ياري آنان فرستاد، تركان شكت خوردند و جمعي از ايشان اسير شدند خواجه علي صفي نزد جلال الدوله فرستاد و معذرت خواست و استرداد اسيران را آزاد ساخت و اجازه داد جسد ركنِ كرد كه در جنگ كشته شده بود براي دفن به قم حمل نمايند.(32)



محتمل است خواجه ابراهيم صفي كه تاريخ قم براي او ترجمه شده، نواده اين علي صفي باشد.



زيرا او پسر خواجه عمادالدين محمود، پسر خواجه شمس الدين محمد، پسر علي صفي است(33)و گفته شد كه ترجمه به طوري كه در مقدمه مترجم ذكر شده در سالهاي 805 و 806 انجام يافته و داستاني كه از خواجه علي صفي به نقل از"تاريخ رويان" نوشته شد، در سال 759 وقوع يافته است و فاصله چهل و چند سال براي اينكه ابراهيم را نواده همين علي صفي بدانيم كافي به نظر مي رسد، ضمنا طبق نوشته حسن بيك روملو، بقعه بيرون دروازه كاشان، خانقاه في علي بوده(شايد يكي از بقعه ها) و بنابراين، خاندان او مشرب تصوف و عرفان داشته اند(اگرچه خانقاه همه جا به محلِ گرد آ‌مدن دروايش اطلاق نشده است).(34)



همچنين روملو در شرح وقايع سال 816 از خواجه محمد قمي(صاحب اختيار قم) كه مردي محتشم وبزرگ بوده نام مي برد كه ظاهرا او نيز از آل صفي بوده است و داستان او بعدا ذكر خواهد شد، نويسنده مزبور در ضمن وقايع سال 857 از خواجه يحيي قمي، راتق و فاتق آن مملكت(يعني قم) نيز اسم برده است، از مجموع اين قرائن مي توان نتيجه گرفت كه قرنهاي هشتم و نهم، افرادي از خاندان صفي و شايد خاندانهاي ديگر، در قم نفوذ كامل داشته اند و اختيار واقعي قم در دست ايشان بوده است.(35)

پاورقي

(29) صفحه 135 چاپ دوم.

مرحوم ناصرالشريعه متن كتيبه ها را نوشته است و ما تنها اسامي را از آن استخراج كرديم.



(30)‌ ترجمه تاريخ قم: ص 2 و 3.



(31) در دوره صفويه و قاجاريه به حكمرانان قم و شهرهاي ديگر وزير هم گفته مي شد، در تاريخ گيلان فومن آمده است كه شاه عباس وزارت دارالمؤمنين قم را به خواجه مسيح شفقت فرموده؛ ظاهراً قبل از صفويه نيز چنين رسمي بوده است.



(32) تاريخ رويان: ص 194 و 195 و 196 و تاريخ طبرستان: ص 64.



(33)‌ تاريخ قم: ص 3.



(34) احسن التواريخ: ج 11، ص 88، در نسخه چاپي به جاي دروازه كاشان دروازه كنگان چاپ شده است.



(35) هنوز در قم آثاري از خاندان صفي باقي است، از جمله بقعه احمد بن قاسم و بقعه سيد سربخش، كه هر دو از بناهاي خواجه علي صفي است.(از مقاله آقاي مدرسي طباطبايي در شماره 3 دوره نهم مجله وحيد).