شاهزاده ابواحمد بن محمد حنفيه


اين بقعه متضمن آثار هنري و گچبري زيبا و گنبد هرمي مي باشد و چون اين بقعه در ميانه بقاع چهار امامزاده و امامزاده شاه سيد علي واقع شده است، در السنه و افواه مردم بعنوان امامزاده مياني خوانده مي شود، و اين بارگاه را از آثار قرن دهم هجري نوشته اند.



بقعه ابو احمد محمد بن محمد حنفيه كه با تخفيفي بنام احمد بن محمد حنفيه خوانده و شهرت يافته است و در لوح مزار نام او(احمد بن محمد بن حنفيه)(501)ضبط شده كه البته تعيين اين نام بدون مأخذ و شايد ناشي از اشتباه كنيه با اسم بوده، و بجاي ابو احمد، احمد ضبط شده كه نسب دقيق اين امامزاده خواهد آمد.



در كتاب انجم فروزان(502)بنقل از"تاريخ قم"(503)نوشته شده كه؛"ديگر از اعقاب محمد بن حنفيه كه بقم آمدند ابو احمد عبيدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفيه بن امام علي(ع) بوده است، و از ابوالقاسم محمدي روايت مي كند كه ابواحمد مزبور از كوفه بقم آمد و در اين شهر ساكن شد و همچنان بود تا اينكه وفات يافت و او را بمقبره مالك آباد در قبه آجريه ايكه نزديك آن بر مردگان نماز مي گذاردند بخاك سپردند و از او عقبي باقي نماند"(504).



اما متأسفانه مرحوم فيض مسامحه اي در نقل عبارات ترجمه تاريخ قم نموده، تا بتواند قول خود را ثابت نمايد، وي از قول ترجمه تاريخ قم مي نويسد: ابواحمد محمد بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن امام علي(ع) در قم ساكن و رحلت نمود و در مالك آباد مدفون مي باشد و...(505).



و اگر هم قائل شويم كه مدفون در اين بقعه جناب ابواحمد محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن اميرالمؤمنين(ع) باشد(506)، كما اينكه مرحوم فيض در جلد دوم گنجينه آثار قم صفحه 611 به اين مطلب اعتراف كرده بعيد است، زيرا مؤلف ترجمه تاريخ قم، وي را فوت شده در شهر ري دانسته(507)، وي از نقل جسد وي به اين شهر هيچ اشاره اي ننموده، لذا بايد نتيجه گرفت كه مدفون دراين بقعه سيد جليل القدر ديگري مي باشد.



از اينروست، دانشمند فرزانه آقاي مدرسي طباطبائي در كتاب"تربت پاكان"(508)مي فرمايد:"در كتاب تاريخ قم صفحه 228 از مقبره ابوالعباس احمد بن محمد بن حسين بن علي بن امام زين العابدين(ع)(509)در قرب مشهد علي بن حسن علوي عريضي"علي بن جعفر مشهور" نزديك نهر سعد ياد مي شود، و نهر سعدآباد از رودخانه روبروي كميدان جدا مي شده و بر اراضي جم و سعدآباد مي گذشته و تا نزديك درب ري ـ كه پيرامون سعد آباد بود ـ مي رسيده است. پس آن مقبره در پيرامون همين جا بوده و مي تواند همين مزار ابوالعباس احمد بن محمد باشد كه به مرور زمان ابواحمد بن محمد دگر گوني يافته و سپس با نگريستن به ترجمه كتاب تاريخ قم او را همان احمد بن محمد كه در ري درگذشت، پنداشته و نام او را بر لوح مزار نگاشته باشند".



در جواب مرحوم مدرسي بايد گفت: اولا: كلمه نزديك كه در عبارت تاريخ قم قيد شده اشاره به همين بقعه اي كه در مقابل بقعه منسوب به علي بن جعفر(ع) است مي باشد، زيرا فاصله بقعه ابواحمد مياني با علي بن جعفر(ع) حدودا يك كيلومتر است، پس اطلاق قرب بر مكان صحيح نيست و در جاي خود معلوم شد كه ابوالعباس احمد در بقعه شاه ابراهيم مدفون مي باشد.



ثانيا: در كتاب تاريخ قم صفحه 234 مدفون بودن ابواحمد عبدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفيه، تصريح شده، و از طرفي در لوح مزار وي ابواحمد محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر الثاني قيد گشته و با هم تفاوتي فاحش دارد، لذا براي توجيه اين دو عبارت بايد گفت: دو تن از احفاد محمد حنفيه يكي به اسم ابواحمد عبيدالله و ديگري ابواحمد محمد بن عبدالله در اين بقعه مدفون مي باشند.



به دليل اينكه گفتار تاريخ قم، تصريح به مدفون بودن ابو احمد عبيدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفيه دارد، كما اينكه منظور از ناقل خبر هجرت شاهزاده ابواحمد عبيدالله كه گفته شد، ابوالقاسم محمدي همان فرزند شاهزاده سيد علي مي باشد كه احوالاتش سابقا نگارش يافت، وي از شيوخ و معمرين سادات محمديه بود و از جمله كسانيه بحال طايفه خود بصير و بينا بوده، شمرده مي شده و اينكه براي عبدالله بن محمد حنفيه عقبي فرض ننموده، به اجماع علماء انساب صحيح مي باشد و مؤلف كتاب"تهذيب الانساب"(510)و غيره به آن اشاره نموده اند.



و از طرفي هم در كتاب انساب مجدي صفحه 227. ورود ابواحمد محمد بن عبدالله الثاني به قم تصريح شده و نسل وي از پسرش ابوطاهر احمد بوده كه منقرض گشته است، لذا عقيده نگارنده اين كتاب با تحقيقاتي كه مبذول داشته و با تطبيق لوح مزار كه تصريح به مدفون بودن ابواحمد محمد دارد، مدفون در اين بقعه را اولا: ابواحمد عبيدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد بن حنفيه بن امام اميرالمؤمنين علي(ع) دانسته!.



و ثانيا: مدفون ديگري را ابواحمد محمد بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن امام اميرالمؤمنين علي(ع) مي داند، كما اينكه احتمال دوم اقرب به صواب است و عقيده ابتدائي مرحوم فيض بوده، زيرا چنين مي توان استدلال كرد كه منظور از تاريخ قم هم همين ابواحمد محمد بوده، ولي مسامحه اي از طرف مترجم يا از خود مؤلف در سلسله نسب وي اتفاق افتاده، و از طرف هم ناقل اين خبر يعني ابوالقاسم حمزه فرزند شاه سيد علي خواسته در مورد فرزندان اجداد خود اطلاعاتي دهد كه از جمله، عقب نداشتن عبدالله بن جعفر الثاني از فرزندان وي محمد و انقراضش از ابوطاهر احمد بود كه مؤلف كتاب مجدي به آن اعتراف كرده و از طرفي هم اين نسب نامه با لوح مزار كنوني تطبيق دارد، و مدفون در اين بقعه را بايد ابواحمد محمد بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن امام اميرالمؤمنين علي(ع) دانست.



پاره اي از حالات محمد حنفيه وذكر فرزندان و احفاد وي



مادر جناب محمد، خوله بنت جعفر بن قيس بن مسلم(511)بن عبدالله بن ثعلبه بن يربوع بن ثعلبه بن الدئل بن حنفيه بن الجيم(512)بود، چون نام قبيله مادر او حنفيه بود لذا او را بنام قبيله مادر او حنفيه خواندند.



و حكايت كرده ابن كلبي از خراش بن اسماعيل كه خوله را قومي از عرب در خلافت ابي بكر اسير گرفته و اسامه بن زيد بن حارثه او را بخريد و به اميرالمؤمنين(ع) فروخت، چون صورت حال او را اميرالمؤمنين(ع) دانست او را آزاد كرد و بعدا وي را بزني اختيار نمودكه وي جناب محمد بدنيا آمد(513).



بهر حال جناب محمد بن حنفيه بعد از حضرت امام حسن و امام حسين(ع) اكبر اولاد ذكور حضرت امير المؤمنين(ع) بوده است(514) و در كتاب(عمده الطالب)(515) است كه محمد حنفيه در ماه ربيع الاول سال 81 هـ .ق درسن شصت و پنج سالگي از دنيا رفت بنابراين ولاتشان در سال شانزده هجري بوده و اضافه مي نمايم: لم يجتمع اسم رسول الله(ص) و كنيته لأحد غيره، و جماعت كيسانيه(516)او را مهدي آخر الزمان مي دانند و مي گويند آن بزرگوار دركوه رضوي غايب شده و بعضي از كيسانيه اعتقادشان اين بود كه بعد از امام حسن و امام حسين(ع) او خليفه بود و مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب(منتهي الامال)(517)مي نويسد كه در بعضي از روايات است كه رسول خدا(ص) اميرالمؤمنين(ع) را بميلاد محمد حنفيه بشارت داد و نام و كنيه خود را عطاي او نمود و شيخ عباس قمي اضافه مي كند كه محمد در زمان حكومت عمر بن الخطاب متولد شد و در ايام عبدالملك بن مروان وفات كرد و سن ا و را شصت و پنج سال گفته اند و در موضع وفات او اختلاف است بقولي در طائف و بقولي ديگر درمدينه وفات كرد و او را در بقيع بخاك سپردند.



محمد مردي عالم و شجاع و نيرومند و قوي بود، نقل شده كه وقتي زرهي بخدمت اميرالمؤمنين(ع) آوردند يكي از آن درعها از اندازه قامت انسان بلندتر بود، حضرت فرمود: تا مقداري از دامان آن زره را قطع كنند، محمد دامان زره را جمع كرده و از آنجا كه اميرالمؤمنين(ع) علامت نهاده بود، به يك قبضه گرفت و مثل آنكه بافته حرير را قطع كنند دامنهاي درع آهنين را از هم پاره و دريد و كثرت شجاعت و دليري او از ملاحظه جنگ جمل و صفين معلوم مي شود.



و دركتاب كشف الغمه نوشته شده است كه به جناب محمد حنفيه گفتند: كه پدر بزرگوارت اميرالمؤمنين علي(ع) تو را بميدان روانه مي كند و بخل مي نمايد در فرستادن حسن و حسين بميدان جنگ؟ محمد در جواب گفت: هما عيناه و انا يده والإنسان يقي عينيه بيده، يعني: حسن و حسين دو چشم پدرم و من مانند دست او هستم، بديهي است كه انسان چشم خود را بهتر از دستش نگه مي دارد. بار ديگر اين سخن را بوي گفتند، در جواب فرمود:(أنا ولده و هما ولدا رسول الله(ص) يعني: من فرزند علي(ع) هستم ولي حسن و حسين بچه هاي رسول خدا(ص) مي باشند(بايد من را پيش مرگ آنان قرار دهد).



بهرحال در تعداد فرزندان آنحضرت ميان علماء اتفاق نظر است و مرحوم شيخ عباس قمي،(518)و ديگر مورخين بيست و چهار فرزند كه چهارده تن از ايشان ذكور و ده تن آنان را مؤنث مي دانند، ثبت كرده اند و عقب محمد حنفيه را فقط از دو پسرش بنام علي و جعفر قائل شده اند.



اما جعفر در يوم حره كه(مسرف بن عقيه)(519)بن امر يزيد بن معاويه اهل مدينه را مي كشت بقتل رسيد و عقب جعفر را از عبد الله ببتنها نوشته اند و نسل عبدالله مذكور منتهي مي شود به عبدالله رأس المذري بن جعفر الثاني بن عبدالله بن جعفر بن محمد بن حنفيه است.



عبدالله بن جعفر الثاني را شش پسر معقب بود به اسامي: علي، عيسي، جعفر الثالث: اسحق، ابراهيم و قاسم(520). و نسل علي بن عبدالله رأس المذري ابن جعفر الثاني، از محمد العويد است و از ايشان ابوالحسن احمد بن قاسم بن محمد العويد و پدر و جد شاهزاده سيد علي كه ذكرش گذشته بنام علي بن احمد بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر الثاني مي باشد.



و دركتاب انساب مجدي آمده است كه جناب عبدالله الرأس المذري را هم يك پسر بنام ابواحمد محمد بوده كه نسل او از فرزندش ابوطاهر احمد بود ول منقرض گشته و مؤيد قول ما كتاب تاريخ قم است و لذا چون در كتب انساب ذكري از آن به ميان نيامده بود، جناب مرحوم فيض معتقد به مدفون بودن شخص ديگري در آن بقعه شده و حال آنكه در كتاب انجم فروزان صفحه 146 دقيقا كلام صاحب تاريخ قم را تأئيد مي نمايد ولي دركتاب ديگرش(گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 611) به استشهاد از كتيبه موجود در بقعه مدفون در آن بقعه را جناب ابو احمد محمد بن علي بن عبدالله دانسته كه در جاي خود بحث گرديد.



و عيسي بن عبدالله بن جعفر الثاني را بنو ابي الشوارب مي گفتند.



و جعفر الثالث بن عبدالله بن جعفر الثاني را چهار پسر به اسامي زيد، علي و موسي و عبدالله بود كه بعضي هم قائل به ابراهيم بن جعفر الثالث شده، و براي او اعقابي را هم ثابت نموده اند، اما شيخ ابونصر بخاري گفته كه جمعي در شيراز و اهواز بدو منتسب مي شوند، كه نسب ايشان صحيح نمي باشد(521).



"و از بني علي بن جعفر الثالث است ابوعي محمدي در بصره و او حسن بن حسين بن عباس بن علي بن جعفر الثالث است كه صديق عمري است"(522).



و از نسل عبدالله بن جعفر الثالث، محمد بن علي بن عبدالله المذكور است كه نسل او در قزوين و قم و ري بوده اند.



اما نسل ابراهيم بن عبدالله بن جعفر الثالث از ابوعلي محمد النسابه و عبدالله است كه عقب ابي علي محمد در شام و موصل بوده اند.



و از اسحاق بن عبدالله بن جعفر الثاني، علي است كه محمد بن علي بن اسحاق بوجود آمده و سيد ثقه ابوالعباس عقيل بن حسين بن محمد بن علي بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر الثاني بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بوده كه فقيه محدث و راوي حديث بشمار مي آمد و از براي اوست كتاب صلوه، كتاب مناسك حج و كتاب امالي را قرائت نمود بر او شيخ عبد الرحمن مفيد نيشابوري، و از براي وي عقبي است بنواحي اصفهان و فارس.



محمد حنفيه جد اعلاي شاهزاده ابو احمد



محمد ادعاي امامت نداشت



همانطوريكه بيان گرديد محمد حنفيه فرزند بزرگوار امام علي(ع) مردي فاضل، شجاع و دلير بود و ديديم كه چگونه در جواب كسانيكه لب به اعتراض بلند كردند كه چرا پدر تو، امام حسن و امام حسين(ع) را به ميدان جنگ نمي فرستد و فقط تو را به خطوط اعزام مي دارد؟ در جواب محمد مي فرمايد: كه من پسر پدرم هستم، اما حسن و حسين پسران رسول خدا(ص) مي باشد و يا اينكه حضرت امام حسن و امام حسين(ع) را همانند دو چشم پدر تصور نمود و خود را دست آن حضرت.



با تمام فضائل ياد شده عده اي قائل شدند كه وي ادعاي امامت داشته و با امام سجاد(ع) بر امر امات منازعه مي كرده است، كه به جرأت بايد گفت: اين تهمتها از ساحت مقدس محمد بري است بلكه داستاني را كه ذكر خواهيم نمود بجهت ازاله شكوك و اوهام مستضعفان انام بوده و جناب محمد حنفيه مي خواست بر آنهائي كه او را امام مي دانستند حقيقت و مقام و منزلت امام سجاد(ع) را به معرض ظهور رساند، نه آنكه در امر امامت با آن امام همان منازعه كند.



پس بنابراين بايد گفت كه شأن محمد از اين عاليتر است كه اين توهمات درباره او گفته شود زيرا چگونه مي توان با تمام علم و ورع و زهد و تقوي و معرفتي كه داشته است از امام زمان خود غافل و طلب چيزي كه حق او نباشد نمايد.



اما اصل داستان را از كتاب منتهي الآمال(523)نقل مي نمائيم كه چنين است.



شيخ كليني و ديگران از حضرت امام محمد باقر(ع) روايت كرده اند كه چون امام شيخ كليني و ديگران از حضرت امام محمد باقر(ع) روايت كرده اند كه چون امام حسين(ع) بدرجه رفيع شهادت فايز گرديد، محمد بن حنفيه خدمت امام زين العابدين(ع) پيام فرستاد و با آن حضرت خلوت نمود و گفت اي برادر زاده من، مي داني كه رسول خدا(ص) بعد از خود وصيت و امامت را به علي(ع) گذاشت و از آن پس به امام حسن(ع) و پس از وي به حسين(ع) امامت رسيد، هم اكنون كه پدرت(رضوان و صلوات يزدان بروي باد) شهيد گرديد وصيت نگذاشت كه چه كسي امام باشد.



اينك من عم تو و برادر پدر تو و فرزند جد تو علي(ع) مي باشم و از نظر سن هم از تو بزرگترم و با اين سن و قدمت كه مرا است و آن حداثت و خردسالي كه تو را است من به اين امر از تو سزاورتر مي باشم، و مقصود آنست كه با من در امر وصيت و امامت نزاع ننمائي.



حضرت فرمود: اي عم از خدا بپرهيز و درپي آنچه سزوار آن نيستي خاطر ميانگير، من تو را موعظه مي كنم كه مبادا در شمار جاهلان باشي، اي عمو، پدرم صلوت الله عليه پيش از آنكه به عراق مسافرت نمايد با من وصيت نمود و يكساعت پيش از شهادتش در امر امامت مرا عهد و پيمان گرفت و اينك اسلحه رسول خدا(ص) است كه نزد من است، پس گرد اين امر مگرد، چه من مي ترسم عمرت كوتاه شود و در احوال تو آشوب و اختلال روي نمايد، خداوند تبارك و تعالي ابا وامتناع دارد كه امامت و وصيت را جز در نسل حسين(ع) مقرر فرمايد، و اگر مي خواهي بر اين مطلب نيك دانا شوي نزديك حجرالأسود رويم و اين داوري را از او بخواهيم و از حقيقت اين امر از او پرسش نمائيم.



حضرت امام محمدباقر(ع) فرمود:‌اين مكالمه و سخن در ميان اينها هنگاميكه مكه بودند اتفاق افتده تا اينكه به جانب حجر الأسود حركت نمودند، حضرت علي بن الحسين امام سجاد(ع) روي به عموي خود نمود و فرمود: تو ابتدا كن و در پيشگاه خدايتعالي بزاري و ضراعت خواستار شو تا حجر الأسود را از بهر تو به سخن گفتن درآورد، آنگاه از او پرسش كن.



پس محمد روي مسئلت و ابتهال بدرگاه خالق متعال آورد وخداي را همي بخواند، آنگاه حجر الأسود را خواند حجر جواب او را نداد. حضرت فرمود: اي عم اگر تو وصي و امام بودي، حجر تو را جواب مي داد.



محمد گفت: اي برادر زاده اكنون تو حجر را بخوان و پرسش كن، پس حضرت امام زين العابدين(ع) به آنطور كه مي خواست دعا نمود، پس فرمود سؤال مي كنم از تو بحق خداوندي كه عهد و ميثاق پيغمبران و اوصياء و تمامي مردمان را در تو قرار داد، خبر دهي ما را كه بعد از حسين بن علي(ع) وصي و امام كيست؟.



پس حجر چنان جنبش كرد كه نزديك بود از جاي خود كنده شود، آن گاه خدايش به زبان عربي مبين به نطقش آورد و به علي بن الحسين(ع) گفت: وصيت و امامت بعد از حسين بن علي پسر فاطمه بنت رسول الله(ص) مخصوص تواست.



موافق بعضي از روايات محمد پاي مبارك آن حضرت را بوسيد و گفت امامت مخصوص تواست. و قول كسانيكه قائل به امامت محمد حنفيه شده اند از مضمون همين خبر مي باشد كه اكثر علماء همانطوريكه بيان گرديد، ادعاي محمد حنفيه را مجرد شناساندن برادر زاده خود امام زين العابدين(ع) را بعنوان امام بعد از پدر بزرگوار آن حضرت نوشته اند تا اطرافيان محمد بفهمند كه وي امام نمي باشد.



توصيف گنبد وبارگاه شاهزاده محمدبن محمد حنفيه



بقعه شاهزاده ابو احمد بن محمد حنفيه نسبتا در وسط صحن واقع شده، كه در جانب شرقي ومداخل آن ايوانچه ايست به دهانه 50/ 2متر عرض 2 متر با جدار ساده سفيد كاري وپوشش مقرنس گچي كه در حسن قطار وزيبائي ممتازند ودرداخل هريك از حوضچه هاي مقرنس اسامي مقدسات وصلوات بر معصومين گچبري شده بود كه متأسفانه در تعميرات قابل خواندن نمي باشد، ودرزير همين مقرنس، همچنانكه درعكس مشاهده مي شود كتيبه ايست از كاشي خشتي كه روي آن به خط نستعليق سفيدي عبارت(شاهزاده احمد بن محمدحنفيه ) نوشته شده است كه يك چنين كتيبه ايهم در جبهه درگاه ورودي صحن از ضلع جنوبي ديده مي شود ودر جانبين ايوانچه در ايوان كوچك تحتاني دو غرفه بر فراز آنها ساخته شده است كه براي نگهباني حرم واسكان خادم بقعه ترتيب داده اند.



در روي بقعه گنبدي است هر مي مضلع به ارتفاع تقريبي چهار متركه



نماسازي آن با جرزهاي ساده آجري كه اسپرهر نمائي مزين بكاشيهاي الوان و فيروزه اي كه متضمن كتيبه اي بخط بنائي از كاشيهاي الوان كه روي بعضي از آن بجملات(الملك لله) يا(لاملك الا لله) ودر قسمتي نام مبارك امام متقيان حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام بطور تكراري ديده مي شود وهمچنين در اطراف ومنتها اليه عنق گلوبندي است زنجيري كه كلمات سابق الذكر بطور مكرر بچشم مي خورد و بدنه هر مي گنبد هم آراسته بكاشيهاي دوالي است كه روي هر تركي از بالا به پائين نام جلاله و اسم محمد (ص) ودو نام علي(ع) بطور متعاكس بخط كوفي بنائي مزين گشته است.



در زير گنبد روي طاقچه كتيبه ايست بعرض 60سانتيمتر كه بسيار زيبا و با خط برجسته ثلثي كه آراسته به گل و بوته مي باشد، سوره مباركه(انا فتحنا) بطور كامل گچ بري شده است كه در جادادن اين سوره بدون كم وكاست در اين كمربند كمال مهارت فني استاد آن را نشان مي دهد.



همانطوريكه در كتاب گنجينه آثار قم(524)نوشته شده، بناي اين بقعه در سال 932 هـ .ق و اصل بناء به امر شاه طهماسب حسيني موسوي صفوي نسبت داده كه الآن كاشيهاي مربوط به آن تخريب و منهدم گشته است.



بهرحال بعد از انقلاب پرشكوه اسلامي در ايران به زعامت امام راحل(ره) توجهات زيادي به بقعه مبذول گشته من جمله احداث مدخل بزرگ و اصلي به صحن، و حصار اطراف بقعه، و مسطح نمودن اطراف صحن و تعمير بقعه و نصب ضريح آلمينيومي مي توان نام برد كه تمام اين افعال به زيبائي و توسعه هر چه بيشتر اين مشهد منجر گشته و از خداوند براي صاحب نذورات و بانيان آن جزاي خير را مسئلت مي نمائيم.

پاورقي

(501)ـ كه صحيحش چنين مي باشد ابو احمد محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر الثاني و...



(502)ـ انجم فروزان صفحه 146.



(503)ـ تاريخ قم صفحه 235.



(504)ـ تاريخ قم صفحه 235.



(505)ـ گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 61 الي 615.



(506)ـ‌ در كتيبه مرقد امامزاده هم چنين نوشته شده است كه مرحوم عباس فيض آنرا درجلد دوم گنجينه آثار قم صفحه 615 و طباطبائي در جلد دوم تربت پاكان صفحه 92 آورده است.



(507)ـ تاريخ قم صفحه 234.



(508)ـ تربت پاكان جلد 2صفحه 92.



(509)ـ احيانا پاره اي از سلسله نسب ساقط شده رجوع گردد به توصيف بقعه سوم در همين كتاب.



(510)ـ تهذيب الانساب صفحه 264.



(511)ـ در كتاب عمده الطالب صفحه 352 مسلمه دارد.



(512)ـ در كتاب سراج الانساب صفحه 172 لجيم دارد.



(513)ـ سراج الانساب صفحه 172.



(514)ـ نقل از كتاب منتخب التواريخ صفحه 89.



(515)ـ عمده الطالب صفحه 352.



(516)ـ كيسانيه به پيروان مختار ثقفي مي گفتند، مرحوم شيخ مفيد در كتاب فصول بنقل از سيد مرتضي آورده، نخستين فرقه ضاله كه از اماميه جدا شدند فرقه كيسانيه بود كه آنان اصحاب مختار بن ابي عبيدثقفي اند و كيسان نام يا لقب او بوده، آنها بر اين عقيده بودند(گرچه دانشمند محقق جناب آقاي اردكاني در كتاب قيام مختار به اين قضيه اشارات كامل وتوضيحات لازم را ارائه نمودند) كه امام بعد از امام حسين(ع) محمد حنفيه فرزند اميرالمؤمنين(ع) است و مي گفتند؛ مهدي موعود هم اوست چه كه آنها حديث نبوي معروف(دنيا بپايان نرسد تا اينكه يكي از خاندان من كه همنام و هم كنيه من باشد ظهور كند و دنيا را پر از عدل و داد سازد) بر او تطبيق مي دادند ومي گفتند: نظر به اينكه محمد قائم به سيف است و لذا چون محمد حنفيه فرمان جنگ با دشمنان اهلبيت(ع) را بمختار داده پس او امام است و پس از او امامي نباشد و او زنده است ونمرده كه زمين خالي از حجت نباشد، البته گروهي اندكي از آنها مي گفتند: او پس از پدرش امام علي(ع) امام بلافصل است و حسن و حسين(ع) تحت فرمان او بوده اند، خوشبختانه از اين فرقه در زمان شيخ مفيد يا قبل از او كسي باقي نمانده و سيد حميري شاعر معروف برهه اي از عمرش بر اين مذهب بوده است، كما اينكه در مورد كثيره عزه شاعر معروف هم چنين گفته اند ولي وي تا آخر عمرش بر اين عقيده بوده ومرد.

و نقل است كه روزي يكي از سران كيسانيه بنزد امام باقر(ع) آمده و دراين باره با حضرت سخن گفت، حضرت بوي فرمود: اين چه حماقتي است كه شما داريد؟! آيا شما بحال محمد حنفيه آگاه ترديد يا ما؟! پدرم امام سجاد(ع) فرمود خود شخصا در مراسم غسل و كفن و دفنش حاضر بودم تا هنگاميكه او را بخاك سپرديم(و شما مي گوئيد او زنده است) وي گفت: پدرت چنين چيزي بنظرش آمده، همچنانكه عيسي بن مريم بچشم جهودان آمد كه بدار آويخته شده و مرده است، حضرت فرمود: موافقي بهمين مطلب با شما استدلال كنم؟ گفت آري. فرمود: از نظر شما جهوداني كه مرگ عيسي را به اشتباه فهميدند دوست عيسي بودند يا دشمن او؟ گفت: انها دشمن عيسي بودند. فرمود: آيا پدر من دشمن محمد حنفيه بود تا امر بر او مشتبه گردد؟

گفت: خير. آنگاه وي پذيرفت و برخاست.

بحارالانوار جلد 37 صفحه 10 نقل از كتاب معارف و معاريف جلد 4 صفحه 1887.



(517)ـ منتهي الآمال جلد 1 صفحه 353.



(518)ـ منتهي الآمال جلد 1 صفحه 355 و سراج الانساب صفحه 172 و عمده الطالب صفحه 353.



(519)ـ مادر قسمت(وضعيت آل علي در دوران خلافت بني اميه و بني عباس) در همين كتاب،‌جنايات اين سردار خون آشام را كه در مدينه انجام داده بود اشاره كرديم.



(520)ـ نقل از سراج الأنساب صفحه 172.



(521)ـ سراج الأنساب صفحه 173.



(522)ـ منتهي الآمال جلد 1 صفحه 355.



(523)ـ منتهي الآمال جلد 2 صفحه 66.



(524)ـ جلد 2 صفحه 614 كه توصيف گنبد و بارگاه اين شاهزاده از آنجا تلخيص و اضافه گرديده است.