احمدبن اسحاق و ائمه عليهم السلام


احمدبن اسحاق از اصحاب امام جواد، امام هادي، امام حسن عسكري و امام عصر عليهم السلام مي باشد.(37) و از وكلا و سفرا و أبواب آن حضرت بوده است.(38)



او مورد اعتماد و وثوق ائمه عليهم السلام و بزرگ و شيخ شيعيان قم بوده است. و از امام هادي، امام حسن عسكري و امام زمان عليهم السلام روايت نقل كرده و بنابر نقل «معجم رجال الحديث» در سلسله سند 67 روايت قرار دارد و روايات او در كتب حديث شيعه، مثل: استبصار، تهذيب، غيبت شيخ طوسي، كافي (فروع و اصول) نقل شده است.(39)



وقتي كه امام زمان ارواحنا فداه متولد شد، پدر بزرگوارش امام حسن عليه السلام طي نامه اي، احمدبن اسحاق را با خبر نمود. ترجمه قسمتي از نامه امام چنين است:



«فرزندم متولد شد، پس آن را نزد خود پوشيده دار و از تمام مردم پنهان كن؛ چون ما جز به نزديكان خود به خاطر نزديك شدن به او، و دوستداران به خاطر دوست داشتن او، به كسي اعلام نكرده ايم. دوست داشتيم آگاه شدن تو را تا اينكه خداوند تو را به اين وسيله خوشحال نمايد؛ همان طور كه ما خوشحال شده ايم. و السلام».(40)



احمدبن اسحاق سفرهاي زيادي به عراق كرده تا به محضر ائمه عليهم السلام برسد. و بارها به حضور امام حسن عسكري و امام زمان عليهماالسلام رسيده است.



نقل كرده اند در يكي از سفرهاي خود به عراق، كه در سامرا قصد شرفيابي حضور امام حسن عسكري عليه السلام را داشته تا امام را زيارت كند چون به در خانه حضرت رسيد و اجازه خواست تا وارد شود، اما امام حسن عسكري عليه السلام اجازه ملاقات به وي نداد و از ديدار وي خودداري نمود. احمدبن اسحاق مدّت زمان زيادي آمد و سر بر آستانه آن حضرت نهاد و بسيار گريه كرد و گفت: اي نور ديده هر دو عالم و اي برگزيده اولاد آدم! چه بي ادبي از من صادر شده كه مرا به حضرت خود راه نمي دهي؟



پس از مدتي امام عليه السلام اجازه ورود به او داد و فرمود: اي احمد! ياد داري كه فرزندزاده ما ابوالحسن در شهر قم به در خانه تو آمد و تو او را اجازه ورود ندادي؟



احمدبن اسحاق گريست و سوگند ياد نمود كه من او را از صحبت خود منع نكردم، مگر به جهت آنكه او شرب خمر مي كرد، او را راه ندادم تا اينكه ترك شرب كند و توبه نمايد.



امام فرمود: اي احمد! راست گفتي و ليكن بايد كه حق سادات علوي را بشناسي و حرمت آنها را نگه داري، در هر حال كه باشند و با ديد حقارت به آنها ننگري؛ چون در اين صورت، بزه مند و گرفتار مي شوي.



چون احمدبن اسحاق به قم برگشت، سيدابوالحسن به همراه جمعي بسيار از مردم به ديدن احمدبن اسحاق آمد. وقتي احمد نظرش به ابوالحسن افتاد، از جاي برخاست و به پيش او دويد و او را بسيار عزيز داشت و اكرام و احترام نمود و او را در صدر نشاند. ابوالحسن وقتي رفتار احمدبن اسحاق را غريب و تازه ديد، از او سؤال كرد كه در اين مدت هرگز چنين لطف و ترحيب درباره من نكرده بودي، حال چه شده كه مرا اين طور احترام مي كني؟



احمد قضيه خود را در عراق كه امام حسن عسكري عليه السلام به او اجازه ورود و ملاقات نمي داد و سبب آن را براي او توضيح داد. ابوالحسن وقتي جريان را شنيد، بسيار گريه كرد و گفت: وقتي كه امام تا اين حد مرا حرمت مي نهد، پس روا نباشد كه من به غير از رضاي خداوند عمر و زندگي خود را بگذرانم و گفت: توبه كردم و به درگاه حضرت حق رجوع نمودم و پشيمان شدم از كارهايي كه از سر جهلو ناداني از من سر زده. سپس برخاست و به سرا و منزل خود بازگشت و آلات شراب را درهم شكست و بعدها همه اوقات خود را در مسجد به سر برد و اعتكاف نمود تا اينكه مرگش در رسيد و بهسراي جاويد شتافت.



ابوالحسن را در مقبره بابلان دفن كردند. قبر او به قبه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام متصل است؛ به طوري كه زوار چون از جانب شهر ري به زيارت حضرت فاطمه عليهاالسلام بروند، وارد مقبره او مي شوند.(41)



احمدبن اسحاق درباره يكي ديگر از ديدارهاي خود مي گويد:



به محضر امام حسن عسكري عليه السلام رسيدم تا از جانشين ايشان سؤال كنم و با خبر شوم. قبل از اينكه سؤال خود را مطرح كنم، امام عليه السلام فرمود: «اي احمدبن اسحاق! خداوند تبارك و تعالي زمين را از اوّل خلقت آدم تا امروز از حجت خودش بر مردم خالي نگذاشته و تا روز قيامت هم خالي نخواهد گذاشت؛ به واسطه حجت خود بلاها را از اهل زمين دفع مي كند و به واسطه او باران نازل مي شود و به بركت او زمين بركات خود را آشكار مي كند».



آن گاه احمدبن اسحاق پرسيد: يابن رسول الله! پس امام و خليفه بعد از تو كيست؟ امام عسكري عليه السلام برخاست و به اندرون خانه رفت، سپس بيرون آمد و در آغوشش كودكي سه ساله بود و صورتش مانند ماه شب چهارده بود و فرمود:



«اي احمدبن اسحاق! اگر احترام و مقام نزد خداوند و ائمه اطهار نداشتي، فرزندم را به تو نشان نمي دادم، اين كودك من همنام رسول خدا صلي الله عليه و آله و هم كنيه او است؛ كودكي كه زمين را پُر از عدل خواهد نمود، بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده است. اي احمدبن اسحاق! مثل فرزند من در ميان اين امت مثل خضر عليه السلام و ذوالقرنين است. به خدا سوگند! او غايب خواهد شد و در زمان غيبت او جز كساني كه خداوند آنها را بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم نموده، كسي از هلاكت رهايي نخواهد يافت».



احمدبن اسحاق مي گويد: من به امام عرض كردم: اي سرور من! آيا علامت و نشانه اي براي اطمينان قلبم وجود دارد؟ اينجا بود كه كودك خردسال با زبان عربي فصيح سخن گفت و فرمود:



«اَنَا بَقيَّةُ اللهِ في اَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاق؛ من حجت ماندگار خداوند در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان خداوند هستم. پس اي احمدبن اسحاق! وقتي حقيقت را با چشم خود ديدي، نشاني مطلب».



احمدبن اسحاق مي گويد: بعد از آن من بيرون رفتم، در حالي كه بسيار خوشحال و شادمان بودم و فرداي آن روز دوباره به خدمت امام حسن عسكري عليه السلام رفتم و به امام عرض كردم: يا بن رسول الله! خوشحالي من بسيار زياد شده، به واسطه چيزي كه مرا به آن برخوردار نمودي. سنت جاريه در او (امام زمان عليه السلام) چيست كه به خضر و ذوالقرنين تشبيه فرمودي؟



امام عليه السلام فرمود:«طولاني بودن غيبت، اي احمد».



احمدبن اسحاق مي گويد: گفتم: يا ابن رسول الله! آيا غيبت امام زمان عليه السلام طولاني است؟



امام فرمود:«آري به پروردگارم سوگند! آن قدر طول مي كشد كه اكثر معتقدان به او از اعتقاد به او برمي گردند و كسي نمي ماند، مگر كساني كه خداوند پيمان او به ولايت ما را نگه داشته و در قلبش ايمان را مستقرّ نموده و به وسيله روح او را ياري مي رساند.



اي احمدبن اسحاق! اين امري است از اوامر خداوند و سرّي از اسرار او و غيبي است خدايي. پس آنچه كه به تو گفتم، داشته باش و آن را پنهان نگه دار و از شاكرين باش تا فردا در مقامي بالا باشي».(42)

پاورقي



37) ر. ك: «رجال طوسي» ص 427 و 398؛ «فهرست طوسي، ص 50؛ «رجال نجاشي» ص 91؛ «رجال كشي» صص 558 - 556؛ «بحارالانوار» ج 51، ص 16 و ج 52، ص 23.

38) ر. ك: «كمال الدين و تمام النعمة» ص 442.

39) ر. ك: «معجم رجال الحديث» ج 2، صص 47 - 43.

40) ر. ك: «بحارالانوار» ج 51، ص 16، باب ولادت امام زمان عجل الله فرجه، ج 21.

41) ر. ك: «تاريخ قم» صص 213 - 211.

42) بحارالانوار» ج 52، صص 24 - 23، باب ذكر من رآه عليه السلام، ح 16.