قم و حضرت معصومه (س) از نگاه روايات(19)


سهيلا صلاحي اصفهاني

كارشناس ارشد زبان شناسي

رتبه اول (مقاله ادبي) سطح اساتيد و محققان‌



مگر فرقي هم مي كند تمورث پيشداري قم را بنا كرده باشد يا بهرام گور ساساني. درعصر هخامنشيان ساخته شده باشد يا به دستور كيخسرو, پادشاه كياني. (20) آنچه مهم است پيوند طبيعت اين سرزمين با اسم و رسم آن است. قم جايگاه گرد آمدن آب و سبزه است كه نشان زندگي و طراوت و پويايي است (21) و راهيان و مهاجران قم نيز زندگان جاودانة‌ تاريخند كه با "ماندن" و "پوسيدن" سخت بيگانه اند و تو اين همه را خوب مي دانستي!

مي دانستي كه شيطان ـ‌ آنگونه كه رسول خدا در سفر ملكوتي خود ديد ـ‌ در مقابل قم به زانو درآمد. (22) مي دانستي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قم را شهر شيعيان ناميده و فرموده است: "اگر قمي ها نبودند هر آينه دين خدا از بين رفته بود." (23)

مي دانستي كه علي عليه السلام‌, به هنگام نزول فتنه و نموداري بلا و گرفتاري, شهر قم را سالم ترين مكانها معرفي نموده. (24) مي دانستي كه جعفر صادق عليه السلام درحق قم و قميان دعاي خير كرده و فرموده: " سلام خداوند بر اهل قم, خداوند آنان را زا باران رحتمش سيراب گرداند و بركاتش را بر آنان فرود آورد و بديهاي آنان را به خوبي مبدل گرداند. آنان اهل ركوع و سجود و قيام و قعود هستند. آنان فقيهان و عالمان و هوشمندانند، آنان اهل بينش و روايت و عبادت نيكو هستند." (25)

و اينگونه بود كه سراغ از قم گرفتي. و راهي اين سرزمين شدي. گويي همه حوادث تاريخ حساب شده پيش مي رود. بيست و سه سال از هجرت پيامبر به مدينه گذشته بود كه قم به دست ابوموساي اشعري فتح شد.(26) نمي دانم آن روز كسي گمان مي كرد كه چنين قداستي به قم روي خواهد آورد يا خير؟ اما ديري نپاييد كه اين شهر مامن شيعيان به ستوه آمده از جور و ستم خلفاي اموي و عباسي گشت و گروههايي از اعراب بني اسد و عترة و آل مذجح و قيس و البته اشعريون, كه تاب زور و تزوير را نمي آوردند توجهشان به قم معطوف شد.(27)

و تو امروز در ميان اينان هستي. در ميان شيعيان ولايت و در منزل موسي بن خزرج, بزرگ اشعريان قم. (28) هفده روز است كه به قم آمدي و تنها خدا مي داند شانه هاي ظريف تو چگونه انبوه غم را با خود به اين سو و آن سو مي كشد.

انگار همين ديروز بود, چشمانت را به در دوخته و در انتظار آمدن پدر بودي كه خبر شهادت او را در زندان هارون شنيدي و تو ماندي و رنج يتيمي.

تو ماندي و پيراهن عزا. تو ماندي و اشكهاي بند نيامدني. تو ماندي و دل ده ساله اي كه خاطره كلام شيرين "فداها اَبوها" به آتش مي كشاند. (29) و اين همه را تنا محبت و عشق رضا آرام مي كرد. برادر بزرگي كه شان و منزلت تو را دريافته بود آنگاه كه قريب چهل و چند سال پيش از تولد فرمود: "نام او فاطمه دختر موسي است كه با شفاعت او, همه شيعيان ما وارد بهشت مي گردند".

رضا بزرگت مي داشت, عزيزت مي كرد و شناساي حق تو بود. او مي دانست همتا و كفوي براي تو نيست كه تو را به عقد او درآورد, پس توجهش را به تو افزونتر كرد و تو با عنايت او در صحنه هاي علم و عرفان و ايمان و سياست ممتاز شدي. اما روزگار با سيرت غريبش به آرامش تو حسد مي ورزيد. حكم, جدايي رضا بود و دوري او از تو, از مدينه, از سول خدا, از پدرانش. و به جبر مسافر مرو شد. و باز اندوه و غم جانب را فرا گرفت. فراق برادر, فراق رضا , فراق امام... پس هجرت براي چيست؟ مگر زمين خدا آنقدر وسيع نيست كه سايه ولايت را و بوي ولي را نزديكتر بتوان يافت؟

يكسال بعد به راه افتادي. (30) با كارواني از برادران و برادر زادگان پاكت.

رنج سفر فرسوده ات كرد اما تو بي امان آمدي تا نزديكيهاي اينجا, تا ساوه.

از مدينه فرسنگها فاصله گرفته و دلگرم زيارت رضا بودي كه مزدوران خليفه و دشمنان رسالت آرام نماندند. به كاروان تو حمله كردند و بي رحمانه فرزندان پيامبر را به شهادت رساندند و تو بهاي سنگين تشرف به محضر امام را پرداختي و بيش از هميشه به زينب فاطمه شبيه شدي.

جسمت نحيف تر از آن بود كه بتواني تا خراسان بروي. پس به اينجا آمدي و بايد مي آمدي تا قم حرم اهل بيت گردد آن گونه كه مكه حرم خدا, مدينه حرم پيامبر و كوفه حرم اميرالمؤمنين گشت...(31)

تو ساعتي بيشتر زنده نيستي و من ترديدي ندارم كه اهل قم, با همه مهربانيشان شايستگي نمازگزاران بر جنازه مطهر تو را ندارند. تو گفتي: "انا المعصومه" (32) و معصومه را جز معصوم به خاك نمي سپارد. گويي از دور رضا را و فرزندش جواد را مي بينم كه سواره مي آيند تا بر تو نماز بخوانند...(33)

سالها از رفتن تو گذشته و من امروز به زيارت تو آمده ام. دختركي ده ساله در كنار حرمت ايستاده و باور دارد زيارت تو برابر با كسب بهشت است. (34)

باور دارد زيارت تو مانند زيارت رضاست. (35)

باور دارد شفاعت تو جمله شيعيان را در برمي گيرد. (36)

باور دارد تو طاهره حميده اي, نيكوكاري و پاك و پاكيزه. (37)

پس از تو قم مدفن پيشوايان شريعت و مضجع زراري پاك پيامبر گرديد.

پس از تو دسته دسته سادات به قم مهاجرت كردند. (38) پس از تو قم, شهر عشق و شهادت شد. دارالمؤمنين شد. سايه بان حصيري مرقد تو كه به همت زينب دختر جواد عليه السلام بر پا شده بود, (39) بارها و بارها بازسازي شد و امروز عظمتي عجيب يافته. چه كسي گمان مي كرد بابلان چنين منزلتي بيابد؟ (40)

در جاي جاي شهر, صداي رساي صادق به گوش مي رسد كه فرمود:

"د رآينده اي نه چندان دور, كوفه از مؤمنان خالي شود و علم و دانش در آنجا ناپديد گردد چنانكه مار به سوراخ خود رود. پس علم و دانش در شهري كه آن را قم گويند ظاهر مي گردد و آنجا كانون علم و فضل مي شود و به گونه اي كه جاهلي در دين باقي نمي ماند. حتي زنان خانه دار به دانش ديني دست پيدا مي كنند و اين امور در نزديكي هاي ظهور قائم (عج) انجام ميگرد." (41)

بيهوده نيست كه سه در از هشت در بهشت به سوي قم گشوده شده است. (42)

آري, قم قطعه اي از بيت المقدس است! (43) و اين همه به بركت وجود توست!!